خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۶۹ سریال ترکی خواهران و برادران
هاریکا با سوزی و تالیا به همون میدونی میرن که سوزان مادر هاریکا اونجا کار میکنه. هاریکا استرس میگیره و از مادرش میخواد تا چیزی نگه و خودشو پنهان کنه ولی سوزان میگه مگه من کار بدی میکنم که پنهان کنم خودمو؟ و پیش سوزی و تالیا میره آنها تعجب میکنن و میگن شما هم اینجایین؟ سوزان میگه آره با دوستم اومدیم اینجا دوستم تو اتاق پرو هستش باید برم و از اونجا میره. هاریکا با نگاهش ازش تشکر میکنه. هاریکا بعد از جدا شدن از آنها به مادرش زنگ میزنه و تشکر میکنه. تو مسیر آسیه را میبینه که با لباسی کارگری داره با آیبیکه خونه ای را تمیز میکنه او سریعا ازشون فیلم میگیره و با خوشحالی از اونجا میره. دوروک به اتاق کان میره و بهش میگه که شام آماده ست سپس ازش میپرسه که دخترها از پسرهای کتاب خون خوششون میاد؟ کان میگه نمیدونم سپس دوروک با دیدن توپ فوتبال کهنه ای میگه پس فوتبالم بازی میکنی، باهم بازی کنیم حتما مال فوتبالیستی قدیمی بوده که انقدر قدیمیه و میره. کان یادش میاد که وقتی بچه بوده در حال بازی کردن بود که آکیف به اونجا میاد و پیش مادرش میره سپس ازش میپرسه چی از جونش میخواد که اومده بوده به شرکت؟ زمرد میگه خسته شدم دیگه! چند وقتیه اصلا نیومدی بهمون سر بزنی، من این بچه را تنها به دنیا نیاوردم، باید بهش اهمیت بدی آکیف میگه من که گفته بودم بچه نمیخوام خودت خواستی! کان به اینا فکر میکنه و همان موقع آکیف را میبینه که بچه هایش را صدا میزنه واسه شام و حرص میخوره و با عصبانیت توپ را پرتاب میکنه. بچه ها به مدرسه میرن که کان با دیدن آسیه صداش میزنه و کتابی بهش میده و میگه اینو بخون خیلی خوبه آسیه خوشحال میشه و تشکر میکنه و میگه خیلی دوست داشتم این کتابو بخونم. دوروک آنها را میبینه و حسودی میکنه سپس همون موقع با یه دختر حرف میزنه بلند بلند که نظر آسیه را جلب کنه، اون دختر بهش میگه داری اینجوری میکنی آسیه بهت توجه کنه؟ نکن دلقک میشی و میره.
سوزی پیش کان میاد و برای جشن تولدش دعوتش میکنه که او از آسیه میپرسه تو هم میای؟ آسیه میگه ما زیاد باهم جور نیستیم هرچی میشه فکر میکنن مقصرش ماییم! سوزی میگه نه بابا اینجوری نیست و اونارو هم دعوت میکنه و میگه بیاین یه شروع تازه داشته باشیم آنها هم قبول میکنن. سوزی به دستشویی میره و در حال حرص خوردنه که هاریکا فیلمی که از اونا گرفته را نشون میده و میگه ولشون کن در حدت نیستن سپس سوزی ازش میخواد فیلمو بفرسته واسش تا به تالیا نشون بده. آسیه و آیبیکه آماده شدن که شنگول ازشون تعریف میکنه سپساوگولجان میاد و میگه من چطور شدم مامان؟ شنگول از اون هم تعریف میکنه، عمر صداش و میزنه و میگه دیر شد بیاین بریم. ملیسا و دوروک آماده شدن و نباهت و آکیف ازشون تعریف میکنن به خاطر جذاب بودنشون دوروک و آکیف باهم مسابقه مچ اندازی راه میندازن و دوروک با اینکه زورش بیشتره اما میبازه و میگه پدرم همیشه بهم یاد داده که باباها نباید ببازن! کان میاد و میگه منم میتونم مسابقه بدم؟ آنها تایید میکنن و با آکیف مسابقه میده اما باز هم میزاره آکیف ببره و میگه نمیخوایتم قانون شکنی کنمآکیف بهم میریزه و میگه شما مگه نمیخواستین برین مهمونی؟ برین دیگه خوش بگذره! آسیه و بقیه به مهمونی میرسن برک با دیدن آیبیکه پیشش میره و ازش تعریف میکنه که چقدر خوشگل شده اوگولجان پیششون میره و میگه بازم دارین شیمی تمرین میکنین؟ آنها کلافه میشن. آسیه با دیدن کان پیشش میره و گرم و صمیمی باهاش سوال و احوالپرسی میکنه اما کان خیلی خشک جواب میده و سعی میکنه ازش فاصله بگیره آسیه میگه چیزی شده؟ یجوری؟ کان میگه نه دوروک خوشش نمیاد که من خیلی باهات حرف بزنم منم گفتم واسه اینکه بد نشه فاصله بگیرم.
آسیه عصبی میشه و میره پیش دوروک و میگه تو داری چیکار میکنی؟ چطور میتونی همچین کارهایی بکنی؟ چرا رفتی به کان گفتی دوست پسرمی! هرچی بوده تموم شده میفهمی؟ معلوم نیست چی گفتی که حتی نگاهمم نمیکنه! دوروک میگه اگه نیستم پس تو هم حق نداری انقدر منو سرزنش کنی! چیشده؟ نکنه ازش خوشت اومده؟ که انقدر ناراحت شدی بهت نگاه نمیکنه! چقدر سریع! اصلا منو دوست داشتی اون موقعی که باهم بودیم؟ یا همش الکی بوده؟ آسیه تمام حرف های دوروک را میشنوه و خیلی ناراحت میشه در آخر سیلی میزنه بهش و میگه خیلی نفرت انگیزی و میره. آسیه با ناراحتی به سرویس میره و در را میبنده که از چشم آیبیکه و کان دور نمیمونه. کان میخواد پیششون بره که سوزی جلوشو میگیره و میگه من آدم رکیم همیشه حرفی که تو دلمه را میگم خواستم بهت بگم که، کان حرفشو قطع میکنه و میگه یه لحظه و میره پیش آیبیکه تا حال آسیه را بپرسه سوزی با خودش میگه خوشم میاد ازت خواستم اینو بگم و با ناراحتی به جمع دوستاش میره و از اینکه کان از آسیه خوشش میاد عصبی میشه و فیلمی که هاریکا گرفته بود را به پروژکتور وصل میکنه و فیلم را بزای همه پخش میکنه. آسیه و آیبیکه به اونجا میان و هاریکا قصد داره اونارو سرزنش کنه که آسیه میگه فکر کردی الان داری مارو تحقیر میکنی؟ انقد بدبختی؟ آره ما کار میکردیم که به خانوادمون کمک کنیم! عمر میگه اینو کی گرفته؟ آیبیکه با خنده میگه یعنی نمیدونی؟ کسی که از اونجا رد میشه، هاریکا! سپس به همه میگه که اونم اونجا زندگی میکنه و با اتوبوس رفت و آمد میکنه هاریکا عصبی میشه و از خونه بیرون میزنه. تولگا دنبالش میره و میگه کجا میری دختر؟ هاریکا با اونم با عصبانیت رفتار میکنه و میگه که بمونم منو مسخره کنین؟ و بعد از کمی بداخلاقی از اونجا میره تولگا میگه برو ولی بدون با این اخلاقت هیچکی دورت نمیمونه حتی من! هاریکا میگه به جهنم و میره…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس