خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۵ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۵ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال 

اوزان خبری در روزنامه منتشر می کند که در حمایت از زنانی که آن شب در آتش سوزی بوده اند است و نوشته: به نظر میرسه که اون شب تعداد زنان قربانی خیلی بیشتر از مردان بوده. اسکندر که تمام اخبار و رسانه زیر دستش است با عصبانیت به مسئول روزنامه ی اوزان زنگ می زند و تهدیدش می کند. مدیر هم اوزان را اخراج می کند. اوزان با آرامش لبخند میزند و می گوید: «همین که باعث شد یه تعدادی از نوشته من عصبانی بشن، این خودش منو راضی میکنه. »
مادر اوزان مشغول گوش دادن به اخباری است که نشان می دهد زن شهردار سابق در آتش سوزی فوت شده و کلی از تحسینات چلبی تعریف می کند. وقتی جمره به طبقه پایین می رود.، زن سرش را به نشانه تاسف تکان می دهد و به جمره می گوید: «زندگی به اون خوبی و شوهری که انقدر آدم خوبیه داری! نمیدونم چرا رو سر پسر من خراب شدی! اگه تا دور روز دیگه رفتی که هیچی. اگه نه، من میدونم چیکار کنم! فقط به خاطر پسرمه که چیزی بهت نمیگم. » جمره با گفتن این که همه چیز آنطور نیست که به نظر می آید به طبقه بالا برمی گردد.

چلبی عکسی که از اداره پلیس از عمر گرفته را نشان اسکندر می دهد و اسکندر با دیدن عکس نقاشی شده، یاد عمر می افتد. چلبی از او می خواهد تا عمر را برایش پیدا کند. اسکندر از طریق سلیم اسم و ادرس عمر را پیدا می کند و دست راست چلبی سراغ عمر می رود و عکس جمره را نشانش می دهد و می پرسد: «اون شب این زن رو از آتش سوزی نجات ندادین؟ » عمر با دیدن عکس جمره فورا می گوید که کسی به این شکل را ندیده و نمیشناسد. و فورا به اوزان خبر می دهد که شوهر جمره دنبالش است. وقتی اوزان در مورد اخراجش به خاطر مطلبی که انتشار کرده با عمر صحبت می کند، عمر به یاد وقتی که رویا به اسکندر قاتل گفت می افتد و این را برای اوزان تعریف می کند. اوزان فورا به خانه می رود و این مطلب را در اینترنت بدون اسم بردن از کسی منتشر می کند.
جمره سر ساعتی که به گونش قول داده بود، وقتی که او مشغول گوش دادن داستان مورد علاقه اش در تبلت است، به او پیام می دهد که فردا دنبالش خواهد رفت.

کنعان وقتی غم دخترش را می بیند کنارش می رود و در آغوشش می گیرد. رویا گریه می کند و می گوید که اسکندر چیچک را کشته. کنعان کمی فکر می کند و از انجایی که قرار بوده با اسکندر شریک بشوند، می گوید: «دخترم اون لحظه ادم نمیدونه چی میشه. یکم باید منطقی فکر کنی. سر همچین چیزی نباید از اسکندر جدا بشی. وقتی بچه بودین و چیچک تو استخر داشت غرق میشد خودتو به خاطرش تو استخر انداختی که نجاتش بدی اما چیچک از ترس جونش گلوی تورم گرفته بود تا زنده بمونه. این یعنی چیچک میخواسته تورو بکشه؟ » رویا که از حرف های پدرش جا خورده با عصبانیت می گوید: «اینا یه چیز نیستن! » و از او فاصله می گیرد.

وقتی کنعان پیش اسکندر می رود تا در مورد شراکت صحبت کنند، اسکندر می گوید: «من فقط به خاطر این که میخواستم با رویا ازدواج کنم راضی شدم با شرکت قراضه شما شریک بشم. ازدواج نباشه شراکت هم نیست! »
چلبی مسئولان سردخانه ی آن روز را جمع می کند و از انها می پرسد که اگر چیز مشکوکی دیده اند بگویند. یکی از انها با نگرانی در مورد پسری که خیلی اصرار کرد تا داخل سردخانه برود می گوید.
اسکندر با دیدن خبر جدید پخش شده از اوزان، با عصبانیت چند نفر را سراغ او می فرستد تا حسابی کتکش بزنند. عمر از راه می رسد و به اوزان کمک می کند تا انها را فراری بدهند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا