خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۶۰ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۶۰ سریال ترکی عشق از نو

صبح زود زینب به خانه فهمی می رود تا با آنها بخاطر فاتح و سلین صحبت کند. مقدس با دیدن او عصبی شده و شروع به دعوا و توهین به او میگوید. زینب خودش را کنترل کرده و رو به هر سه آنها میگوید که فقط به خاطر بچه ها آمده و رفتار آنها درست نیز و آنها نباید به خاطر مشکل داشتن با زینب، باعث رنجش و از دست دادن بچه های خودشان بشوند و این کار عاقبت خوشی ندارد. زینب هرچه میگوید نمی‌تواند آنها را راضی کند. مقدس که از حد خود فراتر رفته، مدام به زینب بی احترامی میکند و در انتها به او سیلی می زند. زینب شوکه و ناراحت شده و از آنجا می رود. مصطفی زینب را به سمت خانه می برد. زینب از مصطفی میخواهد که چیزی در مورد آمدنش به آنجا به فاتح نگوید و بین خودشان بماند. او وقتی به خانه می رود و به دروغ به فاتح میگوید که برای خرید پوشک بچه بیرون رفته بود. کامل و جواد سراغ فاتح آمده و او را به خانه خود می برند ‌ آنها به همراه اتهم، یک قرآن و نان و پرچم کشور را مقابل فاتح میگذارند تا قسم بخورد که چیزهایی را که به او می‌گویند به کسی نگوید. سپس نقشه گنج را به او نشان میدهند و می‌گویند که موفق نشده اند آن را پیدا کنند و نمی‌دانند به چه زبانی است و از فاتح می‌خواهند که به آنها کمک کند.

فاتح از کار آنها متعجب شده و سپس میگوید که کسی را می شناسد که میتواند آن را ترجمه کند و آن را پیش او می برد . وقتی مصطفی به خانه می رود، مقدس به خاطر اینکه او زینب را به خانه رسانده بود با او دعوا میکند و سپس با عصبانیت او را اخراج می‌کند. فاتح با مصطفی تماس میگیرد تا از او بخواد که کتابی را از خانه برایش ببرد اما مصطفی می‌گوید که اخراج شده است. فاتح ناراحت شده و از او میخواهد پیشش بیاید. در خانه سلین ناراحت است و اورهان سعی دارد او را خوشحال کند اما سلین به خاطر مسایل خانوادگی کسل است . فادیک پیشنهاد میدهد که کیک درست کنند تا سلین نیز سرگرم شود. مصطفی دم خانه شوکت آمده و فاتح در مورد علت اخراج شدن او سوال میکند مصطفی مجبور می شود ماجرای رساندن زینب را بگوید. فاتح وقتی می فهمد که زینب صبح به خانه آنها رفته و با او بدرفتاری شده، عصبانی می شود و سریع به خانه فهمی می رود. مقدس با خوشحالی تصور میکند که فاتح پیش آنها برگشته است، اما فاتح بی مقدمه سویچ ماشین و کارت بانکی و شناسنامه خود را به فهمی میدهد و میگوید که دیگر نسبتی به خانواده ندارد و هیچ چیز از آنها نمیخواهد و برای همیشه آنها را ترک میکند.

گلسوم خیلی ناراحت شده و دنبال فاتح می رود اما فاتح بی اهمیت به او از خانه خارج می شود. زینب از اینکه مصطفی ماجرا را به فاتح گفته عصبی شده و او را سرزنش میکند. وقتی شب فاتح به خانه می رود، ماجرا را به زینب میگوید. ذهن او درگیر است و از فردا باید دنبال کار بگردد. مریم حرفهای آنها را می شنود و به فاتح میگوید که او میتواند به شرکت او برود و احتیاجی به گشتن دنبال کار ندارد، اما فاتح قبول نمیکند و میگوید که میخواهد خودش مشکلش را حل کند. صبح روز بعد، فاتح آماده می شود تا برای دادن رزومه به چند شرکت سر بزند. مریم پنهانی از اتاق با بیرول تماس گرفته و میخواهد او را ببیند. شوکت از پشت در حرفهای مریم را می شنود و به او مشکوک می شود. در خانه فهمی همه کسل هستند و کسی اشتهای صبحانه خوردن ندارد، اما با این حال مقدس سعی دارد خودش را خوشحال و برنده نشان دهد

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا