خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۷۰ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۷۰ سریال ترکی عشق از نو

اورهان و سلین با هم فکر میکنند تا چگونه از شر ارتان خلاص بشنود و میخواهند نقشه ای بکشند. شوکت دم خانه فهمی می رود و گردنبندی که در کشتی پیدا کرده بود را نشان میدهد تا بداند مال مقدس است یا نه. فهمی میگوید که این گردن‌بند مال آنها نیست و از اینکه شوکت هنوز هم خانواده او را مسبب آتش سوزی می داند از شوکت عصبانی می شود. زینب پیش مریم می رود و مریم ماجرای دیدن ارتان را برای او تعریف میکند و زینب عصبانی می شود. مریم پیشنهاد میدهد که او خودش ارتان را ببیند و حرفهایش را بزند تا او دست از سر زینب بردارد. شب زینب عصبی است و در آشپزخانه مشغول خوردن ترشی است و فکر میکند. یادگار با دیدن وضعیت او متوجه می شود که زینب مضطرب است و موضوع را به آیفر و فادیک نیز میگوید. جواد با یک جعبه دم خانه آمده و میگوید که می‌خواهد شاهزمیت را ببیند زیرا میتواند او را خوشحال کند. آیفر ابتدا عصبی شده اما سپس اجازه میدهد. جواد به اتاق شاهزمت می رود و همه پشت در منتظر و کنجکاو هستند. فاتح نیز به خانه می آید. کمی بعد جواد با خوشحالی بیرون آمده و میگوید که برای شاهزمیت لپ‌تاپ آورده است و او از خوشحالی جواد را بوسیده است. آیفر عصبانی شده و جواد را کتک می زند. دیگران وساطت کرده و او را جدا می‌کنند.

مریم با بیرول تماس میگیرد و میخواهد که فردا او را ببیند. شوکت پیش مریم آمده و مدل موتور کشتی را به او میگوید. مریم از اینکه شوکت قبول کرده است تا او برایش موتور کشتی بخرد خوشحال می شود. زینب پنهانی ماجرای ارتان را برای فادیک تعریف میکند و او نیز عصبانی می شود و ذهنش درگیر می شود. صبح روز بعد، وقتی که فاتح خواب است زینب پنهانی بیرون می رود و با ارتان تماس میگیرد و قرار میگذارد. او با عصبانیت به ارتان میگوید که مزاحم زندگی اش نشود اما ارتان می‌گوید که عاشق اوست و نمی‌تواند از او دل بکند. هنگامی که فاتح بیدار شده و میخواهد بیرون برود، دلبر دم خانه آمده و پولی که را بابت بادیگاردی به او قول داده بود میدهد. آیفر دلبر را میبیند و با او احوالپرسی میکند و میگوید که آنها یکدیگر را می شناسند. سپس دلبر داخل می آید. زینب از پیش ارتان می‌رود و سر راه فاتح را می بیند. او هول شده و میگوید که برای خرید آمده بود. سپس فاتح را راهی میکند.
مریم به بیرول میگوید که متوجه شده است که واحد از زندان بیرون آمده و مدارک را از گاو صندوقی که او و جاهد کلیدش را داشته برداشته و گردنبند نیز کار او بوده است و برای انتقام کشتی شوکت را آتش زده است.
شوکت گردنبند را به طلا فروشی می برد‌ . طلا فروش میگوید که این گردنبند قدیمی و سنگ آن اصل است و از این مدل تعداد محدودی وجود دارد که خیلی با ارزش است. فادیک و مته و مصطفی‌ به همراه سلین و اورهان با هم جمع شده و در مورد اینکه چه نقشه ای برای از میان برداشتن ارتان بکشند فکر میکنند. آنها هرکدام نقشه قتل، گروگانگیری و زندان انداختن او را میدهند. آنها سپس نقشه ای می‌کشند اما مصطفی می‌گوید که باید موضوع را به فاتح بگوید. آنها میخواهند حاوی مصطفی را بگیرند. وقتی مصطفی قبول نمیکند، آنها مصطفی را بیرون میکنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا