خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۷۳ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
لیلا در کافه ای منتظر مورات است. او به محض دیدن مورات با گریه و زاری به او می گوید که به خاطر بحثی که با هازال داشته، برای دفاع از خودش او را از پله ها هل داده و ترسیده. مورات که جا خورده از او می خواهد آرام باشد و بعد هردو به سمت خانه می روند تا هازال را به بیمارستان برسانند. ایپک و بقیه در خانه جمع شده اند. ایپک خیلی عصبانی و ناراحت است و می گوید :«من حتی عقد خودمو ندیدم انقدر زود تموم شد! مورات چطور میتونه بدون حرفی عقد بهترین دوستش رو بذاره و بره! » حیات هم با نگرانی با مورات تماس می گیرد اما وقتی او جوابی نمی دهد نگران تر می شود و به دخترها می گوید: «مورات موقع رقص بهم گفت این رابطه فقط با مرگ اون تموم میشه! نکنه بلایی سر خودش بیاره! هرچی زنگ میزنم جواب نمیده. » مورات همراه هازل به خانه می رسند اما خبری از هازل نیست. لیلا دستپاچه می شود و با بغض می گوید: «پسرم اون حتما رفته منو به پلیس گزارش بده! یه کاری کن! » دریا و عظیمه از راه می رسند و دلیل این نگرانی لیلا را می پرسند. لیلا حرفی نمی زند و دریا اشاره می کند که خبری از هازل نیست. مورات برای این که این بحث ادامه پیدا نکند، از انها دور می شود و همان موقع هازل به او زنگ می زند. او هم در دفاع از لیلا می گوید که اتفاقی او را هل داده و وقتی مورات می پرسد که آیا مادرش چیزی به خاطرش آمده، هازل جواب نه می دهد! بعد از این تماس، هازل به دوستش می گوید که هرطور شده دوباره خودش را وارد آن خانه و خانواده خواهد کرد!
شب که همه خوابیده اند، کرم به ایپک زنگ می زند و می گوید که دم در است! ایپک با دیدن او کمی از ناراحتی اش کاسته می شود و کرم را خیلی آرام به خانه راه می دهد و به اتاق می برد تا حشمت بویی نبرد. حیات هم که خیلی نگران مورات شده راه می افتد تا به خانه ی آنها برود. وقتی حیات وارد اتاقشان می شود، مورات به خواب رفته. حیات اول او را نوازش می کند و وقتی مورات چشمانش را باز می کند و لبخند می زند، حیات سرش غر می زند که چرا انقدر راحت خوابیده در حالی که او از نگرانی خواب به چشمانش نیامده و بعد هم بالش را برمیدارد و توی سر و صورت مورات می کوبد. مورات هم همین کار را با او می کند و پرهای بالش روی هوا شناور می شوند و هردو از ته دل شروع به خندیدن می کنند! عظیمه صدای خنده ی انها را می شنود و در را از پشت قفل می کند. بعد هم با شیطننت به حشمت زنگ می زند و این را تعریف می کند. حیات وقتی می خواهد از اتاق بیرون برود و متوجه می شود در قفل شده، تقصیر را گردن مورات می اندازد و از او می خواهد در را باز کند. مورات قسم می خورد که کار او نبوده و می فهمد که حتما کار عظیمه است. او به حیات نزدیک می شود و می گوید: «به نظرم ما از این فرصت استفاده کنیم! »
حیات از او فرار کرده و وارد حمام می شود و در را هم قفل می کند! حشمت که فهمیده حیات در خانه نیست، سراغ امینه می رود و می پرسد حیات کجاست؟ امینه با نگرانی می گوید که در اتاق خوابیده. حشمت اصرار می کند تا بالای سر دخترها بروند و آنها را چک کنند. حشمت یکی از لحاف ها را کنار می زند و با کرم روبرو می شود و با عصبانیت سیلی محکمی به او می زند! مورات همانجا روی تخت که پر از ابر شده دراز می کشد و حیات را هم سمت خودش می کشد و می گوید: «تا یه بوس ندی ولت نمیکنم! » حیات او را پس می زند اما مورات اصرار می کند. او آرام شروع به بوسیدن حیات می کند. حیات با به یاد اوردن آن شب و حرفی که مورات زده بود، دوباره غمگین می شود و با ناراحتی خودش را عقب می کشد و می گوید :« من نمیتونم… » مورات هم ناراحت می شود و بهم می ریزد.