خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر سوزان را تو مدرسه میبینه و میره پیشش. آنها باهم حرف میزنن و سوزان بهش میگه که تولگا پول مدرسه هاریکارو داده عمر جا میخوره و میگه ولی اون پولو تولگا نداده که! من دادم! سوزان جا میخوره و میگه چی؟ ولی هاریکا فکر میکنه که تولگا پولو داده! عمر میگه آره چون اون بیشرف داره سوء استفاده میکنه. شنگول با اورهان به فیزیوتراپی میره و وقتی قدم برداشتن اورهان را میبینه ذوق میکنه و به دکتر میگه. دکتر میگه آقا اورهان خیلی زود ری اکشن نشون داده نسبت به درمان و این خیلی خوبه. شنگول یواشکی میپرسه که اگه بین درمانش یه وقفه بیوفته درمان بهم میخوره؟ دکتر میگه بله باید دوباره از اول شروع کنیم. یه پسر پیش آسیه میره و بهش میگه من و دوست دخترم یه گروه موسیقی داریم که من میزنم و اون میخونه و چندجا قرارداد بستیم اما اون الان سرما خورده و نمیتونه بیاد از تو اینترنت شمارو میشناسم خواستم بپرسم میتونین بیاین و مارو همراهی کنید؟ آسیه میگه نمیدونم چی بگم! اون پسر میگه صاحب گروه نفری ۳۵۰ لیر هم میده آسیه ازش میپرسه داداشمم میتونه بیاد؟ اون پسر تایید میکنه و آسیه قبول میکنه و شمارشو میگیره. ملیسا به دوروک که از دور آنها را میبینه میگه تو که حسودی نمیکنی نه؟ به خودت که نمیگی چقدر زود رفت با یکی دیگه؟ دوروک میگه نه نمیگم چون اون پسرو میشناسم اومده بود پیشم واسه گروه موسیقیش ولی تو که ماجرارو بهم صبح گفتی به خودم گفتم که این کمکو بهش بکنم یه پولی بگیره. تولگا میاد و ملیسا به خاطر اون از اونجا میره. دوروک کلافه میشه و میگه. تو رفیق دیگه ای نداری که بری پیشش؟ تولگا میگه نه نمیدونم چرا من که پسر خوبیم! فقط یخورده عاشق هیجانم و دوست اشک دربیارم! دوروک با کلافگی از اونجا میره.

نباهت با راننده در حال رفتن به جایی است که از راننده میپرسه بلده آدرسو یا نه راننده میگه بله دیروز با آقا آکیف از همونجا رد شدیم نباهت میگه اونجا چرا؟ مگه سر ساختمان نرفت آکیف؟ راننده میگه نه دیروز اومدیم اینجا از تلفن حرف زدنشون فهمیدم که با مشاور املاک حرف میزده تا جایی که فهمیدم خونه خریدن! البته بایدم بگیرن ایشون نگیره و سرمایه کنه من بگیرم؟ نباهت ازش میخواد تا قبل از رفتن به مقصد اصلی به اونجا برن تا ببینه چخبره. سوزان برای تحویل بسته یه مشتری به یک واحد آپارتمانی می رود. هرچی زنگ میزنه کسی درو باز نمیکنه و متوجه میشه کلا در بازه سپس به داخل میره و صاحب خانه را صدا میزنه که با آکیف روبرو میشه. سوزان با عصبانیت میخواد از اونجا بره که آکیف جلوشو میگیره و میگه فقط ۵ دقیقه بهم گوش بده. آکیف بهش میگه این خانه را برای تو خریدم مبله که اینجا زندگی کنین من واسه اتفاقی که افتاده واست خودمو هم مقصر میدونم! سوزان پوزخند میزنه که آکیف یه پیام از راننده اش دریافت میکنه که ما داریم میایم آپارتمان جدید. او هل میکنه و از پنجره نباهت و راننده اش را میبینه سپس از سوران میخواد تا به کسی چیزی نگه و صداشم درنیاد! نباهت به اونجا میاد و آکیف بهش میگه میخواستم سورپرایزت کنم سوزان تو یه فرصت از خانه بیرون میره. شنگول تو حیاط نشسته که صباحت را میبینه داره تند تند میره و ازش میخواد بیاد یخورده کنارش بشینه سپس ازش میپرسه کجا میرفتی؟ صباحت میگه همسایه مون داره ختنه سورون میگیره پول کم آورد خواستم بهش کمی کمک کنم شنگول فکری به سرش میزنه و میگه خوب بهشون بگو بیان اینجا تو حیاط ما واسشون مراسم میگیریم میز و صندلی هم داریم صباحت میگه فکر خوبیه میگم بهش. شب همگی وقتی تو حیاط میشینن شنگول ماجرارو به همشون میگه وهمه استقبال میکنن سپس آسیه و عمر به جایی که آسیه باید میرفت برای خوانندگی میروند. در آخر چشمش به دوروک و هاریکا و تولگا می افتد و کلافه و عصبی میشه.

آیبیکه با برک پیامک بازی میکنه و میگه دلش ساندویچ میخواد برک پنهانی از پنجره به اتاق آیبیکه میره. اون با ترس درو قفل میکنه و ازش میخواد تا از اونجا بره و میگه اونجا چیکار میکنه؟ برک میگه ساندویچ خواستی واست آوردم بعد از کمی کل کل کردن شنگول به دم در اتاق آیبیکه میره و میبینه که قفله. برک سریعا از پنجره میره تا قایم بشه. شنگول میپرسه چرا در اتاقشو بسته بود؟ آیبیکه میگه حواسم نبوده! سپس بعد از رفتنش به برک میگه که سریعتر از اونجا بره. جمیله و قدیر تنها سر میز شام نشستن که جمیله از قدیر میپرسه رفتی کاباره چیزی دستگیرت شد؟ قدیر میگه آره با دوست پسرش فرار کرده، اونم همونجا کار میکرده و یه چیز دیگه که خواهرت بدهکار نبوده اون پسره بدهکار بود‌! جمیله با شنیدن این حرف بغض میکنه و ناراحت میشه. ملیسا به اونجا میاد و میگه درس خوندنم زود تموم شد گفتم بیام پیشت تا ببینمت، قدیر با خوشحالی تعارفش میکه به داخل خانه. بعد از چند دقیقه از اداره پلیس به قدیر زنگ میزنن و میگن خبر جدیدی شده. ملیسا هم میخواد باهاشون بره که قدیر به ملیسا میگه تو نمیخواد بیای ملیسا جا میخوره و دلخور میشه. آنها به اداره پلیس میرن. مامور بهشون یه فیلم نشون میده و میگه این آخرین فیلمیه که ازشون داریم دیگه میرن تو جمعیت و معلوم نیست. تلفن هاشونم از دسترس خارج کردن نمیتونیم از طریق جی پی اس ردشونو بگیریم اگه بهتون زنگ زدن سریع بهمون خبر بدین تا ردشونو بگیریم جمیله قبول میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا