خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۶۶ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۶۶ سریال ترکی اسم من ملک

در بازارچه، سیدعلی نگران نتیجه دادگاه ملک است و از اینکه ملک هنوز خبری نداده عصبی است.‌او سپس در مورد اینکه میتات با چه کسی میگردد از محمود سوال میکند اما محمود میگوید که خبر ندارد. زینال نیز چیزی به روی خودش نمی آورد. کمی بعد میتات به آنجا آمده و با ناراحتی خبر میدهد که ملک فعلا نتوانسته بچه ها را بگیرد و باید آزمایش سلامت بدهد و همچنین وضعیت مالی او بررسی خواهد شد. در کارگاه، ملک با ناراحتی مشغول کار است. خلیل و میرزا در مورد تو صحبت میکنند و خلیل خیلی برای ملک ناراحت است و از آلپای بخاطر بلاهایی که سر ملک می آورد عصبانی است. میرزا به خلیل طعنه می زند که او همچنان عاشق است. عدنان و دفنه و کرم در کافه هستند. عدنان پیشنهاد میدهد که دفنه نیز برای تماشای مسابقه کرم به باشگاه برود. سیدعلی به دفتر احسان می رود. او به احسان میگوید که برای وضعیت مالی ملک، تصمیم دارد سند عمارت را به نام ملک بزند تا ملک بتواند بچه ها را بگیرد و آنها بدبخت نشوند. او میگوید که این کار را بخاطر بچه ها انجام میدهد. سپس از احسان میخواهد در این مورد با ملک صحبت کند.
هنگامی که دفنه سوار ماشین عدنان می شود، زمرد در خیابان آنها را میبیند. او به خانه رفته و به ویلدان ماجرا را میگوید و میگوید که خدا آنها را دوست داشته و زودتر با چهره واقعی دفنه آشنا شده اند. ویلدان از این قضیه متعجب و ناراحت می شود.

وقتی جومالی به خانه می آید، زمرد ماجرا را به او نیز میگوید. در مورد مریم نیز می‌گوید که آنها در حال اسباب کشی از آنجا بوده اند.‌ شب در خانه سیدعلی هنگام شام، سیدعلی در مورد انتقال سند خانه به نام ملک صحبت میکند. محمود از این پیشنهاد استقبال میکند تا مقابل آلپای پیروز شوند. قدریه با شنیدن این حرف شوکه شده و سعی دارد خودش را خونسرد نشان دهد. در خانه کرم به دفنه میگوید که باید از ملک عذرخواهی کند. دفنه چنین چیزی را قبول ندارد و ملک را مقصر میداند. کرم میگوید که او خیلی چیزها را نمی‌داند و باید به ملک حق بدهد. دافنه اهمیتی به حرفهای او نمی‌دهد. عدنان پیش کنعان به مغازه می رود. او میگوید که باید یه استاد موسیقی خوب برای دفنه پیدا کند. سپس گرامافونی که در مغازه است را برای دفنه میخواهد. کنعان لبخند زده و میگوید که مشخص است عدنان از دفنه خوشش آمده. در خانه ملک او با ناراحتی سر میزی که برای بچه ها آماده کرده بود نشسته است. کمی بعد کرم پیش او می آید و سعی دارد او را دلداری بدهد. عدنان و کنعان به خانه آلپای می روند و گرامافون را به دفنه می‌دهند. دفنه بابت هدیه خوشحال می شود. عدنان به او میگوید که فردا برای بردن او به کلاس دنبالش می آید. ملک به خانه احسان می رود. عمر و خلیل نیز آنجا هستند. عمر خبر میدهد که با یک پرفسور صحبت کرده و او معاینه ملک را قبول کرده است. ملک از این قضیه خوشحال می شود. خلیل پیشنهاد میدهد که فردا صبح با یکدیگر به آن شهر بروند

ملک ابتدا قبول نمیکند و میگوید که با میتات می رود، اما باشاک میگوید که ممکن است خانواده شک کنند. ملک قبول میکند که با خلیل برود. احسان سپس ماجرای سیدعلی و سند عمارت را به ملک می‌گوید. ملک از پست سیدعلی متاثر می شود، اما میگوید که نمی‌تواند چنین چیزی را قبول کند و خودش باید مشکل خودش را حل کند.
دفنه در خانه مدام با عمر تماس میگیرد اما او جواب نمی‌دهد. فوندا به اتاق آمده و دفنه ماجرای پیام عمر دم در دادگاه و جواب ندادنش را به او میگوید. فوندا سعی دارد نظر دفنه در مورد عمر را عوض کند و میخواهد او بیخیال عمر بشود.
عدنان به خانه آلپای می رود و در مورد دفنه و عدنان صحبت میکند. او میگوید که آنها با یکدیگر روابط خوبی دارند و می‌توانند در آینده با یکدیگر ازدواج کنند و باید منتظر تمام شدن دانشگاه دفنه و کار پیدا کردن عدنان باشند. آلپای مخالفتی نشان نمی‌دهد. کنعان از او میخواهد که دیگر بیخیال ماجرای سرپرستی بچه ها بشود و با فوندا ازدواج کند و به زندگی خودش برسد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا