خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی تردید (هرجایی) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۶۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۶۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)

داستان عشقی غیرممکن که زادهٔ انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر می‌شود و مراوداتش را با خانوادهٔ شاداوغلوها بیشتر می‌کند و در نهایت نوهٔ نصوح شاداوعلو (ریّان) رو خواستگاری می‌کند. از آنجاییکه ریّان نوهٔ تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعاً خوبی محسوب می‌شود نصوح میخواد که نوهٔ دیگه‌اش یارن شادوغلو رو به او بدهد …

قسمت ۶۴ سریال ترکی تردید (هرجایی)

عزیزه به میران می گوید که ممکن است هازار برای نزدیک کردن خودش به میران، دخترش را پنهان کرده باشد. میران که سردرگم شده است دوباره در کوچه ها قدم می زند. برای او سخت است به اتاقی برود که زنش در آن نیست. بالاخره پا به عمارت می گذارد و یاد شب هایی می افتد که با اشتیاق و گلی سرخ در دست به دیدن ریان می رفت و ریان به او می گفت که دیگر گلی برایش نچیند چون چیدنشان زندگی را از آنها می گیرد. و میران قول داده بود. کمی بعد به اتاقشان قدم می گذارد و خودش را به خاطر این که ریان را تنها گذاشته بود سرزنش می کند و مقصر می داند. میران باز در فکر ریان غرق می شود که شنیدن صدای گلوله ای او را به خود می آورد. اتومبیلی ریان را بیهوش سر کوچه می اندازد و سریع دور می شود. فیرات و افراد عزیزه به طرف ماشین می دوند و میران، ریان را در آغوش می گیرد و به اتاقشان می برد. ریان به هوش می آید و در آغوش میران آرام می گیرد. او اولین سوالی که می پرسد این است که عزیزه چه بلایی سر خانواده اش آورده؟ و میران به او اطمینان می دهد که اتفاقی نیفتاده است و بهتر است استراحت کند.

ریان از میران می خواهد او را به دیدن پدر و مادرش ببرد و میران به زهرا زنگ می زند و خبر این که حال ریان است را می دهد و بعد هم می گوید که در هتلی قرار بگذارند و ریان را آنجا ملاقات کنند. هنگام رفتن به هتل، عزیزه جلوی ریان را می گیرد و می گوید: «وقتی سرخود عمل می کنی این بلاها هم سرت می آید. » ریان با عصبانیت می گوید: «وقتی تو به خانواده من حمله میکنی چه انتظاری داری؟ » میران دست او را می گیرد و به هتل می برد. هازار و زهرا از دیدن دخترشان بی نهایت خوشحال هستند و او را در آغوش می گیرند و در مورد برگشتن او به مزرعه به خاطر این که میران نتوانسته مراقب او باشد حرف می زنند. ریان می گوید: «میران آدم خوبی است و تمام تلاشش خوشحال کردن من است. » میران از پشت شیشه ریان و پدر و مادرش را تماشا می کند که چگونه همدیگر را در آغوش گرفته اند و با خود می گوید: «اگر من هم خانواده ای داشتم هرگز با خشم بزرگ نمی شدم. » و اشک توی چشم هایش جمع می شود. دلش می خواهد با خانواده ی ریان باشد ولی سریع به خودش نهیب می زند که کسی که شادی های زندگی تو را گرفته و پدر و مادرت را به زیر خاک فرستاده نبخش و از خطاهایش نگذر!

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا