خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۶۹ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۶۹ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۶۹ سریال ترکی حسرت زندگی

عمر به غمزه میگه از همینجا برگرد و برو پیش بابام غمزه قبول نمیکنه و دنبالش میره تو همون می خانه. اونجا میز کناری عمر میشینه و به گارسون میگه هرچی این آقا سفارش میده واسه منم بیارین. حاجی رشاد تو خونه حالش بد شده که طاهر فشارشو میگیره و میبینه فشارش بالاست حاجی میخواد بره دنبال عمر که طاهر جلوشو میگیره و میگه حالت بده بشین من میرم شوکران میگه تو هم نمیخواد بری حتما نشستن دارن باهم حرف میزنن حواسشون به گوشی نیست. یه مرد با دیدن غمزه نوشیدنی واسش سفارش میده و مهمونش میکنه عمر  میره سر میز غمزه میشینه و به گارسون میگه که اینو پس بده نمیخواد غمزه جلوشو میگیره و میگه چیکار میکنی مهمونم کرده میخوام بخورم اما عمر نمیزاره. او به عمر میگه پاشو برو  میخوام تنها باشم اما او میگه نمیرم. غمزه پا به پای عمر نوشیدنی میخوره. نساء میره خونه هولیا و میبینه خونه بهم ریخته و بهش میگه چیشده؟ و دستشو معاینه میکنه که میگه فکر نکنم اصلا شکسته باشه الان پماد میزنم تموم میشه دردش اما هولیا میگه نمیخواد پاشو باید بریم خونه اون زنه با چشمای خودم ببینمشون بعد باید بهم حساب پس بدن. کامیل رفته خونه وجدان. غمزه به عمر میگه که پاشو بریم تا پدرت بلند نشده بیاد اینجا بسه دیگه اما عمر میگه تو برو من نمیام اما غمزه میگه منم نمیرم.

غمزه به گارسون میگه میخوام آهنگ بخونم و میره و سن و آهنگ میخونه که عمر یاد خاطراتش با غمزه میوفته و گریه اش میگیره. بعد از تمام شدن آهنگ عمر دستشو میگیره و میگه پاشو بریم و میخواد برن که همان مرد  میاد و از غمزه تعریف و تمجید میکنه که عمر باهاش درگیر میشه. تو خونه شوکران به حاجی رشاد میگه که شاید رفته خونه اون زنه حاجی میگه کدوم زنه؟ چی میگی؟ طاهر مجبور میشه تعریف کنه که حاجی با عصبانیت میره سمت اون خونه و طاهر و شوکران هم دنبالشون میرن. هولیا و نساء میرسن خونه وجدان و با دیدن اونا اونجا دعوا میکنه میرن تو کوچه و هاکان و نساء اونارو از هم جدا میکنن و جلوشونو میگیرن همان موقع حاجی و بقیه هم میرسن که اونارو میبینن و جا میخورن و میگن اینا اینجا چیکار میکنن و میرن جلو که نساء بهشون میگه صاحب کارشونن حاجی با دیدن وجدان جا میخوره و میگه تو همونی؟ شوکران میگه این کیه؟ وجدان میگه که با طاهر همکلاسی بودم دیگه خودت بفهم دیگه همه چیزو نباید بگم شوکران بغض کرده و با ناراحتی از اونجا میره. بعد از کمی بحث کردن حاجی با وجدان از اونجا میرن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا