خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۶۱ سریال ترکی حسرت زندگی
غمزه و عمر از همه خداحافظی میکنن و با گریه میرن طاهر به حاجی میگه امکان داره اون مرتیکه بیاد بزار امشب اینجا باشیم! حاجی میگه نه اگه بیاد و ببینه اینجایی بدتر میشه تو هم نمیتونی خودتو کنترل کنی بهتره برین. غمزه و عمر با تونا میرن به کلیدسازی تا شب را اونجا بمونن تونا میگه اینجا کجاست؟ بابام اون خونه رو واسمون خریده تو منو آوردی اینجا؟ عمر و غمزه باهاش حرف میزنن تا آروم بشه. هالوک و افرادش به خونه رشاد میرن هالوک اونو کتک میزنه و ازش میخواد تا بگه پسرش کجاست او میگه نمیدونم اگه میدونستمم نمیگفتم او رشادو حسابی کتک میزنه که مادرش میره بهش کمک کنه که هالوک اونو هل میده و سرش میخوره به چارچوب و روی زمین میوفته. بعد از رفتن اونا حاجی به طاهر میگه و اونا به اونجا میرن تا به مادرش کمک کنن. هالوک و افرادش به خانه فاطما میرن و بعد از کتک زدن صادق افرادش میان و میگن که اینجا نیست او عصبی میشه و همه جارو بهم میریزه سپس میگه زنگ زد بهش بگو پسرمو بیاره وگرنه همه جارو به آتیش میکشم! و با عصبانیت از اونجا میره. صبح موقع نماز صبح حاجی میره پیش مادرش که هرچی صداش میزنه او جواب نمیده و وقتی میبینه تکون نمیخوره میترسه و سریعا به آمبولانس زنگ میزنه.
وقتی میره به بیمارستان سریع به طاهر زنگ میزنه. طاهر به عمر زنگ میزنه و بهش خبر میده او با شنیدن این خبر با گریه به غمزه میگه و سریعا خودشو میرسونه به بیمارستان. نساء میخواد بره به امینه بگه که بیاد صبحانه بخوره تا بره مدرسه که پسرس میاد و میگه اصلا تو اتاق نیست انها تعجب میکنن و میرن که هاکان با عصبانیت میگه میکشمت و از خونه میره دنبال امینه. امینه رفته به همونجایی که یامان آهنگ میخونه و همو بغل میکنن سپس یامان ازش میخواد تا ازدواج کنن و نره خونه این تنها راه رسیدنشون به هم هستش. نساء میخواد دنبال هاکان بره از خونه بیرون که پدرش همان موقع بهش زنگ میزنه و ماجرای مادربزرگشو میده که سریعا میره به بیمارستان. همه جمع شدن که اردال میاد و میگه سریع باید عمل بشه ولی خیلی ریسکش بالاست باید یکسری برگه رو امضاء کنین همه با گریه در حال دعا کردنن. هالوک کلیدسازیو پیدا میکنه و میره اونجا شیشه رو میشکنه سپس تونا و غمزه را با خودش به طرف فرودگاه میبره. تاجی وقتی میره کلیدسازی میبینه تونا و غمزه نیستن سریع میره به بیمارستان تا به عمر خبر بده وقتی میگه ماجرارو اردال هم میاد و خبری درباره مادربزرگش میده او گیر کرده که بمونه یا بره دنبال غمزه و تونا همگی گریه میکنن…