خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۵۹ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۵۹ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی خواهران و برادران

راشد و اسماعیل که افراد قلندر سلول قدیر هستن صبحانه را بهم میریزن که قدیر با اونا درگیر میشه و به حسابشون میرسه. مامورها به اونجا میان و یکیشونو انفرادی میبرن و اون یکی که دستش زخمی شده را به درمانگاه. نباهت و آکیف در حال کیک خوردن هستن که شنگول به اونجا میره تا درباره کار باهاشون حرف بزنه نباهت میگه ما انقدر بهتون خوبی کردیم بعد تو اونجوری درباره ما اومدی حرف زدی؟ شنگول میگه اشتباه کردم حالم خوب نبود شوهرم فلج شده از خونه مارو انداختن بیرون از طرفی برادرزاده های شوهرم تو پرورشگاه رفتن قدیر زندانه وضعیت خوبی اصلا نداریم و ازش میخواد به سرکارش برگرده نباهت مخالفت میکنه و میگه وقتی رفتی آکیف یه نفر دیگه را استخدام کرد دیگه احتیاجی نداریم شنگول میگه یعنی واقعا نمیشه؟ و اصرار میکنه که دوروک از راه میرسه و میگه چرا نشه؟ بابای من خیلی مهربونه دست همه را میگیره مگه نه باباجون؟ و معنی دار بهش نگاه میکنه و میگه هممون دلتنگ دلمه های خاله شنگول شدیم سپس میره و شنگول هم میگه پس برم کارمو شروع کنم. آکیف که چیزی نمیتونه بگه کلافه میشه. آیبیکه تو کتابخانه مدرسه نشسته که برک پیشش میره و باهاش صحبت میکنه آیبیکه میگه الان اصلا حوصله بحث با تورو ندارم برک میگه حتما شب سختی داشتی که اینجا داری تکالیفتو مینویسی! آیبیکه تایید میکنه و میگه خودمونو تخلیه کردیم رفتیم پیش خاله ام اینا شب سختی بود برک دلیلشو میپرسه و میگه حتما میگی به تو ربطی نداره! آیبیکه میگه چقدر زود متوجه شدی آفرین! برک بهش پیشنهاد تدریس خصوصی میده و میگه پولشم میدم آیبیکه میگه آره خوب پول لازم داریم همه خودمون هم بچه ها میخوان برای داداش قدیر وکیل بگیرن سپس پیشنهاد میده جلسه ای ۳۰۰ میگیرم برک قبول میکنه و پیشنهاد میده بعد مدرسه بره خونه اش تا باهم تمرین کنن اما آیبیکه میگه نه فقط همین کتابخانه میخوای بیا نمیخوای نیا برک قبول میکنه.

بچه ها به ملاقات ارهان رفتن تا ببینن اوضاع چجوریه آکیف اونجا میاد و میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ مدرسه اینجا تشکیل میشه؟ آنها میگن اومده بودیم یه سر بزنیم الان میریم سپس بعد از رفتنشون دوروک میگه واسه چی اومدی بابا؟ که ببینی به هوش اومده تورو لو بده یا نه آره؟ که اگه هنوز بیهوش بود با بالشت خفه اش کنی آره؟ آکیف باهاش بحث میکنه و او هم با جدیت باهاش دعوا میکنه و از اونجا میره. امل را در پرورشگاه صدا میزنن. وقتی به دفتر میره با زن و شوهری روبرو میشه و یاد حرف هم اتاقش میافتد که اومدن ببرنش سپس سریعا از اونجا به حالت دویدن فرار میکند و به طرف بالا میرود. او روی شیروونی می ایستد که یکدفعه پاش سر میخوره و میخواد از لبه بیافتد پایین. همگی با دیدن او میترسن و میخوان به آتش نشانی زنگ بزنن که همان هم اتاقیش که به خاطر دست زدن به عروسکش باهاش دعوا کرد پیشش میره و اونو نجات میده. سوزان و هاریکا به طرف محله عمر اینا میرن تا اونجا خانه ای کرایه کنن هاریکا اول غر میزنه و میخواد تا به هتل برن اما سوزان میگه پول نداریم یا باید همینجا بمونیم یا تو خیابون! صاحب خانه میاد و وقتی میفهمه ۱۰۰ لیر کم دارن نمیده خونه را و میگه برو هروقت کامل بود بعد بیا. سوزان میره خونه قدیر اینا ولی میبینه کسی خونه نیست وقتی پیش هاریکا برمیگرده او واسش ماجرارو تعریف میکنه که رفتن پرورشگاه. سپس میگه در خونه شون باز بود میتونیم بریم اونجا! هاریکا اول مخالفت میکنه اما وقتی میبینه چاره ای ندارن راهی میشن. آنها شب را اونجا سپری میکنن و وقتی هاریکا پایش به اونجا میرسه یاد اولین روزی که به اونجا اومده بود می افتد که مسخره میکرد و تو مدرسه صدای مرغ درمیاوردن سپس با بغض همونجا می نشیند. فردای آن روز وقتی از اتاق بیرون میان حلیمه اونارو میبیند و پیششون میره سپس میگه با شوهرم حرف زدن گفت واسه ۱۰۰ لیر خودتو نگران نکن و کلید خانه را بهشون میده.

تو مدرسه آیبیکه کتابخانه است که با دیدن برک جا میخوره و میگه چقدر سحرخیز! خیلی عجیبه! برک میگه بالاخره باید از یه جایی شروع بشه دیگه سپس پاکت پولی را روی میزش میزاره آیبیکه میگه این چیه؟ برک میگه خوبه اینجوری بهتره پول یه ی سالتو دادم دیگه بده به بچه ها وکیل بگیرن تو هم بیا باهم درس بخونیم! آسیه و عمر با امل به طرف زندان میرن وقتی میخوان برن داخل ملیسا به اونجا میاد و ازشون میخواد تا پلاستیکی که تو دستش هست را به قدیر بگه عمر تایید میکنه. آنها به داخل میرن و قدیر به محض وارد شدن به اتاق ملاقات امل و عمر و آسیه در آوغشش میگیرن و از روزمرگی هایشان واسش تعریف میکنن. قدیر ناراحته که چرا پیششون نیست و اژشون محافظت نمیکنه! که در آخر میگن به زودی دوباره باهم تو یه خونه زندگی میکنیم. آکیف در حال رانندگی است که بهش یه خبر میدن و باعث میشه آکیف حسابی عصبی بشه و در تنهایی به خودش با حرص بگه ارهان، آخ ارهان! آسیه پیش اون دختر میره و ازش درباره زندگیش میپرسه، او بهش میگه که یه خواهر کوچکتر داشتم ولی انگار سرگرم بازی با یه نفر دیگه شد و رفت از اینجا یعنی بهتر بگم جدامون کردن رفت با یه خانواده دیگه. آنها بعد از کمی حرف زدن دیگه بحث را میبیندن. او ازش میپرسه تو چرا اومدی اینجا؟ مادرت گذاشت شماهارو تو حیاط؟ آسیه میگه نه پدر و مادرم فوت کردن، او میپرسه آهان پس اونوقت شمارو آوردین اینجا؟ آسیه میگه داداشم تو بازداشتگاهه دیگه وقتی سرپرستی نداشتیم آوردن مارو اینجا……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا