خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۳ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۶۳ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۶۳ سریال ترکی عشق از نو

فاتح خواب می‌بیند که پدر و مادرش و گلسوم سوار تاکسی او شده و از او خواسته اند با هم به خواستگاری دختری که برایش در نظر دارند برود. او سراسیمه از خواب می پرد و خواب را برای زینب تعریف میکند و اصرار دارد که تعبیر خواب را پیدا کند اما زینب میگوید که نباید اهمیت بدهد. در خانه فهمی بعد از رفتن شوکت، گلسوم و فهمی از مقدس در مورد آتش زدن کشتی سوال میکنند اما او میگوید که این کار را نکرده است. در حیاط خانه شوکت ، مریم به خاطر رفتن او به خانه فهمی و تهمت زدن به او با شوکت بحث میکند. همان لحظه زینب و فاتح نیز بیرون می آیند و سپس فهمی به آنجا می آید و با شوکت به خاطر کارش بحث میکند. شوکت میگوید که او آدمی است که نان پسر خودش را بریده است و هرکاری از او بر می آید. کامل و جواد با زینب تماس می‌گیرند تا به خانه آنها برود و در مورد نقشه صحبت کنند اما زینب میگوید که شرایط رفتن ندارد. او به فاتح میگوید که دوستش با او تماس گرفته بود. بعد از رفتن فهمی، شوکت و بچه ها دور هم جمع شده و فکر میکنند که چه کسی کشتی را آتش زده است اما چیزی به ذهنشان نمی رسد.

شب در خانه سلین و اورهان با هم حرف می زنند و سلین میگوید که حدس می زند شاید کار ارتان باشد. اورهان نیز مشکوک می شود. آخر شب هنگامی که فاتح میخواهد به مسافرکشی برود، زینب نیز به بهانه بدرقه او بیرون می آید و وقتی فاتح سوار ماشین مصطفی می شود، زینب به سمت خانه جواد و کامل می رود تا در مورد نقشه حرف بزنند. کامل میگوید که او یک آشنا دارد که با وسایل عتیقه و قدیمی آشناست و می‌توانند پیش او بروند.
فاتح دوباره زنی که دیشب سوار کرده بود را سوار کرده و با دیدن او شاکی می شود. آن زن که دلبر نام دارد، از فاتح میخواهد که دم یک کاباره برود. او سپس به فاتح پیشنهاد میدهد که بادیگارد او بشود و در ازای این کار مبلغ زیادی به او میدهد. فاتح نیز قبول میکند و همراه دلبر داخل کاباره می رود.
زینب و کامل و جواد به خانه آن مرد می روند و نقشه را به او نشان میدهند. آن مرد میگوید که آن نقشه واقعی است و به دوران خیلی قدیم تعلق دارد و آنها باید نقشه را به دولت بدهند زیرا مال دولت است. آنها برای اینکه این کار را نکنند سریع از خانه آن مرد فرار میکنند.

دلبر در کاباره شروع به آواز خواندن میکند. کمی بعد او سر میزی می نشیند که مردی به نام حیدر نشسته است. حیدر با دلبر دعوا میکند و وقتی فاتح این صحنه را میبیند، جلو می رود و به حیدر حمله میکند و او را می زند.دلبر شوکه شده و فرار میکند. فاتح نیز همراه او می رود و وقتی افرادی را میبیند که دنبالش کرده اند، سریع به همراه دلبر سوار ماشین شده و می رود. دلبر او را به خاطر کارش دعوا میکند و میگوید که تاوان سنگینی میدهد و حیدر او را زنده نمی‌گذارد زیرا آدم خطرناکی است. دلبر میترسد که به خانه برود زیرا افراد حیدر او را پیدا می‌کنند. فاتح به ناچار دوباره او را به خانه کامل و جواد می برد و از آنها میخواهد که مدتی دلبر در آنجا بماند تا آبها از آسیاب بیفتد.
او شب دوباره از ترس حیدر کابوس می بیند و باز هم زینب او را بیدار میکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا