خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۷۳ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۷۳ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۷۳ سریال ترکی اوچ کوروش

شاهین پیش رابط بایبارس میره و آنجا باهمدیگه درگیر میشن و جفتشون حسابی کتک میخورن ازهم. شاهین چاقو را تو پاش میزنه و میگه کلیچ کجاست؟ اگه نگی اون یکی پاتم داغون میشه! او میگه نمیدونم شاهین ضربه دیگه ای میزنه که او میگه باباش طردش کرده بود قرار بود بره، شاهین میگه الان کجاست؟ که میگه الان نمیدونم شاهین میگه پس تا پیداش بشه پیش من میمونی! بالاخره دنبالت میاد دیگه. کونیالی سرگرم لپ تاپ هست که ازش میپرسن تا کی طول میکشه؟ کونیالی میگه تا صبح وقت میبره! سمیحا میگه نمیشه صبح زود بیدار میشه باید خونه باشم! بعد صبحانه میره سر لپ تاپش! کونیالی میگه تا اون موقع تمومه. کلیچ پیش بایبارس میره که چتین با دیدنش عصبی میشه و میگه تو اینجا چیکار میکنی مردک؟ و میخواد به طرفش حمله کنه که جلوشو میگیرن و بعد از کمی حرف زدن بایبارس بهش میگه خوب حالا میتونی نری، وقتی اطرافم باشی احساس امنیت میکنم. چتین حسابی عصبانی میشه که کلیچ میگه هرچی تو بخوای بابا. کارتال و بهار وقتی از خواب بیدار میشن کارتال به بهار میگه حاضرشو تا اتفاق دیگه ای نیوفتاده بریم بیرون بهار میگه حالا چرا عجله ای! بعدا سر فرصت میریم! کارتال میگه میترسم دیر بشه بهار میگه یعنی چی؟ کارتال میگه چون این وضعیت ما تمومی نداره و میترسم زمان بگذره نتونم با خانمم وقت بگذرونم بهار میخنده و شروع میکنه به حاضر شدن. لیلا از خواب بیدار میشه و میپرسه چرا رو صندلی خوابیدی؟ افه میگه تا صبح درگیر لپ تاپ بابام بودیم اومدم بخوابم گفتم رو صندلی بخوابم که از خواب بیدار نشی بدخواب بشی. افه پیش کونیالی میره و میپرسه که چیشد؟ چیز به درد بخور هست توش؟ کونیالی میگه بگو چی میخوای تا بهت بدم از پوشه رشوه ها گرفته تا بایبارس و بقیه. افه میگه فعلا اطلاعات درباره بلنت و عدنان بابام میخوام کونیالی میگه بهتر نیست شخصیش نکنیم؟ افه میگه شخصی چیه باید از اینا شروع کنم تا نتونن انکار کنن و در برن!

همه ی اطلاعاتو تو هارد میریزه و به افه میده، سپس کونیالی لپ تاپ را به روشن میده تا بره به دست مادرش برسونه. افه هارد را به کارتال نشون میده و میگه بالاخره بعد از ۳ سال این مدرکو به دست آوردیم و با خوشحالی همدیگرو در آغوش میگیرن. روشن لپ تاپ را به دست سمیحا میرسونه. افه به طرف خانه باتو میره. باتو با دیدن افه بهش میگه اومدی تا بهم بگی دیدی حق با من بود؟ آره حق با تو بود از همون اول که میخواستم از تو بهتر باشم اشتباه بود. افه بهش هاردو نشون میده و میگه شایدم اشتباه نبوده! باتو به اداره میره و با اطلاعات اون هارد اول با مامور به طرف خانه بلنت رفته و او را دستگیر میکنن سپس به طرف خانه عدنان می روند و او را هم دستگیر میکنن. عدنان از دور افه را میبینه که با لبخند واسش دست تکان میدهد. افه از عدنان عکس میگیره و برای رئیسش میفرسته. رئیس سابق افه که در حال خرید هست با دیدن عکس حسابی خوشحال میشه و به طرف اداره راهی می شود. لیلا برای کونیالی غذا میبرد که کونیالی میگه مرسی هالیده، لیلا میگه من لیلام! هالیده رفته خونه شوهرش کونیالی جا میخوره که لیلا میگه آره اونم دور از چشم همه ازدواج کرده سپس از خوشحال نبودن هالیده میگه که تو چشماش غمه کونیالی میگه من میرم پس خونه اش تا یه تشکری چیزی کنم بالاخره واسم کم کار نکرده! کونیالی به اونجا میره و هالیده را صدا میزنه اما او در را باز نمیکنه کونیالی میخواد برگرده که صدایی از تو خانه میشنوه و بهش میگه اگه باز نکنی میرم با داداش کارتال و آبجی لیلا میام! هالیده درو باز میکنه که کونیالی به داخل میره. او با دیدن هالیده و کبودی روی دستش جا میخوره و شروع میکنه باهاش دعوا کردن که چرا اونجا مونده! همان موقع شفکی به خانه میاد و با دیدن کونیالی اونجا با هالیده دعوا میکنه و شروع میکنه به کتک زدن کونیالی.

هالیده وقتی کتک خوردن کونیالی را میبینه نمیتونه تحمل کنه و اسلحه ای به طرف شفکی میگیره و میگه حق نداری با عزیزانم اینجوری رفتار کنی سپس به کونیالی میگه ما از اینجا میریم سپس شفکی را تهدید میکنه و میگه اگه یکبار دیگه روبروم سبز بشی میکشمت و میرن. عدنان را به اتاق بازجویی میبرن و او آنجا میخواد تا با افه صحبت کنه. افه روبروش میشینه و ازش میپرسه که چی میخواد بگه؟ عدنان میگه بهم کمک کن تا از اینجا آزاد بشم منم بهت کمک میکنم تا بایبارس را گیر بندازی افه میگه من نمیتونم کاری کنم که آزاد بشی چون وضعیت خوبی نداری ولی میتونم کاری کنم که بایبارس نفهمه تو گیر افتادی چون میتونم حدس بزنم واسه اینکه نکنه حرفی از دهنت دربیاد و لوش بدی چه کارهایی ازش برمیاد! عدنان قبول میکنه و بهش میگه که امروز از بالای یه برج با چتین میخواد فرار کنه و بره، افه آدرسو میگیره و به کارتال زنگ میزنه و آدرس را میده. کارتال افرادشو جمع میکنه و به طرف پارکینگ اون برج میرن و با حمله کردن بهشون موفق میشن چتین را نجات بدن. آنها با چتین به طرف خانه برمیگردن که تو مسیر چتین میگه لجبازیا! کارتال میگه پس چی یه شازده تو خونه بیشتر نداریم که! وقتی به خانه میرسن لیلا به کارتال میگه بهار خونه نیست! آنها جا میخورن. کلیچ بهار را دزدیده و یکی از افراد کلیچ به خاطر اینکه تو آوردن بهار خشونت به خرج داده و بهار دستش درد گرفته میکشتش بهار از این رفتار او شوکه میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا