خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۶۲ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۶۲ سریال ترکی دختران آفتاب

هالوک و احمد در خانه باغ هستند. احمد از اینکه هالوک قبول کرد درمان بشود برای او خوشحال است. هالوک بابت درست کردن خانه از احمد تشکر میکند. احمد میگوید که زحمت اصلی با گونش بوده و چند شب تا دیروقت آنجا بودند و مشغول کار بودند. هالوک با شنیدن این حرف عصبی می شود اما چیزی به روی خودش نمی آورد. او از تصور تنها بودن احمد و گونش کلافه می شود. ساواش به اتاقش می رود و میخواهد قرص هایی را که از توچه گرفته بخورد. همان لحظه نازلی وارد اتاقش می شود. او میگوید که فرصت پیدا کرده تا پنهانی به دیدار ساواش بیاید و پری نیز بیرون کشیک میدهد تا رعنا نیاید. ساواش چیزی نمی‌گوید اما از اینکه نتوانسته قرص بخورد فکرش درگیر است. نازلی قرص ها را میبیند و ساواش میگوید که آنها تقویتی هستند. گونش به اتاق علی رفته تا با او حرف بزند. او به علی میگوید که هالوک متوجه اشتباهاتش شده و میخواهد گذشته را جبران کند. علی حاضر به بخشیدن هالوک نیست و می‌گوید که او هیچوقت عوض نمی شود. گونش از علی میخواهد که بخاطر او فردا همراهشان به خانه باغ بیاید تا خانوادگی دور هم باشند. علی ابتدا مخالفت میکند اما سپس به خاطر اصرار و خواهش گونش قانع می شود. صبح روز بعد همه به سمت خانه باغ می روند. رعنا در راه با سویلای تماس میگیرد و تظاهر میکند که فکر می‌کرده سویلای نیز به آنجا دعوت است. سپس میگوید که آنها دورهمی خانوادگی دارند و تماس را قطع میکند. اینجی به رعنا میگوید که او خیلی باهوش است و خوب میداند که باید چه کند.

سویلای عصبی شده و با علی تماس میگیرد. علی از او میپرسد که از کجا ماجرای باغ را فهمیده اما سویلای چیزی نمی‌گوید. علی از او میخواهد که به هیچ وجه دیوانگی نکند به باغ نیاید. سویلای میگوید که چنین قصدی ندارد. او تماس را قطع کرده و مشروب می خورد. احمد و گونش در آشپزخانه مشغول تدارکات نهار هستند. هالوک به آنها که مشغول بگو و بخند هستند و به یکدیگر کمک میکنند نگاه میکند. وقتی علی می رسد، هالوک از آمدن او خوشحال می شود. علی و هالوک داخل باغ می روند. هالوک بابت رفتارهایش از علی معذرت خواهی میکند و از او میخواهد که برای یک روز هم که شده مثل یک پدر و پسر خاطرات خوبی را رقم بزنند. علی نیز قبول میکند. ساواش در حیاط مشغول درست کردن آتش برای کباب می شود و نازلی نیز کنار او ایستاده و با هم حرف می زنند. ساواش کباب ها را حاضر کرده و همگی میز نهار را در حیاط می چینند و دور هم جمع می شوند. سویلای که مست شده، از اینکه همه خانواده دور هم جمع هستند عصبی می شود و با خودش می‌گوید که او نیز جزو خانواده است و تصمیم می‌گیرد به آنجا برود.

وقتی رعنا و اینجی می رسند، رعنا به گونش طعنه می زند که گویا برای زندگی در چنین خانه هایی ساخته شده است. گونش نیز تایید میکند و به او میگوید که حالا که او صاحبخانه است از او میخواهد که پیاز ها را خورد کند، و چاقو را به دست رعنا میدهد و بی اعتنا به او بیرون می رود. رعنا حرصش میگیرد.
همه سر میز مشغول بگو و بخند هستند و علی نیز گیتار خود را می آورد و آهنگ می زند و میخواند. او به هالوک میگوید که برای خاطره انگیز شدن امروز به گفته او این کار را میکند. وقتی گیتار زدن علی تمام می شود، او سویلای را میبیند که گوشه ای ایستاده و آنها را تماشا میکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا