خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۶۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۶۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)

داستان عشقی غیرممکن که زادهٔ انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر می‌شود و مراوداتش را با خانوادهٔ شاداوغلوها بیشتر می‌کند و در نهایت نوهٔ نصوح شاداوعلو (ریّان) رو خواستگاری می‌کند. از آنجاییکه ریّان نوهٔ تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعاً خوبی محسوب می‌شود نصوح میخواد که نوهٔ دیگه‌اش یارن شادوغلو رو به او بدهد …

قسمت ۶۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

میران با فریاد به ریان می گوید: «من هرگز به تو اجازه نمی دهم با آزاد ملاقات کنی.» ریان می گوید: «باید به سوال هایش جواب بدهم و بگویم که به خواست خودم در کنارت هستم. » میران عصبی تر داد می زن: «به او مربوط نیست. نمی توانی او را ببینی. » ریان هم با صدای بلند می گوید: «من از تو اجازه نخواستم فقط خواستم خبر داشته باشی. » میران با نفرت می گوید: «اگر به تو نزدیک شود او را خواهم کشت! » میران بدون توجه به چشمان پر التماس ریان از اتاق خارج می شود و متوجه می شود که اهل خانه دعوای آنها را شنیده اند. الیف به دنبال او می رود و می گوید: « ریان نیت بدی ندارد و تلاش می کند زندگی تان روبراه شود.» ریان که حرف های الیف را شنیده سوار ماشین میران می شود تا دوباره با او صحبت کند. میران به خارج از شهر می رود و هردو از ماشین پیاده می شوند. ریان می گوید: «اگر تو آزاد را بکشی زندگی ما هم نابود خواهد شد.از من انتظار نداشته باش که هم عاشق تو باشم و هم عزای آزاد را بگیرم. این غیرممکن است. من به تو اعتماد کردم و آمدم گفته بودی زندگی ات را با من تقسیم خواهی کرد ولی همه قول هایت را به این زودی فراموش کردی. »

میران دستان او را می گیرد و می گوید: «تو همه چیز من هستی. باشه با آزاد حرف بزن و برای همیشه او را از زندگی ما خارج کن. » ریان در آغوش او آرام می گیرد. ریان وقتی به خانه برمی گردد با آزاد تماس می گیرد و می گوید: «در قهوه خانه وسط شهر منتظر اوست. » عزیزه که از پشت پنجره اتاق قرار آزاد و ریان را فهمیده نقشه ی جدیدی برای کشتن عشق ریان در قلب میران می کشد.او گونول را مامور می کند که با سلطان به بازار بروند و گونول مادرش را از آنجا به قهوه خانه ببرد تا سلطان شاهد دیدار آزاد و ریان باشد. از آن طرف آزاد و ریان همدیگر را می بینند و آزاد می گوید: « تو در خانه اصلان بی در امان نیستی. من از نگرانی هرروز میمیرم و زنده می شوم…. بیا تا باهم به مزرعه برگردیم. » ریان از او می خواهد آرام باشد و می گوید: «من ازدواج کرده ام و عاشق میران هستم و به خواست خودم با او ازدواج کردم. او از من مراقبت می کند و برای خوشحالی من تمام تلاشش را می کند. تو برادرم هستی و برای همیشه هم برادرم خواهی ماند. من را فراموش کن و  به دنبال زندگی خودت برو. » آزاد با قلبی شکسته به او می گوید: «مگر تو توانستی عشقت را فراموش کنی که از من این را می خواهی؟ »

و با بغض ادامه می دهد: «به هرحال هروقت به کمک احتیاج داشتی فقط کافی است به من بگویی… » و با ناامیدی از ریان جدا می شود و در کوچه ها راه می رود و برای عشق از دست رفته اش به تلخی گریه می کند. ریان اشک هایش را پاک می کند و به عمارت برمی گردد و مردم با کنجکاوی به هم می گویند: «اینها تا دیروز با هم نامزد بودند و حالا آزاد با زن شوهردار ملاقات می کند! » حنیفه که از دست بی احترامی های یارن به تنگ آمده به هاندان می گوید: «یا کمکم میکنی با نصوخ ازدواج کنم یا به هازار و زهرا و آزاد خواهم گفت که تو برای حفاظت از جان آزاد ریان را به طرف میران فرستادی. که در آن صورت روزگارت سیاه خواهد شد. »

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا