خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قدیر به خانه میره و فلش و کیف را با خودش میبره و ماجرای فوت داداش صالح را میگه. عمر میگه خوب کیفو باز کن ببینیم چی توشه! آنها با باز کردن کیف با دیدن پول حسابی شوکه میشن. آنها با خوشحالی میخوان بشمارن که در خانه زده میشه و با باز کردن جمیله دوست آسیه در پرورشگاه را میبینند. جمیله به آسیه میگه که از پروشگاه اومدم بیرون دیگه نمیخوام اونجا باشم میخوام برم با خواهرم زندگی کنم سپس ازش و درخواست میکنه که اونجا بمونه شبو چون جاییو نداره آنها تعارفش میکنن به داخل بره. آنها خودشونو معرفی میکنن. بهد از چند دقیقه حرف زدن آیبیکه به دم در خانه شان میاد و میگه مامانم چای درست کرده گفت بیاین تو حیاط باهم بشینیم. خانواده اورهان تو حیاط نشستن که آیبیکه میگه با پولی که گرفتم از تدریس میخوام بابامو ببرم فیزیوتراپی تازه یه جاییو پیدا هم کردم سرویس داره خودشون میارن و میبرن اورهان میگه مثل اینکه کمر بستین منو خوب کنین. شنگول میگه پس چی؟ تا کی میخوای اینجوری بشینی رو ویلچر؟ قدیر میگه تازه یه فکر بهتر داریم ما عمو اورهان را میبریم فیزیوتراپی آیبیکه تو با پولت بدهی های زن عمو را پرداخت کن. شنگول میگه اصلا میخوای اینجارو درست کنیم با هلیکوپتر ببریمش بیاریمش؟ این چیزایی که تو میگی پول زیاد میخواد! عمر میره ساک پول را برداره و بیاره که اوگولجان میگه رفت چی بیاره؟ عمر ساک پول را روی میز میزاره و آنها با دیدن اون همه پول شوکه میشن و میگن اینا چقدره؟ اورهان میپرسه این همه پول از کجا پسرم؟ قدیر میگه وقتی تو زندان بودم بایه نفر به نام صالح دوست شدم مرد خیلی خوبی بود تمام خانواده سو تو تصادف از دست داده بود مریض بود و انگار فوت کرده. اورهان میگه اونم این پولارو داد به تو آره؟ خدا میدونه چجوری تحت تاثیر قلب پاکت قرار گرفته!
فردای آن روز وقتی عمر از خواب بیدار میشه ساک پول را چک میکنه سپس با دیدن صبحانه ای که چیده شده رو میز تعجب میکنه و میگه الان معده ام تعجب میکنه! قدیر بهشون پول میده و میگه هرجور که دوست دارین خرج کنین و به امل میگه به تو پول نمیدم چون میخوام واست دوچرخه بگیرم امل خوشحال میشه و در آغوشش میگیرد. سپس قدیر میگه بعد کلاس بریم بازار یخورده خرید کنیم چند دست لباس جدید بگیریم. تو مسیر رفتن به مدرسه عمر اتفاقی سوزان را میبینه و به بچه ها میگه شما برین من دفترمو جا گذاشتم میرم میارم. سپس سوزان را تعقیب میکنه و خونه شان را میفهمد، سوزان به هاریکا میگه صبحانه بخور بعد برو اما هاریکا میگه نمیخواد بیسکویت میخورم و میره. بعد از رفتنش عمر به دم در خانه شان میره که سوزان با دیدن عمر شوکه میشه. عمر همه جیزو واسشون تعریف میکنه که چه اتفاقهایی افتاده بوده سوزان متاثر میشه و میگه من اصلا از چیزی خبر نداشتم واقعا متاسفم عمر میگه آخه چجوری آقا آکیف تونست همچین کاری باهاتون بکنه؟ اون که مرد خوبیه همش کمک میکنه! سوزان پوزخند میزنه و میگه آکیف فقط به منافع خودش فکر میکنه نه چیز دیگه ای تو هم خیلی مراقب باش! عمر به مدرسه میرسه و با بقیه وارد ساختمان میشن. دوروک پیششون میره و سلام میکنه اما آسیه از اونجا میره هاریکا و سوزی و تالیا متوجه میشن خبر جداییشون واقعیه بوده. تولگا پیش دوروک میره و دوروک ازش میخواد تا دیگه دور و برش نباشه اما تولگا متنی مینویسه که آکیف پدر دوروک باعث به زندان افتادن قدیر شده بوده و برای آسیه میفرسته دوروک با عجله به کلاس میره و از آسیه میپرسه گوشیش کجاست؟ آسیه میگه زیر میز دوروک گوشیشو برمیداره و پیامو پاک میکنه.
آسیه عصبی میشه و میگه گوشی منو بده واسه چی دست به گوشی من زدی؟ دوروک به دروغ میگه میخواستم ببینم عکسامونو پاک کردی یا نه آسیه میگه تو حق نداری دست به گوشی من بزنی! حالا که یادآوری کردی باشه کرم پاک میکنم سپس تمام عکسارو پاک میکنه دوروک متعجب میشه و میگه واقعا پاک کردی؟ اونا خاطرات ما بودن چطور تونستی به همین راحتی پاک کنی؟ آنها باهم بحثشون میشه و دوروک میگه تو اصلا منو دوست داشتی؟ الان که فکر میکنم فقط من واسه این رابطه میجنگیدم همش من میومدم دنبالت من عذرخواهی میکردم همش من میومدم جلو! اصلا نفهمیدم چرا یهو به اینجا کشوندی؟ چیشد اصلا؟! تولگا میاد و میگه فکر کنم به خاطر منه رفیق میدونی که تخصصم جدا کردن عاشق از همه. آسیه عصبی میشه و بهش میگه تو دیگه خفه شو و به دوروک میگه همین که اجازه میدی اون درباره رابطهمون حرف بزنه یعنی تو مارو به اینجا کشوندی منو مقصر ندون! و ازش میخواد بره اونور تا سرجاش بشینه. زنگ تفریح قدیر پیش دوروک میره و ازش میپرسه که چیشده بینشون دوروک میگه نمیتونم همه چیزو بگم اگه بگم آسیه را واسه همیشه از دست میدم دیگه حتی نگاهم نمیکنه! آنها باهم کمی حرف می نن که تولگا به اونجا میاد قدیر به دیوار میچسبونتش و میگه مگه من نگفتم دور و بر اطرافیانم نزدیک نشو؟ چرا انقدر دوست داری کتک بخوری؟ مشکلت چیه؟ تولگا به دوروک نگاه میکنه و میگه بگم مشکلم چیه؟ دوروک با کلافگی آنها را از هم جدا میکنه قدیر میگه الان واقعا از اون داری طرفداری میکنی؟ فکر میکردم عوض شدی ولی انگار اشتباه میکردم اگه أسیه را ناراحت کنی به حسابت میرسم. دوروک بعد از رفتنش میگه میدونم ناراحتش نمیکنم تولگا میگه میدونم رفیق زیاد دراماتیکش کردم دوروک از عصبانیت مشتی میزنه بهش و میره. برک که فهمیده چیزی تین وسطه از دور آنها را میبینه……..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس