خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۶۹ سریال ترکی اوچ کوروش
لیلا تو خوابش میبینه که عمه نریمانش به ملاقاتش اومده و ازش خداحافظی میکنه و میره لیلا ازش میپرسه کجا میری و میخواد به دنبالش بره که میبینه رد خون رو زمینه! لیلا یهو از خواب میپره که افه میگه چیشده؟ لیلا میگه هیچی کابوس دیدم و سراغ بقیه را میگیره که افه میگه همین اطرافن میان. صالحه جلو میره و بهشون میگه دخترمو بدین باید واسش نماز بخونیم و دعا کنیم و دفنش کنیم. نریمان را روی تخته ای میگذارند و میبرن.. شاهین میخواد بیاد که کارتال جلوشو میگیره و میگه اصلا اصلا فکرشم نکن! شاهین به کارتال میگه من انتقامشو میگیرم تقاصشو پس میگیرم شنیدی داداش؟ کارتال وسط راه برمیگرده به خانه و چتین را بلند میکنه و در آغوش میگیره شاهین با دیدن آنها ناراحت میشه و حسادت میکنه و میره. دکتر به کلیچ میگه بایبارس حالش خوبه میخواد شمارو ببینه! کلیچ به اتاق میره و میگه بلا به دور باشه بابا، بایبارس میگه بیریجیک کجاست؟ کلیچ میگه از دستش دادی اگه جونشو نمیگرفتم تورو از دست میدادم بایبارس بهش میگه بیا جلو و با عصبانیت بهش میگه تو نباید میکشتیش اون فقط مال من بود من میتونستم فقط اونو بکشم نه تو! و چاقویی را تو دستش فرو میکنه و بهش میگه میتونستی زخمیش کنی! به پا یا دستش بزنی ولی تو بیریجیکو ازم گرفتی فقط واسه حسادتت به چتین! میخواستی اونم بی مادر بزرگ باشه مثل خودت! کلیچ میگه فقط این مهم بود که جون شمارو نجات دادم بابا! بایبارس بهش میگه برو چتین پسرمو بیار میخوام هربار میبینمش یاد بیریجیک بیوفتم! شاهین به طرف بیمارستان خصوصی بایبارس میره و میبینه که به شدت داره از اونجا محافظت میشه با خودش میگه اینجوری نمیشه و از اونجا میره. کلیچ به افرادش میگه حواستون باشه نباید اتفاقی واسه بابام بیوفته من میرم بیمارستان شاید چتین اونجا باشه! لیلا مدام از افه میپرسه یه چیزی سده که به من نمیگی بگو چیشده؟ الکی نیست که من کابوس میبینم و هیچکیم اینجا نیست! افه میگه تاثیرات داروعه حتما!
شاهین پیش زبیر میره و تمام افراد اونو میکشه او تعجب میکنه و میگه مگه تو نمرده بودی؟ شاهین میگه ازاین به بعد حواستونو جمع کنین که واقعا طرف مرده یا نه! سپس بهش میگه افرادتو جمع کن باید بریم کار کلیچو تمام کنیم! افه از اتاق بیرون میره که باتو بهش میگه باید حساب اون مرتیکه را برسیم و به طرف اداره میخواد بره که افه جلوشو میگیره و میگه ندیدی با مدیر ساحر چیکار کردن؟ باتو میگه هرکاری میخوان بکنن مهم نیست واسم و میره. کلیچ به اتاق لیلا میره و به بهونه اینکه اشتباهی اومده از اتاق بیرون میره افه تو راهرو اونو میبینه و سریعا به اتاق لیلا میره و وقتی میبینه حالش خوبه سریع به دنبال کلیچ میره. اونا تو طبقه پایین بیمارستان باهم درگیر میشن که افه به شدت کتک میخوره و از حال میخواد بره که وقتی میله آهنی را تو دست کلیچ میبینه یکدفعه شروع به زدنش میکنه بعد از چند دقیقه مامورها صدایی میشنون و به اونجا میرن که کلیچ فرار میکنه. لیلا با گوشی پرستار به شاهین زنگ میزنه. شاهین با شنیدن صدای لیلا تو خیابان کنار میزنه و با گریه همه چیزو واسش تعریف میکنه لیلا با شنیدن خبر مرگ عمه اش شوکه میشه و با گریه از اتاق بیرون میره. شاهین به زبیر میگه افرادتو به داخل بفرست پاکسازی کنن تا بگم چیکار کنین. زبیر عکسی از باغ وحش برای کلیچ میفرسته و میگه شنیدن اینجا خیلی واسه پدرت مهمه! همون بلایی که سر اسلحه های من اومد سر اینجا میارم. کلیچ به افرادش میگه برین اونجا و خودش هم با سرعت به اونجا میره. لیلا تو تاکسی با تلفن راننده به هالیده زنگ میزنه که پری جواب میده و بهش میگه که محله ایم داریم میریم خاکش کنیم.
افه به اتاق لیلا میره که میبینه اونجا نیست، او حسابی میترسه که نکنه کلیچ با خودش بردتش همان موقع بهار به افه زنگ میزنه و میگه که لیلا از همه چیز باخبر شده و داره میاد اینجا افه خداروشکر میکنه و راهی محله میشه. بهار کنار کارتال میشینه و میگه حرف بزن تو خودت نریز! کارتال با بغض میگه اون پسر تو بیمارستان گفت اگه استکان ها بشکنه مامانم توبیخ میشه آخه اون مسئولشه چقدر نگران مادرش بود! ولی من همرو شکستم! و شروع میکنه به گریه مردن که بهار دلداریش میده و میگه تو هم اگه میتونستی حتما به عمه ات کمک میکردی کارتال گریه میکنه و میگه نامردا از پشت شلیک کردن بهش! کلیچ به داخل باغ وحش میره که میبینه زبیر با افرادش اونجان. زبیر میگه یا ضرری که کردمو میدی یا اگه یه بشکن بزنم میمیری! کلیچ میگه ازم نمیپرسی؟ زبیر میگه چیو؟ کلیچ میگه اینکه خواسته ای دارم یا نه؟ آخه من همیشه میپرسم! زبیر میگه بگو کلیچ ازش میخواد بشکن بزنه که همان موقع لیزرهای تک تیرانداز رو سینه ی زبیر و افرادش می افته. زیبر تسلیم میشه و میگه باشه این لیزرهارو بردار! کلیچ میگه خودت باید برداری بشکن بزن تا برداشته بشه، زبیر بشکن میزنه که لیزرها رو افرادش میره فقط و همشون باهم میمیرن سپس کلیچ زبیر را میکشه. کلیچ وقتی بیرون میره شاهین که از دور میدیدتش میگه این عوضی چرا نمیمیره و میخواد بره بهش شلیک کنه که تک تیراندازها به سمت کلیچ میرن و او حسابی جا میخوره! سردسته اونا به کلیچ میگه چتین رفته محله کارتال همشون اونجان، جنازه را بردن اونجا! کلیچ میگه باشه پس به افراد بگو بیان اونجا. شاهین تعقیبش میکنه که روشن بهش زنگ میزنه و میگه امروز ظهر تشییع جنازه عمه ات هستش گفتم بگم اگه خواستی دعایی چیزی بکنی بیای شاهین تشکر میکنه و میگه خدا خیرت بده داداش روشن…….