خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی امان از جوانی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی امان از جوانی را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی محصول سال ۲۰۲۰ از شرکت Süreç Film می باشد. کارگردانی این سریال برعهده Deniz Yilmaz و نویسندگی آن را Ayhan Baris Basar,  Unal Yeter برعهده داشتند. در این سریال علاوه بر بازیگرانی از جمله آلپ ناوروز در نقش سرهات و جرن ییلماز در نقش زمرد، Ecem Atalay, Cengiz Bozkurt, Ekin Mert Daymaz, Burak Tozkoparan هم به ایفای نقش پرداختند.

قسمت ۶ سریال ترکی امان از جوانی
قسمت ۶ سریال ترکی امان از جوانی

خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی امان از جوانی

هاجر اولین حقوق چاوی را بهش میده و چاوی حسابی خوشحال میشه و به پیشنهاد ویسی تصمیم میگیرد تا به شرط بندی برن و پولشو دوبرابر کنه. عارف پیش چاوی میاد و بهش میگه قبل از این کارها برو آرایشگاه و موهاتو کوتاه کن که وقتی مامور بهداشت اومد مارو جریمه نکنه و به مشکل نخوریم. آزرا میخواد با زولا به گردشگری بره و کل استانبول را بهش نشون بده و زولا حسابی خوشحال میشه. نوریه وقتی ماجرارو میفهمه به آزرا میگه اما تو نمیتونی بری! آزرا دلیلشو میپرسه که نوریه بهش میگه به خاطر اینکه شب قراره هاندان اینا به اینجا بیان! آزرا میگه خوب بیان، به من چه ربطی داره؟ واسه دیدن من که نمیان! اما وقتی اصرار نوریه را میبینه قبول میکنه و میگه باسه من قبل از تاریک شدن هوا برمیگردم. زکریا پیش زولا میره و بهش میگه که به آرایشگاه بره برای جریمه نشدن توسط مامور بهداشت. عارف برای اینکه آنها شک نکنن ویسی را هم با خودشان به آرایشگته میبرن. آنها منتظرن تا کار اصلاحشان تمام شود تا بتوانند برن و از موی آنها بردارن اما ویسی پیش دستی میکنه و سریع به آرایشگاه رفته و تمام مو خورده هایی که روی زمین است را جمع می کند و تو سطل اشغال میریزد. حال عارف و زکریا حسابی گرفته میشه. ولی زکریا میگه من یه فکری اومد تو سرم! یه روز پسرها را با خودمان میبریم به حمام عمومی و موی بدنشان را اصلاح میکنیم و ازشون نمونه برمیداریم! عارف و زکریا این پیشنهاد را بهشون میده، چاوی و زولا از شنیدن این حرف حسابی شوکه میشن که آنها بهشون میگن این یه رسمه سپس انها قبول میکنن.

انها باهمدیگه به حمام عمومی میرن. چاوی و زولا عادت ندارن به آب داغ به خاطر همین خیلی اذیت شدن اما در آخر عارف کار خودشو می کنه و در حین لیف کشیدن، یه تار مو از بدنش میکنه و پیش خودش نگه می دارد. زولا و آزرا راهی میشن. احمد که از دور آزرا را زیر نظر داشته عصبی میشه و سریعا پیش چاوی میره وازش میپرسه که اونا کجا رفتن؟ چاوی بهش میگه آزرا می خواست استانبول را به زولا نشون بده به خاطر همین رفتن گردش، احمد حسابی حرص می خورده و با کلافگی تعقیبشان می کند. آزرا و زولا به کنار دریا میرن و اونجا از آزرا میپرسه که چیزی بین تو و احمد هست؟ آزرا چشمش به احمد میوفته و میفهمه که تعقیبشان می کند به خاطر همین با صدای بلند جوری که احمد بشنوه میگه قبلا دوستش داشتم اما با خیانتی که بهم کرد دیگه نه! آنها به سمت سینما میرن و در حین فیلم دیدن زولا می خواد دستشو دور گردن آزرا بندازه که احمد از پشت برای اینکه مانع این کار بشه پفیلا میریزه رو دستشون. آزرا متوجه میشه که این کار زیر سر احمده و عصبی میشه. موقع برگشتن تو کوجه ها در حال راه رفتن هستن که آزرا از قصد بازوی زولا را میگیره. احمد با دیدن این صحنه عصبی میشه و با خودش میگه این همه وقت با هم بودیم دستمو نگرفت تا باهمدیگه تو کوچه ها راه بریم! نوریه به زکریا میگه که شب هاندان با پسرش می خواد بیاد واسه خواستگاری آزرا، زکریا وقتی اینو میشنوه عصبی میشه چون نمی خواد که دخترشو به کسی بده. وقتی نوریه این خبر را به آزرا میده، او با شنیدنش کلافه میشه و با اخم از اونجا میره احمد که فالگوش ایستاده بود با شنیدنش اعصابش بهم میریزه. زکریا و عارف روی نمونه های موهایی که دارن اسم های پسرشونو می نویسند تا قاطی نشه و کسی شک نکنه.

عارف و زکریا پیش دکتر میرن و از ماجراشون برای او میگن تا کارهای دی ان ای را هرچه سریعتر انجام دهدو این راز بین خودشون بمونه دکتر هم قبول می کنه. زولا حدس میزنه که خواستگار نباید چیز خوبی باشه و پیش ویسی میره تا ازش بپرسه که او بهش میگه خواستگار چی هست اصلا! زولا با فهمیدنش پکر و ناراحت می شود. وقتی خواستگارها را می بیند که با گل و شیرینی دارن میرن خانه زکریا بهم میریزه. از طرفی آزرا هم اصلا راضی نیست و با ناراحتی با دوستش عایشه تو اتاقش نشسته که یکدفعه صدایی از تو بالکن متوجه میشن. با باز کردن در زولا را اونجا میبینن. عایشه زولا را راهنمایی میکنه تا به داخل اتاق بیاد و بهش میگه باید یه کاری کنیم تا هرچی سریعتر این خواستگاری بهم بخوره. بعد از چند دقیقه یکدفعه برق میره که آزرا متوجه میشه این کلک احمده چون همیشه با این روش اونو بیرون می کشید تا همدیگر را ببینن. آزرا با این که اینو میدونه به سمت کنتور برق میره تا برق را وصل کنه که احمد جلوش در میاد و با خوشحالی میگه میدونستم که این روشم جواب میده! آزرا با کلافگی میگه هرچی بوده تموم شده احمد! اگه تو منو تو اون وضعیت با یه نفر میدیدی چه فکری با خودت می کردی؟ می تونستی باهاش کنار بیای و منو ببخشی و فراموش کنی؟ احمد با فکر کردن به این موضوع حسابی بهم میریزه و عصبانی میشه. آزرا پوزخند میزنه و میگه میبینی؟ تو حتی نمی تونی تصورش کتی اما من همینو با چشم های خودم دیدم! احمد میگه واسه همینه؟ تو واسه ناراحت کردن من و تلافی کردنه که با بقیه می گردی و می خوای با یه نفر دیگه ازدواج کنی؟ آزرا میگه این دیگه به تو ربطی نداره! احمد میگه پس چرا تو که میدونستی برق کار منه باز هم اومدی؟ من جوابمو گرفتم سپس با لبخند گونه آزرا را می بوسد و میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی امان از جوانی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا