خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۷۰ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی دختران آفتاب

الیف در کافه به دستشویی می رود. سلین متوجه می شود که او گوشی خود را روی میز گذاشته است و سریع به توچه می‌گوید. توچه به بهانه دیدن امره سر میز او می رود و با او صحبت میکند. امره از اینکه توچه و سلین با هم دوست شده اند متعجب می شود. توچه میگوید که آنها به خاطر درس با هم صحبت میکنند. کمی بعد علی نیز آمده و سر میز سلین می رود.‌توچه پنهانی گوشی الیف را برداشته و به سلین اشاره می زند. آنها با هم از کافه بیرون می روند. الیف بیرون آمده و سر میز می رود و متوجه می شود که گوشی اش نیست. امره می فهمد که کار توچه بوده است. توچه و الیف بیرون کافه درگیر باز کردن قفل گوشی الیف هستند که همان لحظه الیف و امره و علی پیش آنها می آیند. توچه با شرمندگی گوشی را به الیف پس میدهد. الیف با دلخوری گوشی را میگیرد و می رود. امره و علی آنها را سرزنش کرده و می روند. ساواش در آتلیه یک ویدیو از خودش برای نازلی ضبط میکند و به او میگوید که مجبور به ترک او شده و تصمیم دارد پیش مادرش برود. او به نازلی پیام میدهد و میگوید که یک امانتی برای او و مادرش گذاشته است و خداحافظی میکند. نازلی نگران شده و به رعنا زنگ می زند و میگوید که ساواش پیغام عجیبی به او داده و از او میخواهد با هم به آتلیه بروند. رعنا نیز سریع حرکت میکند.

هالوک به نمایشگاه احمد و لوانت می رود. آنها درگیر کارهای افتتاحیه هستند. هالوک با احمد به خاطر شراکت با لوانت دعوا میکند و میگوید که حق ندارد با او شریک بشود. سپس ماجرای سویلای را میگوید. لوانت جلو آمده و با هالوک بحث میکند و میگوید که او به سویلای علاقه دارد و هالوک را از آنجا بیرون میکند.
نازلی و رعنا به آتلیه می روند و فیلم ساواش را می بینند. رعنا با نگرانی میگوید که ساواش میخواهد خودش را بکشد و میداند که او کجاست. سپس از نازلی میخواهد همراهش برود. آنها سوار ماشین شده و نازلی از رعنا در مورد علت مرگ مادر ساواش سوال میکند. رعنا با درماندگی تعریف میکند که او و ملک، مادر ساواش با هم دوستان خیلی صمیمی بوده اند. سپس ملک با سادات آشنا شده و ازدواج میکنند. او نیز عاشق سادات می شود. ملک از سادات بچه دار شده و ساواش به دنیا می آید. سادات به رعنا ابراز علاقه میکند و چند سال بعد وقتی که ماجرا را به ملک می‌گوید و میخواهد از او طلاق بگیرد، ملک خودکشی میکند. ساواش به خانه مادری اش رفته و یک طناب دار برمیدارد و به اتاق مادرش می رود. هالوک در خانه با گونش به سردی برخورد میکند. گونش کلافه شده و علت برخوردش را می‌پرسد. هالوک پنهان کردن گونش از رفتن به آتلیه و دیدار احمد را به روی او می آورد. گونش می‌گوید که او به خاطر حرف زدن با ساواش آنجا رفته بود. هالوک از پنهان کردن این موضوع گلایه میکند.انها با یکدیگر بحث میکنند و گونش از بی اعتمادی هالوک دلخور می شود.

رعنا و نازلی به خانه مادر ساواش می رسند و به اتاق می روند. رعنا با دیدن طناب دار شوکه شده و می ترسد. ساواش داخل اتاق می آید و رعنا از اینکه ساواش سالم است خوشحال می شود. نازلی میگوید که ساواش همه حرفهای او را شنیده و او در ماشین به ساواش پنهانی زنگ زده بود. آنها به رعنا میگویند که همه کارهایشان نقشه بوده و فیلم را نیز ساواش با هماهنگی نازلی درست کرده بود و قصد داشتند تا از رعنا حرف بکشند. رعنا گریه میکند و ساواش میگوید که او را پسرش خطاب نکند و دیگر چنین مادری ندارد. او دست نازلی را گرفته و بیرون می آید.
الیف با لوانت تلفنی صحبت میکند و میگوید که دخترها به او شک کرده اند ولی او تلاشش را می‌کند. سلین حرفهای او را می شنود.لوانت پیش علی می رود و میگوید‌ که باید در مورد او و سویلای با هم صحبت کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا