خلاصه داستان قسمت ۶۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

خلاصه داستان قسمت ۶۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
خلاصه داستان قسمت ۶۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۶۹ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

اکین تا میخواد درباره کارهایی که دوعان انجام داده افشاگری کنه چشمش به مادربزرگش می افته و به کل منصرف میشه و تنها حرفی که میزنه از پدرزنش یعنی دوعان خان تشکر میکنه بخاطر همه چیز. فردای آن روز نورگل کیک درست میکنه و پیش ییلدیز میره و با آنها خیلی درست و حسابی و گرم سلام و احوالپرسی میکنه و باهاشون آشنا میشه و به نوعی خودشو تو دل اسما و ییلدیز جا میکنه بعد از رفتن نورگل اسما به ییلدیز میگه چقدر این نورگل دختر خوبیه خدا کنه همین بمونه خیلی خوب هم با هالیت جان رفتار میکنه ییلدیز هم تایید میکنه. نورگل وقتی از خانه آنها بیرون میاد با خودش میگه تو این چند روز اول حسابی خودمو تو دل همشون جا کردم. خیلی خوبه نقشه ام داره همونجوری که می خواستم پیش میره تا چند وقت دیگه اعتماد کامل بهم دارن و میتونم با خیال راحت کارمو بکنم و خونه را خالی کنم. غمزه با جانر قرار میزاره و بهش میگه من تصمیم گرفتم برم با اندر خواهرت حرف بزنم تا متقاعدش کنم و درباره خودمون باهاش صحبت کنم.

جانر میگه من چشمم آب نمیخوره که هیچ تغییری تو این اوضاع به وجود بیاد غمزه میگه وقتی برم باهاش از صداقت و پاکی و سادگی عشقمون باهاش حرف بزنم شاید بتونم اعتمادشو جلب کنم و نظرشو برگردونم! جانر بهش میگه این اصلاً نشدنیه خواهر من به هیچکس اعتماد نداره حتی وقتی به کافه میاد و سفارش قهوه با شیر کم چرب میده اعتماد نداره و به این فکر میکنه که احتمال داره به جای شیر کم چرب، شیر پرچرب ریخته باشن توی قهوه در این حد به کسی اعتماد نداره! غمزه بهش میگه ولی من حالا شانسم را امتحان می کنم و میرم و باهاش صحبت می کنم. غمزه به شرکت میره و به اندر میگه اندر خانم اومدم باهاتون صحبت کنم فکر کنم منظور منو بد متوجه شدین منو جانر به همدیگه علاقه داریم و چیز دیگه ای این وسط مهم نیست. اندر میگه ولی از نظر من تو و جانر به همدیگه نمیاین! غمزه میگه اصلا اینکه به هم میایم یا نمیایم مهم نیست چون که من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم من کلاً مخالف ازدواجم و چند ماه دیگه هم می خوام برم برزیل و چند ماهی اینجا میمونم اندر با شنیدن این حرف جا میخوره و میگه این دیگه یعنی چی؟ یعنی میخوای عشقتو چند ماه ول کنی و بری؟ یا میخوای جانر را هم با خودت ببری؟

غمزه میگه من واسه کارم و آینده شغلیم مجبورم تنها به این سفر برم اندر بهش میگه آهان تازه متوجه شدم یعنی فقط چند ماه با برادر من خوش میگذرونی بد میری سر خونه زندگی خودت و قصد ازدواج هم نداری! غمزه میگه من کلا با ازدواج مخالفم و این ربطی به برادر شما نداره فقط. اندر عصبانی میشه و میگه اینکه میخوای کلا ازدواج نکنی یه بحث جداست ولی اینکه با برادر من نمیخوای ازدواج کنی این جای خودشو داره و باهاش دعوا میکنه و میگه تو فکر کردی کی هستی که نمیخوای با برادر من ازدواج کنی؟ من اندر چلبی نمیزارم برادرم بازیچه دست تو بشه! غمزه میگه یعنی میگی که ما از همدیگه جدا بشیم؟ اندر میگه نه برادرم وقتی بفهمه که تو چه جور آدمی هستی خودش ازت جدا میشه. مراد پیش دوعان میره و میگه سادایی داره از بیمارستان مرخص میشه و برمیگرده دوعان میخنده و میگه خیلی خوبه پس قرار همه چیز به هم بخوره!

اینجا یه فلش بک میزنه و میره به زمان قبل از تصادف سادایی《 مراد میره پیشه خاله سادایی و بهش میگه پدر مادر سادایی مردن یا زنده‌ان؟ او بهش میگه سالهای ساله که مردن مراد میگه خوبه کسی که سادایی واسش داره کار میکنه با رئیس من وارد یه بازی کثیف شدن و البته خطرناک اگه شما می‌خواهین به سادایی کمک کنین باید باهام همکاری کنید و از طرفی اینجوری خودتون هم به پول میرسین. خاله سادایی میگه یعنی چی؟ یعنی باید چیکار کنم؟ او میگه فقط باید سادایی ذهنش درگیر بشه مثلاً شما اگه بری به سادایی بگی که پدرش حسنعلی بوده و نصف دارایی چاتایی به او تعلق میگیره کافیه! بقیشو دیگه خودم راست و ریس می کنم، اگه هم قبول نکرد راضیش کنین که برن آزمایش DNA بدن اینجوری همه چی واسشون برملا میشه.》مراد به دوعان میگه سادایی تحمل نمیکنه و سریع میره دادگاه و شکایت میکند دوعان میخنده و میگه الان سادایی فکر میکنه نصف اموال چاتای مال اونه! مراد بهش میگه اما احتمال داره که همچین کاری هم نکنه چون سادایی خیلی به چاتای وابسته است دوان بهش میگه وقتی پای پول وسط میاد هیشکی به بالا دست و زیر دست خودش رحم نمیکنه ولی تو حواست باشه وقتی بخوان نبش قبر کنن و آزمایش دی ان ای بگیرن باید خیلی محتاطانه عمل کنی جوری که مو لای درزش نره!

چاتای بعد از مراسم عروسی به اکین زنگ میزنه و بهش میگه تا به خونه اش بیاد و درباره دوعان با همدیگه صحبت کنند وقتی اکین به اونجا میرسه برای وضعیت پیش اومده حسابی عصبانی و کلافه است و با همدیگه همفکری می کنند تا بفهمند چیکار میتونن انجام بدن تا کارهای دوعان را اثبات کنند. سپس چاتای میگه فقط یه راه حل واسمون مونده اونم اینکه کسی که همه این کارها را انجام می داده و تمام ردهارو پاک می کرده را باید پیدا کنیم. یعنی چتین! البته نمیدونم الان زنده است یا مرده اما هر جور که شده زنده یا مرده‌شو باید پیدا کنیم…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا