خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۶۴ سریال ترکی اوچ کوروش
زنگ در خانه شاهین زده میشه که میبینه اوکتای پدرش برگشته. شاهین حال داغون پدرشو میبینه و میگه تو گریه کردی؟ چیشده؟ او میگه همش تقصیر منه اگه از اون خونه بیرون نمیومدم این اتفاقا نمی افتاد و با ناراحتی به اتاقش میره و انجا شیشه نوشیدنیشو میشکند. کارتال و افه پیش چتین میرن و میگن این چه حال و روزیه که داری؟ چتین میگه کلچ اومد افه میگه واسه خوش آمدگویی انگشت فرستاد؟ کلیچ میگه آره اون انگشتم ماله اکرم بود کارتال میگه اون فروختت؟ چتین میگه آره ولی چاره ای نداشت چون روشش فرق داره اون با عزیزان هر فرد کار داره نه خودش. شاهین هم از قصد اومد گفت که من پسر نریمانم چون فکرکرده اگه تو بفهمی منو تنها میزارین و اونجوری برمیگردم پیش بایبارس و اونم کلیچو میفرسته از همونجایی که اومده! باید شاهینو واسم پیدا کنین. شاهین به قمارخانه میره که میبینه کلیچ اونجاست و بعد از کمی حرف زدن میگه چتین تورو مسبب مرگ آزاده میدونه واسه همین روت زومه! کلیچ میگه درباره ات تحقیق کردم تمام فیلم های دوربین هارو چک کردم از تو چیزی پیدا نکردم! شاهین میگه چون کاری نکردم! کلیچ میگه نه یه معنی دیگه میده که اگه کاری کردی من هنوز خبر ندارم پس ازت یکبار میپرسم کاری کردی که من نمیدونم؟ شاهین چیزی نمیگه که کلیچ میگه نکردی! سپس بهش میگه شب معامله ست میخوام تو بیای باهام و میره. سمیحا خانم پیش لیلا میره و میگه میدونم قبلا اتفاق های بدی بینمون افتاده بوده اما مادربزرگت راست میگه هر مادر و پدر بچه خودش واسش با ارزشه! اما دختری که پسر منو به زندگی برگردونه مثل پسرم واسم مهمه و ارشمند سپس پاکت پولی بهش میده و میگه امکان داره نتونم بیام تو عروسی الانم دور از چشم عدنان اومدم ولی خواستم نگران خرج و مخارج عروسی نباشین لیلا قبول نمیکنه و میگه افه با پدرش مشکل داره و اصلا این پولو قبول نمیکنه سپس بعد از خداحافظی میره.
لیلا استرس میگیره و میگه نمیدونم باید چیکار کنیم افه و کارتال نیست هیچی آماده نیست! مادربزرگش میگه نگران نباش باهام بیا سپس یه کیسه سکه طلا میریزه رو تخت و میگه اینارو واسه عروسی نوه ام جمع کردم سپس میگه برن دنبال عمو حکمت تا یه ماشین بفرسته برن واسه خرید لباس عروس لیلا و بهار خوشحال میشن. ماشینی جلوی شاهین می ایستد که چتین پیاده میشه و باهاش حرف میزنه و میگه میدونم مرگ آزاده و کرکماز زیر سر تو بوده حتما خیلی عاقل و باهوشی که نزاری اینا به گوش بایبارس و کلیچ برسه! فقط کافیه محل معامله امشب قبل از اومدن کلیچ دوتا از افراد مطمئنتو بزاری تا گلوله ای تو مغز کلیچ شلیک کنن شاهین که مثل خر تو گل گیر کرده میگه اسلحه ها تو انبار آزاده ست اونجا معامله صورت میگیره چتین میگه خوبه میدونستم که آدم باهوشی هستی و میره. شاهین حسابی کلافه و عصبی میشه. چتین سر قرار با کارتال و افه میره و میگه من یه فکری دارم افه میگه من کاری ندارم عروسیم نزدیکه کاراتونو بکنین بعدش بهم بگین کجا همدیگرو ببینیم! کارتال میگه بریم محل. اهالی خانه مادربزرگ لیلا آماده شدن تا برای خرید برن که در خانه زده میشه و مادربزرگ از لیلا میخواد اون باز کنه. لیلا با باز کردن در با هالیده روبرو میشه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ اون چیه دستت؟ هالیده میگه مگه نگفتی میخوای گل درست کنی؟ لیلا تایید میکنه و از خوشحالی همدیگرو بغل میکنن. هالیده از لیلا میپرسه کجا دارین میرین؟ لیلا نمیگه و با خنده میره. شاهین پیش نریمان میره و میگه به لطف تقشه شما همه چیز بهم ریخته. کلیچ، چتینو زده ترکونده! نریمان میگه چی؟ حال پسرم خوبه؟ شاهین میگه خوبه ولی از دو طرف دارن منو تهدید میکنن! چتین همه چیزو میدونه و میگه اگه واسم کاری که میگم نکنی همه چیز درباره مرگ آزاده و کرکمازو به بایبارس میگه! نریمان میگه بایبارس بفهمه به خاطر تو اونارو از دست داده نمیشه جلوشو گرفت دیگه!
تو کار اون یارو تموم کن بعدا یجوری جلوی چتینو میگیریم. کارتال و چتین، روشن را با گریم شبیه بایبارس کردن و با یه ماشین قدیمی مثل ماشین بایبارس به انبار آزاده میرن. آنجا به نگهبانان حمله میکنن و کارتال به مسعود میگه اونجارو تمیز کنن سپس از شسو میخواد تا اونجا بمونه و تا زمانیکه با چشم خودش کلیچو ندیده که مرده حرف شاهینو باور نکنه. لیلا هرچی لباس عروس میپوشه خوشش نماد و میگه با اینا انگار من نیستم سپس مادربزرگش میگه پس دربیار میریم خودم میدوزم واست. شاهین سر قرار با کلیچ میره که او بهش میگه برو اول با طرف معامله آشناشو. شاهین وارد اتاق میشه که میبینه او را کشته و به صلیب کشیده. کلیچ رو سر شاهین اسلحه میزاره و میگه من کار پنهانی انجام نمیدم و ماشه را میکشه و میگه حالا فقط وصیت کن! شاهین میگه بزن و با عصبانیت میگه بزن دیگه! کلیچ میگه تو از مرگ نمیترسی. شاهین میگه نه ولی اگه منو نکشی منم تورو نجات میدم! اهالی خانه مادربزرگ لیلا در حال تدارکات عروسی هستن. کارتال و افه و چتین تو رستوران نشستن. افه میگه من فردا عروسیمه هنوز که هنوزه اینجام و کت و شلوار نگرفتم. کارتال میگه اونو شسو درستش میکنه فردا میریم خیاطی. همان موقع شسو به کارتال زنگ میزنه و گزارش انبارو میده. کارتال میپرسه چیشد زنده ست یا نه؟ شسو میگه نمیدونم داداش بزار ببینم بهت خبر میدم همان موقع صدای شلیک گلوله میاد که شسو به دنبال صدا میره و میبینه که آنها پری را گروگان گرفتن و کلیچ رو سرش اسلحه گذاشته شسو با دیدن پری حالش بد میشه و با ترس و بغض بهشون نگاه میکنه و به دروغ به کارتال میگه داداش مرده خودم با چشمای خودم دیدم و تلفنو قطع میکنه.
شسو از ترس نمیتونه حرف بزنه و به کلیچ میگه توروخدا باهاش کاری نداشت باش کلیچ میگه کسی که تو این کاره نباید خانواده داشته باشه! شسو میگه هرکاری میخوای با من بکن با اون کاری نداشته باش. کلیچ میپرسه کجا بودن؟ شسو بعد از چند ثانیه میگه نمیدونم ولی میدونم که فردا میرن خیاطی. کلیچ میگه از کجا میدونی؟ شسو با بغض و نفرت به شاهین نگاه میکنه و میگه چون عروسی دارن یه عروسی در پیش دارن کلیچ آدرس خیاطی را میپرسه که شسو بهش میده سپس کلیچ از اونجا میخواد بره که وسط راه می ایستد و برمیگردد و به طرف شسو شلیک میکند شاهین جا میخوره و به شسو چشم میدوزد و پری با دهان بسته شروع میکنه به جیغ زدن و گریه کردن. کلیچ به شسو نگاه میکنه و میگه اون موقع داشتی تو چشمای خانمت نگاه میکردی نمیتونستم این کارو کنم در شأن من نبود و به شاهین میگه تمیز کردن اینجا با توعه و میره. کارتال میگه چون شسو گفت با چشمای خودم دیدم خیالم راحته حالا فردا میریم به کت و شلوارت میرسیم! لیلا در خانه آماده میشه و از دیدنش همه ذوق میکنن. کارتال و افه به خیاطی رفتن که افه کت و شلوارشو پرو میکنه که کلیچ اونجاست و بهشون میگه به نظرم دستمال کن داره! کارتال میگه آره راست میگه و بعد از آماده شدنش کلیچ میگه حالا شد و بهش تبریک میگه و دست میده و میگه ایشالله عمر طولانی داشته باشی با خانواده ات و لبخند میزنه آنها که او را نمیشناسن تشکر میکنن….