خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۶۸ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۶۸ سریال ترکی دختران آفتاب

ساواش که مست است به علی میگوید‌ که خانواده او زندگی اش را نابود کرده اند. سپس در بغل علی گریه میکند. علی سعی دارد او را آرام کند. رعنا با علی تماس گرفته و علی میگوید که ساواش پیش او است و او را به آتلیه می برد. رعنا میخواهد آنجا برود اما احمد نمی‌گذارد. علی ساواش را به آتلیه می برد و ساواش همان جا می خوابد‌.
سلین در اتاق نازلی است و برای اینکه او آرام بشود پیشنهاد میدهد که عکس ها ساواش را آتش بزند . آنها در اتاق عکس ها را آتش می زنند و حال نازلی بهتر می شود و از این کار خوشحال است. شب موقع خواب گونش به خاطر نازلی ناراحت است. هالوک او را دلداری میدهد و از او میخواهد که دیگر فکر و خیال نکند. سویلای تنها در خانه است و سرما خورده است. در می زنند و او از دیدن لونت شوکه می شود. لونت میگوید که هوس قهوه کرده و از او قهوه می خواهد و داخل می آید. او احوال علی را می پرسد و سویلای از اینکه او علی را می شناسد شوکه می شود. لونت میگوید که علی را دیده است. هنگامی که سویلای در حال قهوه ریختن است لوانت پنهانی عکس علی را از روی یخچال برمیدارد.
سلین آخر شب پنهانی به آتلیه می رود تا با ساواش صحبت کند. علی از آمدن او جا میخورد و از او میخواهد با ساواش کاری نداشته باشد اما سلین میگوید او باید حتما بیدار بشود و بابت کاری که با نازلی کرده توضیح بدهد. او روی ساواش آب می ریزد و به زور او را بیدار میکند. ساواش میگوید که در مورد مادرش چیزهایی شنیده است و برای همین به هم ریخته است.

نیمه شب گونش که خوابش نبرده پایین می رود تا آب بخورد. او احمد را می بیند و آنها با هم مینشینند و مشغول صحبت میشوند و احمد بابت نازلی او را دلداری میدهد. هالوک بیدار شده و از راه پله آنها را مشغول صحبت میبیند. سپس به اتاق می رود. کمی بعد گونش به اتاق برمیگردد و هالوک خودش را به خواب می زند.
وقتی سلین به خانه می آید، به نازلی میگوید که بهتر است در ساواش سختگیری نکند و شاید دلیل قانع کننده ای داشته باشد. نازلی از تغییر رفتار نازلی متعجب می شود اما سلین چیزی به او نمی‌گوید. صبح گونش برای کار در مدرسه حاضر می شود. هالوک به او میگوید که شب بیدار شده و او در جایش نبوده است. گونش می‌گوید که برای آب خوردن بیدار شده و پایین رفته بود. هالوک دیگر چیزی نمی‌گوید. گونش ابتدا بچه ها را به مدرسه رسانده و قبل از رفتن به مدرسه با احمد تماس میگیرد و میگوید که میخواهد به آتلیه برود و با ساواش صحبت کند. احمد میگوید که او نیز به سمت آتلیه می رود. هالوک حرفهای احمد را می شنود و او را تعقیب میکند. در مدرسه سلین علی را می بیند و علی میگوید که بین او و الیف چیزی نیست. الیف پیش علی می آید و علی به او محل نمی‌دهد و سر کلاس می رود. لوانت که آنجا آمده پیش الیف می آید و میگوید که هر طور شده باید به علی نزدیک بشود و در صورت نیاز او را عاشق خودش بکند. الیف کلافه است اما به خاطر اینکه بابت این کار پول گرفته باید قبول کند.

هالوک از دور احمد و گونش را مشغول حرف زدن می بیند. گونش داخل آتلیه می رود تا با ساواش صحبت کند. ساواش از او معذرت خواهی کرده و می‌گوید که دیگر با نازلی کاری ندارد و کار آنها اشتباه بوده است.
سر کلاس ملیسا به نازلی بابت جدایی از ساواش طعنه می زند و میگوید که ساواش دیشب پیش او بوده است و برای همین به ترمینال نرفته. نازلی عصبانی شده و ملیسا را کتک می زند. معلم داخل آمده و نازلی را بیرون میکند. از دفتر با گونش تماس می‌گیرند تا بابت نازلی به مدرسه بیاید.
نازلی در راهروی مدرسه مرت را می‌بیند و مرت میگوید که دیشب ساواش به آنجا نیامده. نازلی می فهمد که ملیسا دروغ گفته بود

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا