خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۵۹ سریال ترکی حسرت زندگی
تونا به غمزه زنگ میزنه و میگه که من پیش بابامم غمزه میگه خونه اش؟ بگو اونجایی بیام دنبالت تونا میپرسه تو ازدواج کردی؟ غمزه جا میخوره که چی؟ این یعنی چی که داری میگی؟تونا میگه من پیش بابام میمونم و نمیام دیگه اونجا و با عصبانیت تلفنو قطع میکنه. غمزه گریه میکنه و میگه همش تقصیر منه پسرمو از دست دادم! نباید اینجوری ازدواج میکردم من یه پسر دارم! و گریه میکنه و خودشو سرزنش میکنه عمر سعی میکنه آرومش کنه و باهم میرن سمت خونه هالوک. وقتی به اونجا میرسن غمزه از عمر میخواد تا داخل نیاد و پایین منتظرش باشه ولی عمر میگه نه منم میام غمزه ازش قول میگیره تا آروم باشه و کاری نکنه سپس باهم میرن بالا ولی هالوک با دیدن عمر متلک میندازه که عمر عصبی میشه و مشتی تو صورتش میزنه تونا به طرف پدرش میدوعه و از عمر میخواد گمشه بیرون و به مادرشم میگه تو هم برو نمیخوام تو رو هم ببینم غمزه از عمر خواهش میکنه بره که عمر با عصبانیت میره پایین و به خودش لعنت میفرسته که چرا همچین کاری کرده. غمزه سعی میکنه تونارو آروم کنه اما موفق نمیشه وقتی هالوک با غمزه تنها میشه بهش میگه که فردا میبرمش آمریکا بلیط گرفتم تو هم دو راه داری یا میای با ما یا هیچ وقت پسرتو نمیبینی!
غمزه که شوکه شده از اونجا بیرون میاد و وقتی به خودش میاد شروع میکنه به گریه که عمر سعی میکنه آرومش کنه و میگه یه راه حل پیدا میکنیم صبر کن او بهش میگه که فردا میبرتش آمریکا گفت یا باهاشون برم یا دیگه نمیتونم ببینمش من بدونم تونا نمیتونم! عمر میخواد که برن پیش پلیس اما غمزه میگه نه گفت اگه برم هیچ راه دیگه ای نمیزاره واسم. حاجی رشاد رفته به خونه نساء و باهاشون حرف میزنه و میگه امینه باید بره مدرسه و ازش دفاع میکنه هاکان میگه شما دخالت نکنین امینه هیج جا نمیره اما حاجی باهاش دعوا میکنه و در آخر میگه اگه یه کار پیدا نکنی طلاق دخترمو میگیرم نوه هامم میبرم و میره. بعد از رفتنش هاکان به نساء و امینه میگه همچین چیزی اتفاق نمیوفته نه از تو طلاق میگیرم نه تو امینه نمیتونی بری مدرسه! و میره تو اتاقش. حاجی به خونه طاهر میره و به خاطر رفتارش با دختر و زنش با اونم دعوا میکنه و میگه نباید اینجوری کنی. فیگن اول به اردال میگه که خواهرم بهت دروغ گفته واسه معاینه سپس به مادر و پدرشونم میگه که حسنی با رویا دعوا میکنه و میخواد کتکش بزنه که زنش جلوشو میگیره….