خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی دختران آفتاب
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.
خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی دختران آفتاب
همه متوجه آمدن سویلای می شوند و به او خیره می شوند. سویلای شروع به تعریف از خانواده و خوشبختی آنها میکند. سپس گوشه ای می نشیند و با طعنه از گونش میپرسد که چگونه با کار رعنا که بچه ها را از خانه بیرون کرده بود کنار آمده است. همچنین به اینجی نیز بابت اینکه دو رو است و هم طرف رعنا و هم طرف گونش است طعنه می زند. هالوک متوجه می شود که سویلای مست است. سویلای سپس به علی میگوید که او و علی هر دو سرنوشن یکسانی دارند زیرا هر دو عاشق افرادی ممنوعه شده اند. علی و سلین با تعجب و نگرانی به سویلای نگاه میکنند. هالوک بلند شده و سمت سویلای می رود. سویلای گریه میکند و هالوک او را بغل میکند تا آرام شود. رعنا با پوزخند به گونش نگاه میکند. علی سویلای را گرفته و از آنجا می برد. شب هالوک از حرف سویلای در مورد رعنا از گونش سوال میکند و گونش میگوید که حقیقت دارد و رعنا بچه ها را بیرون کرده بود اما به خاطر اینکه هالوک ناراحت نشود چیزی به او نگفته بود.
نازلی از اینکه ساواش ناراحت است کلافه شده و علت را میپرسد. ساواش میگوید که امکان دارد دلیل نادیده شدن ملیسا خانواده اش بوده باشند، زیرا او چیزهایی در مورد ملیسا قبل از ناپدید شدن یادش آمده که به او در مورد خانواده اش هشدار داده بود . نازلی یاد شبی می افتد که ملیسا را در کشتی هالوک دیده بود، اما چیزی به ساواش نمیگوید.
علی سویلای را به خانه می رساند.
خانواده هالوک نیز همگی به خانه برمیگردند. ساواش پیش رعنا رفته و در مورد ملیسا از او سوال میکند و میگوید که این ماجرا به آنها ربط داشته و چیزهایی یادش آمده. رعنا هول شده و چنین چیزی را انکار میکند و میگوید که ملیسا دروغ گفته است. ساواش عصبی شده و میگوید هرطور شده حقیقت را می فهمد.
نازلی دم خانه ملیسا می رود و از او در مرود ارتباطش با هالوک سوال میکند. ملیسا میگوید که ربطی به او ندارد. نازلی عصبی شده و میگوید که ماجرا را به ساواش خواهد گفت. ملیسا هول شده و میگوید مسائلی هست که نمیتواند بگوید، اما بهتر است نازلی از خودش سوال کند که چرا رعنا ساواش را به فرزند خواندگی گرفته است. فکر نازلی درگیر می شود. سلین دم خانه سویلای می رود تا علی را ببیند اما علی آنجا نیست. او با گوشی علی تماس میگیرد. الیف گوشی را جواب داده و میگوید که علی در خانه اوست و خوابیده است. سلین به شدت عصبی می شود.
ساواش به اتاقش رفته و قرص میخورد و میخوابد. او در رویا کودکی اش را میبیند و لحظه مرگ مادرش را به یاد می آورد که وقتی به اتاق رفته بود، هالوک را کنار جنازه مادرش دیده بود. او از خواب می پرد و با عصبانیت بیرون آمده و سراغ هالوک می رود. او به هالوک میگوید که همه چیز یادش آمده و میداند که او مادرش را کشته است و مادرش خودکشی نکرده. او گلوی هالوک را میگیرد و فشار میدهد تا او را بکشد. اما سپس خودش از حال می رود.
روز بعد همه در خانه جمع شده و رعنا ساواش را پایین می آورد . ساواش میگوید که چیزی از شب گذشته یادش نمی آید. هالوک نیز ماجرای حرفهای ساواش را به کسی نمیگوید و فقط میگوید که حال ساواش بد شده بود.
علی از خواب بیدار شده و به خانه برمیگردد. نازلی به اتاق ساواش می رود. ساواش به او میگوید که واقعا چیزی به یاد نمی آورد. سپس ماجرای قرص ها را به نازلی میگوید و میگوید که فقط از این طریق میتواند موضوع را به یاد بیاورد.
احمد و هالوک و رعنا با هم در مورد وضعیت ساواش صحبت میکنند. رعنا به عمد حرفهای ساواش در مورد ماجرای ملیسا را پنهان میکند.