خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۶۶ سریال ترکی اوچ کوروش
لیلا حسابی عصبانیته و میخواد لباس هایش را دربیاره که کارتال از راه میرسه و میگه اینجا چخبره؟ لیلا میگه بگو کار نداشته باشن باهام میخوام برم افه را بکشم کارتال میگه کجا میری؟ خودش اینجاست! لیلا با عصبانیت میره سمت افه و میخواد با گلدان تو سرش بزنه که یکدفعه پدرش را اونجا میبینه و شوکه میشه. اوکتای میگه میدونم منو نمیبخشی دخترم ولی قول میدم نه نزدیکت بشم نه کاری کنم فقط بزار یه گوشه بشینم تو عروسیت باشم لیلا گریه میکنه و با خوشحالی پدرشو در آغوش میگیره و میگه خوش اومدی باباجون. سپس کارتال دستش را می بوسد و در آغوشش میگیرد. کارتال آتش را به پدرش نشان میدهد که اوکتای خیلی ذوق میکنه. مراسم عقد و عروسی شروع میشه و لیلا و افه با شاهد های هالیده و باتو باهم عقد میکنن و عاقد انها را زن و شوهر اعلام میکنند. همه دست میزنن و خوشحالی میکنن. اوکتای به صالحه مادرش نگاه میکنه که او ازش رو برمیگردونه و به داخل میره. کلیچ پیش بایبارس میره که او بهش میگه چیه؟ حوصله نداری؟ کلیچ میگه آدم ها حد خودشونو نمیدونن، همونی که معامله ما را بهم زد جلال! بایبارس میگه میدونم دندوناشو کشیدی کلیچ میگه آره ولی ادم نشده اونو ولش کن واسه یه چیز دیگه اومدم و عکس کارتال را بهش نشون میده و میگه پرنده اینجاست خواستم اجازه بگیرم برم به حسابشون برسم، اینجا عروسی خواهرشه با اون کمیسره. بایبارس میگه پس دارن خانواده هم میشن واسه این چیزا لازم میست ازم اجازه بگیری. کلیچ میگه میدونم ولی یه مشکلی هست و عکس چتین را نشون میده و میگه پسرت اونجاست با اونا! بایبارس میگه پس فهمیدن! همونقدر که تو ارزش داری واسم اونم داره، نباید اتفاقی واسش بیوفته. کلیچ میگه باشه پس به روش خودم عمل میکنم بایبارس لبخند میزنه و میگه همیشه از روشات خوشم میومد.
دکتر به شاهین میگه حالش بهتره چند ساعت دیگه کم کم به هوش میاد چجوری میخوای ببریش بیرون؟ شاهین میگه نمیدونم دکتر میگه پس کمک لازم داشتی بهم بگو این دو روز کلینیکو بستم راحت باش و میره. پری میپرسه چرا داره بهت کمک میکنه؟ شاهین میگه شاید باورت نشه ولی کسایی هستن که مارو دوست دارن! پری بهش میگه تو به خانواده خودتم رحم نمیکنی؟ نشنیدی کلیچ گفت دارم میرم عروسی؟ حتی یه سوال نپرسیدی عروسی کی! شاهین میگه لیلا؟ پری میگه آره شاهین عصبی میشه که کسی بهس خبر نداده. پری باهاش دعوا میکنه که با کلیچ همکاری میکنه در صورتیکه امشب خانواده اش در خطرن شاهین میگه کسی نمیتونه باهاش مخالفت کنه شسو را ببین! نتیجه مخالفت کارتاله! سپس میگه اون با کارتال مشکل داره به کسی صدمه نمیزنه تازه مگه کارتال منو نگذاشت کنار؟! منم باهاش کاری ندارم نتیجه کاراشم باید ببینه. در عروسی افه و لیلا باهمدیگه میرقصن که کارتال اشک شوق میریزه. سپس بعد از اومدن بهار ازش دعوت میکنه تا باهم برقصن، سپس باتو از همسرش دعوت میکنه واسه رقص. اوکتای به داخل خانه میره و مادرش را صدا میزنه و میگه چرا پرده را میکشی؟ او میگه واسه اینکه کسی نبینه! اوکتای میگه چیو؟ همان موقع صالحه سیلی تو صورتش میزنه سپس در آغوشش میگیرد و میگه آخ پسر احساسی و ناخلف من! امشب قرار اتفاق های بدی و پشت سر بزاریم اوکتای میگه منظورت چیه؟ چه اتفاقی؟ صالحه میگه جلوی تقدیرو نمیشه گرفت یکسری از اتفاقا باید بیوفته تا اتفاق های بدتری بعدا نیوفته! باید تحمل کنیم. روشن هالیده را میینه که تنها و ناراحت نشسته و واسش غصه میخوره که آخ دخترم ببین چه روزگاری واسه خودش درسته کرده! چتین میگه مگه چیشده؟ روشن از ازدواج ناموفق هالیده میگه که چتین میگه اون که سنش خیلی کمه ازدواج کرده؟ روشن تایید میکنه که چتین میگه عیب نداره سنش کمه جلوشو میشه گرفت و میگه وس من میرم تا تنهاش نزارم سپس به هالیده درخواست رقص میده و باهم شروع میکنن به رقصیدن.
مادربزرگ صالحه لیلا را میبینه و با فصه به داخل میره و شروع میکنه به گریه کردن و غصه خوردن. کلیچ به طرف مراسم عروسی در حرکته. کارتال گردنبدی که به سلیقه افه ساده و ظریف برای لیلا خریده بود را تو گردنش میندازه و میگه ازش خوشت اومد؟ دیدم عروسیتون با کلاسه گفتم خیلی شلوغ و گنده نگیرم، لیلا لبخند میزنه و میگه خیلی قشنگه من کلا از چیزهای ساده و ظریف خوشم میاد میدونی که داداش، کارتال به افه نگاه میکنه که واسش ابرو میندازه بالا و با لبخند کیک میخوره کارتالپمیگه آهان آره راست میگی. سپس آهنگ مورد علاقه کارتال گذاشته میشه و با همدیگه شروع میکنن به رقصیدن. صالحه در اتاق نشسته و با هر قدمی که کلیچ نزدیک میشه حالش بدتر و پریشان تر میشه و گریه اش شدت میگیره. همه در حال خوش گذرانی هستن که کلیچ از راه میرسه و تیری به لیلا میزنه و میره، باتو سریعا به طرفش میره اما نمیتونه بگیرتش. مراسم عروسی بهم میریزه و افه که شوکه شده به لیلا چشم دوخته. سریعا لیلارو به بیمارستان میرسونن و به اتاق عمل میره، افه انقدر حالش بده که اصلا حرفی نمیزنه و فقط آروم اشک هاش میره. کارتال میخواد بره که چتین میگه کجا؟ او میگه به خواهرم شلیک کردن نمیتونم بیکار بمونم! شسو به هوش میاد که اولین چیزی که میگه اینه که باید به کارتال خبر بدیم. او به روشن زنگ میزنه و ماجرارو کامل تعریف میکنه، روشن خبر تیر خوردن شسو را به کارتال میگه او فقط میپرسه زنده ست یا نه روشن میگه آره که با عصبانیت به طرف قمار خانه شاهین میره. اونجا باهم حسابی درگیر میشن و وقتی کارتال بهش میگه که خواهرت امروز تو لباس عروسی تیر خورد معلوم نیست زنده بمونه یا نه شاهین جا میخوره و چاقو از دستش میوفته. کارتال ازش میخواد تا برداره که ادامه بدن اما شاهین میگه هرکاری میخوای بکنی بکن سپس موقع رفتنش میگه داداش من نمیدونستم قسم میخورم اما کارتال با بی اعتنایی میره……