خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۷۲ سریال ترکی اوچ کوروش
شاهین سر قبر عمه اش می رود و گل می کارد. اوکتای به اونجا میره که شاهین میخواد کمکش کنه بطری آب را ازش بگیره که اوکتای میگه نمیخواد برو کارتال نبینتت. شاهین به خاطر رفتارش تعجب میکنه و میگه الان این اتفاقم تقصیر منه؟ اوکتای میگه مگه تو نبودی که با افتخار داد میزدی که دست راست بایبارسی؟ شاهین میگه آره گفتم ولی مگه من رفتم سراغش؟ اون اومد سراغم مگه راه دیگه ای واسم گذاشت؟ تو خودت پیش من نبودی؟ و شروع میکنه دعوا کردن با اوکتای و در آخر میگه من درسته تاثیر داشتم تو این اتفاق ولی نه به اندازه کارتال! و با عصبانیت از اونجا میره. افه و کارتال پیش همان رابط بایبارس با افرادش میرن و دهانسو باز میکنن و میگن که بایبارس تیر خورده او تعجب میکنه و میگه مگه امکان داره؟ افه میگه آره مگه از سنگه بایبارس که نشه زخمی بشه؟ او بهشون میگه از من چی میخواین؟ کارتال و افه بهش میگن بیمارستان خصوصی که بایبارس میره اونجا! اون مرد میگه سه تا آدرسه بهتون میگم. بهار به مطب اون دکتر بایبارس میره. وقتی وارد مطب میشه به دکتر میگه من به مریض بد حال دارم و احتیاج داشتم به دکتری ماهر که امین هم باشه فقط شما به ذهنم رسیدین! دکتر میپرسه مریضتون کجاست؟ بهار میگه اینجا نیست تو لندنه! دکتر میگه متاسفانه نمیخواستم اینو بگم ولی نمیتونم به لندن بیام فعلا یه مریض مهم دارم که نباید دور بشم ازش ۲۴ ساعته باید چکش کنم. بهار میگه حتی مهمتر از پدر من؟ دکتر میگه ببخشید ولی بله و شماره همکارشو میده و میگه بهت کمک میکنه خیالت راحت باشه بهار تشکر میکنه و حالا که مطمئن شده دکتر بایبارس خودشه تو ماشین منتظرش میمونه و به محض حرکت کردنش تعقیبش میکنه. افه و کارتال به طرف یه آدرس میرن که روشن و شسو به کارتال زنگ میزنن و میگن که آدرسی که به ما و مسعود دادی خالی بود کسی اونجا نبود کارتال میگه پس اینجایی هستن که ما داریم میریم آدرسو میفرستم بیاین.
وقتی به اونجا میرسن میبینن که بیمارستان خالیه و با توجه به وسایل افه میگه اینجا بودن ولی دیر رسیدیم. بهار دکتر را تعقیب کرده و محل بایبارس را پیدا میکند سپس به کارتال رنگ میزنه و میگه محل بایبارسو پیدا کردم آدرسو میفرستم بیاین فقط افرادتون زیاد باشه چون به احتمال زیاد محافظ زیاد دارن. کارتال و افه با افرادشون به طرف آدرس میرن. لیلا پیش کونیالی و مادرش میره و مادر بَرک شروع میکنه از زندگی بَرک تعریف کردن که تو مدرسه شاگرد اول بود کلی مقام آورده تو زمینه شطرنج ولی از یه زمانی به بعد افتاد تو دام اعتیاد و هر روز متوجه میشدم یه چیزیم تو خونه گم شده پدرش دیگه گذاشتتش کنار ولی من نتونستم در صورتیکه بَرک خودش منو گذاشت کنار لیلا کونیالی را سرزنش میکنه. یکی از افراد بایبارس به اتاق چتین میاد و بهش پاسپورت میده. چتین کلافه میشه و میخواد بره پیش بایبارس که میشنوه داره با عدنان حرف میزنه و بهش میگه برای یه مدت میخواد با چتین از اینجا بره تا آبها از آسیاب بیوفته. بعد از قطع تماسش چتین پیشش میره که بایبارس میگه دیگه فالگوش می ایستی؟ چتین میگه واسم مهم نیست که با کی چی میگی اومدم بپرسم ببینم این چیه و پاسپورتو نشون میده بایبارس میگه اگه فالگوش وایسادی فهمیدی دیگه چتین میگه من هیچجا نمیام! بایبارس میگه کلیچ درست میگفت تو همیشه تو روی من وایمیستی و من همیشه میبخشمت میدونی چرا؟ واسه اینکه فقط پسر بیریجیکی! بعد از چند دقیقه کارتال و بقیه وارد خانه میشن و تیراندازیو شروع میکنن از سر و صدا بایبارس متوجه میشه و سریعا وسایلشو برمیداره چتین لبخند میزنه و میگه مثل اینکه بیخیالم نمیشی نه؟
آدم بایبارس میاد و میگه آقا چتین آقا بایبارس گفتن سریعا بیاین که بریم آنها به طرف ماشین میرن که تو پارکینگ چتین صدای کارتال را میشنوه که صداش میزنه بایبارس بهش میگه اگه میخوای زنده بمونن کاری که گفتمو انجام بده! چتین با ناراحتی سوار ماشین میشه و از اونجا میرن. بهار وقتی ماشین آنها را میبینه تعقیبشون میکنه. بهار مسافتی را به دنبالشون میره که یکدفعه کلیچ از فرعی میپیچد جلوی ماشینش. بهار با دیدن آن اسمشو میگه که کلیچ میگه باعث افتخاره که هنوز یادت نرفته منو! کلیچ با بهار کمی بحث میکنه و در آخر کلیچ میگه اصلا عوض نشدی! همونجوری که بودی هستی! اصالتتو هم داری! بهار میگه دلیلی نداشتم که تغییر کنم سپس کلیچ بهش میگه بعد از اون همه سال وقتی خبر ازدواجتو شنیدم اومدم استابول تا تو عروسیت باشم اما وقتی اون عکسارو دیدم فهمیدم که همش بازیه! فکر نمیکنی خیلی طولانی شده؟ سپس بازوشو میگیره و پیشنهاد میده تا از کارتال جدا بشه و باهم به زندگیشون برسن و تمام این خونریزی و جنگو کنار بزاره. بهار میگه به یه شرط که اسلحه ات را بدی به من و بزاری یه تیر بزنم تو مخم اونجوری همه جا باهات میام سپس با طعنه میگه مثل اینکه این دفعه هم قسمت نشد و سوار ماشینش میشه و میره. بهار به جای قبلیش برمیگرده که کارتال میگه کجا بودی؟ نگرانت شدم! بهار میگه رفتم دنبالشون ولی سرعتشون بالا بود نتونستم ادامه بدم برگشتم. همگی به طرف خانه برمیگردن. شفکی شوهر هالیده او را تو مسیر داروخانه میبینه و تهدیدش میکنه که باید برگرده به خانه اش. کارتال و بقیه وقتی به خانه برمیگردن میبینن که مادر افه اونجاست. افه جا میخوره و ازش میپرسه که چیشده؟ سمیحا میگه میدونم دیر شده ولی خواستم اینو بهت بدم و لپ تاپ عدنان را بهش میده. افه خوشحال میشه و او را در آغوش میگیره و به کارتال میگه رمز اینو در بیاریم کار بابام و بایبارس تمومه! کارتال خوشحال میشه و کونیالی را سدا میزنه….