خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۶۷ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۶۷ سریال ترکی اسم من ملک

شب هنگام خواب، قدریه با طعنه به محمود میگوید که آنها دیگر باید دنبال خانه باشند، زیرا اگر خانه به اسم ملک بشود و اگر روزی برای او اتفاقی بیفتد، خانه به دست بچه ها رسیده و آلپای نیز از آنها میگیرد. محمود از حرفهای قدریه عصبانی می شود و با او دعوا میکند و از او میخواهد به خاطر از حال رفتن های عصبی ملک داستان نبافد.
ویلدان با عمر تماس میگیرد. عمر میگوید که در حال رفتن به خانه است. ویلدان از اینکه عمر به خانه برمگیردد بینهایت خوشحال می شود. خلیل عمر را به خانه می رساند. ویلدان به سمت عمر رفته و او را بغل میکند. زمرد از اتاق بیرون می آید و به عمر خوش آمد میگوید. عمر با سردی میگوید که فقط بخاطر مادرش آمده است. زمرد در مورد دیدن ملک با پسر به عمر خبر میدهد. ویلدان از حرف زدن های بی موقع زمرد عصبی می شود. جومالی نیز بیرون می آید اما برای عمر قیافه میگیرد. عمر اهمیتی به جومالی نمی دهد و به اتاق می رود. ویلدان پیش عمر می رود و سعی دارد او را دلداری بدهد. عمر میگوید که او از دفنه جدا شده است.

شب هنگام خواب، عمر با دیدن عکسهای دفنه در گوشی خود، بغض میکند. دفنه نیز در خانه، با دیدن عکسهای عمر گریه میکند. صبح روز بعد، آلپای در بازارچه به کنعان میگوید که به حرفهای او فکر کرده و تصمیم دارد بچه ها را به ملک بدهد. کنعان از شنیدن این حرف خوشحال می شود و سپس سویچ یک ماشین جدید را به آلپای میدهد. آلپای بابت این هدیه خوشحال می شود. احسان به بازارچه پیش سیدعلی می رود و به او میگوید که ملک با انتقال سند موافقت نکرده و نمیخواهد بیش از این سیدعلی را به دردسر بیندازد. سیدعلی از اینکه ملک باز هم خودخواهانه تصمیم گرفته و به خواسته او اهمیت نمی‌دهد عصبانی می شود. حسین دوباره به کارگاه می رود تا در مورد فروش آنجا صحبت کند. ملک و خلیل در حال رفتن به آدانا هستند و خلیل از حسین میخواهد که با میرزا صحبت کند. حسین که سالهای دور ملک را یک شناخت، با دیدن او و خلیل در کنار یکدیگر تعجب میکند. میرزا به حسین میگوید که آنها باید در مورد خرید کارگاه فکر کنند و بعد نتیجه را به او خبر میدهند.

دفنه مقابل بیمارستان می رود تا عمر را ببیند. او از دور عمر را به همراه چند دختر می بیند که در مورد رفتن به پارتی با او صحبت میکنند. دفنه ناراحت می شود و دوباره با عمر تماس میگیرد، اما میبیند که عمر به عمد جواب او را نمی‌دهد.
دفنه به کافه پیش فوندا می رود و ماجرا را تعریف میکند. فوندا به او میگوید که دیگر باید عمر را فراموش کند و از دفنه میخواهد که به حرفهای او گوش کند.
خدیجه به خانه پیش نفیسه می رود و در مورد رفتن مریم صحبت میکند. او میگوید که دیگر مستاجر ندارد و باید کسی را پیدا کند زیرا درآمد دیگری ندارد.
خلیل و ملک به سمت آدانا می روند تا پیش دکتر بروند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا