خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۶۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۶۷ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
صنم به دفتر پیش بورا میره که بورا میگه کسی اینجا نیست میتونی خودت باشی اما صنم میگه چی میگی گلم؟ مامانم جفتمونو میکشه اینو میدونستی؟ سپس باهمدیگه صحبت میکنن و صنم ازش میخواد تا نخندونتش شاید کسی ببینه! افه تو دادگاه عکس هایی که وکیل طرف مقابل به قاضی داده را تکذیب میکنه و ثابت میکنه که دروغه در آخر افه دادگاه را میبره. افه در راهرو برای اینکه پنهان بشه کتابی جلوی صورتش میگیره که متوجه میشه کتاب پری معروفه کاری از هالوک و تو فکر فرو میره. هالوک به کافه پیش آزرا میره و ازش حالشو میپرسه سپس یه نسخه از کتابش را واسش میاره و دعوتش میکنه برای مراسم رونمایی کتابش. هالوک خودشو عاشق و دلباخته ای نشون میده که در غم دوری بوکت داره میسوزه. آزرا بیرون از کافه میره و هالوک را صدا میزنه تا بگه گوشیشو جا گذاشته که متوجه میشه حال بیرون از کافه اش زمین تا آسمان با تو کافه فرق داره! هالوک برمیگرده تا گوشیشو برداره که آزرا میگه نظرم عوض شد اگه هنوز دعوتتونو پس نگرفتین میخوام بیام هالوک میگه خوبه از حضورتون قدرت میگیرم بعد از رفتنش آزرا به خودش میگه چرا میخواد حسی که واقعی نیست را بهم بگه؟ چولپان به دفتر آرمان میاد و از نگرانیش نسبت به آزرا میگه که یکسال گذشته و هنوز غمش کم نشده هیچ داره بیشترم میشه امروز بازم رفته بود قبرستون! آرمان از راه میرسه و باهم میرن به اتاق جلسه. جلسه درباره یه زوج مسن هست که میخوان از همدیگه جدا بشن. آرمان و چولپان باهمدیگه بحث میکنن، آرمان میگه ماجرا برای قدیمه! یه نامه ای ۴۰ سال پیش نوشته شده و اون خانم ۲۰ سال هست که مرده! الان چرا میخواین الکی به خاطر این موضوع جدا بشین آخه؟ چولپان از خانم دفاع میکنه و میگه مشکل اینجاست که معلوم نیست چه پنهان کاری هایی چه کثافط کاری هایی کردین! و از همه مهم تر فکر میکردن که ۴۰ سال عشقی پاک این وسط بوده نگو اشتباه میکردن!
پیرایه خانم میگه خیانت چه ۴۰ دقیقه پیش چه ۴۰ سال پیش من دیگه نمیتونم تو اون خونه زندگی کنم انگار به اسارت گرفته شدم! شوهرش میگه اسارت؟ واقعا که! یالین فیلمی درست کرده و میگه میخوایم خانواده ات را بهت نشون بدیم و تک به تک دوربین را روی آنها میگیره و هرکدومشون خودشونو معرفی میکنن و از حسشون بهش میگه. یه جشن کوچیک خانوادگی گرفتن تو کافه برای تعیین جنسیت و میان کادوهاشونو بهش میدن. صنم میگه من میخوام برم یخورده پیاده روی کنم دنیز میگه خیلی خوبه خیلی وقته باهم از این برنامه ها نداشتیم بریم! صنم میگه با تو بعدا میرم ایندفعه نمیشه و بورا زنگ میزنه که سریع گوشیشو برمیگردونه دنیز جا میخوره و یه چیزهایی بو میبره. صنم بیرون میره تا تلفنشو جواب بده دنیز میگه باید به این شک پایان بدم و زنگ میزنه به آرمان و میگه میخواستم یه درخواست بچه گانه کنم اونم این که من نمیتونم با بورا تماس بگیرم و پیداش نمیکنم تو دفتره؟ آرمان نگاه میکنه به اطراف و میگه آره تو اتاقشه! دنیز وقتی میبینه صنم میخنده میپرسه داره میخنده؟ آرمان میگه آره ولی از کجا فهمیدی؟ بعد از چند ثانیه میگه هنوزم داره میخنده؟ آرمان تایید میکنه دنیز میگه الان گوشیشو قطع کرد؟ آزمان میگه آره تو از کجا میدونی دارم میترسم! دنیز میگه هیچی همینجوری حس ششمم بود حالا ازتون یه درخواست دیگه هم دارم که کسی از این مکالمه مون خبردار نشه! دنیز بعد از قطع تماس به خودش میگه امشب سر از کارت در میارم صنم خانم! جشن تعیین جنسیت شروع میشه و بعد از ترکوندن بادکنک از زن آبی متوجه میشن که پسره. همگی خوشحال میشن.
اسمی که گونش انتخاب کرده بود برای پسر نمایان میشه و همه با دیدن اسم ییلدریم جا میخورن و به آزرا نگاه میکنن. یالین چشماش پر از اشک میشه و گونش میگه تصمیم گرفته بودم اگه بچه دختر شد به وصیت پدرم عمل کنم و بزارم اسمشو چولپان، چولپان نگاه میکنه و میخنده و میگه بچه پرو! گونش میگه تصمیمم این بود که اگه پسر شد اسمشو بزارم داداش ییلدریم که تو زندگی هممون نقش پر رنگی داشته و به یالین میگه اگه البته مشکلی نداشته باشی عزیزم یالین در آغوشش میگیرد و گریه اش میگیره. گونش به آزرا میگه تو چی آبجی؟ آزرا میگه امروز صبح رفته بود سر خاکش و ازش گلگی کردم که چرا چند شبه نمیاد تو خوابم و ازش یه نشونه خواستم الان با دیدن این اسم چه نشونه ای بهتر از این و الان خیلی خوشحالم سپس ر وبه آسمان نگاه میکنه و میگه مرسی عشقم چولپان گریه اش میگیره و بقیه ناراحت میشن به خاطر این حال آزرا. مراسم شب شروع شده و آزرا به اونجا رفته. افه پیشش میره و خودشو دستیار هالوک جا میزنه آزرا باهاش حرف میزنه که وقتی هالوک به سمتشون میره افه خودشو پنهان میکنه و از اونجا میره. دنیز به سمت خانه بورا رفته و میگه امشب باید مچتو بگیرم! وقتی همه ی کلک هارو بهم یاد میدادی باید میترسیدی از این موقع! دنیز بالا میره و از حرفاشون فکر میکنه که آنها باهم در ارتباطن که چشماشو میبنده و میره بالا میگه از تو بعید بود همچین کاری آبجی! واقعا که آنها ازش میخوان تا چشماشو باز کنه که دنیز میبینه خبری نیست و میگه فکر میکردم شما باهم در ارتباطین آنها خودشونو جا میزنن و میگن چی؟ ما داریم درباره پرونده حرف میزدیم. یه خانمی همان موقع با پسرش میاد و به بورا میگه ازتون کمک میخوام فقط شما میتونین به داد پسرم برسین! نامزد پسرم ازش شکایت کرده به جرم تجاوز! مراسم هالوک شروع میشه و بعد از سخنرانیش افه پیشش میره و ازش میخواد تا میکروفونو بهش بده تا حرف بزنه هالوک ترسیده و جا خورده….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس