خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۷۴ سریال ترکی اوچ کوروش
کلیچ همان موقعی که به پارکینگ میره به کمک بایبارس، بایبارس بهش میگه که چتین کجاست؟ کلیچ میگه نمیخوام بگم ولی با همونا رفته! سپس کلیچ بهش میگه که عدنان را پلیسا گرفتن لپ تاپشو هک کردن و تمام اطلاعاتو برداشتن تا الان حکم بازداشتت صادر شده بابا هرجا بری! بایبارس عصبی میشه و بهش میگه اگه قراره من به خاک سیاه بشینم اون کارتال عوضی هم باید بدبخت بشه قلبشو واسم بیار! کلیچ میگه منظورت از قلبش چیه؟ بایبارس میگه نکنه میخوای بگی هنوز به اون دختره علاقه داری؟ کلیچ همان موقع به آدمش زنگ میزنه و میگه هنوز داری تعقیبش میکنی؟ و وقتی تاییدشو میگیره میگه خوبه واسم بیارینش. بهار تو رستوران نشسته و منتظره کسایی هستش که کارتال فرستاده. وقتی میرسن افراد کلیچ آنها را بیهوش میکنن و بهار را با خودشان میبرند. یکی از محله ای ها میاد و میگه ماشین منو هنوز نیاوردن! کارتال میفهمه هرچی شده از همان رستورانی شده که صبح رفته بودن سپس اجازه نمیده کسی به همراهش بره و تنهایی به طرف رستوران میره. بعد از رفتنش چتین میگه من نمیتونم اینجوری دست رو دست بزارم و به روشن میگه داداش یه ماشین واسم جور کن! افه هم راهی میشه که لیلا میپرسه تو کجا میری؟ افه میگه پیش عدنان. بهار را به طرف یه خانه خالی و خرابه میبرن. بهار از کلیچ میپرسه چرا منو آوردی اینجا؟ از من چی میخوای؟ غرور نداری که بهت گفتم حاضرم به جای اینکه باهات بیام بمیرم؟ کلیچ میگه منم عادت ندارم کسیو از اشتباهش برگردونم! بهار میگه پس چرا منو آوردی تو این جهنم؟ همان موقع بایبارس میاد و میگه جهنم؟ و شروع میکنه با بهار بحث کردن و بهش میگه که هر مادری نگران بچشه تا حرف از مادر میشه همه ذهنا میره سمت بچه. بهار جا میخوره و با ترس میگه آتش؟ بچه ام کجاست؟ افراد بایبارس بهار را از اونجا میرن که بهار مدام میپرسه بچه ام کجاست؟ آتش کجاست؟
کلیچ که به بهار هنوز حس داره واسه بهار که تو این وضعیت ناراحته بایبارس میگه چیه؟ اخمات رفته تو هم؟ کلیچ میگه نه بابا دارم به این فکر میکنم که واقعا این کارها لازمه؟ من خودم میتونم یه راهی پیدا کنم که از اینجا بریم! اینهمه آدم داریم که میتونن بهمون کمک کنن! اما هر اسمیو که میگه بایبارس یه چیزی میگه که کلیچ بهش میگه وقتی آدم های خودمون بهمون نمیتونن کمک کنن چه انتظاری از اون جوجه فکلی داری؟ بایبارس میگه باید بتونه تنها راهمون اونه باید یه راهی پیدا کنه. کونیالی و هالیده یواشکی وارد خانه میشن که لیلا میفهمه و میره میگه اینجا چخبره؟ و با دیدن صورت داغون کونیالی ازشون میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ چند نفر بودن؟ کونیالی میگه ۱ نفر هالیده بهش میگه کار شفکی بوده. لیلا با ترس بهش نگاه میکنه سپس تنشو میبینه و با دیدن کبودی های رو بدنش عصبی میشه و میخواد بره حساب اون شفکیو برسه که هالیده جلوشو میگیره و میگه قول میدم خودمو از دستش خلاص کنم فقط ماجرارو بزرگتر نکن! و سهی میکنه لیلارو آرام کنه. افه به بازداشتگاه میره و از عدنان میپرسه که اونا الان کجان؟ چجوری پیداشون کنم؟ عدنان کری میخونه که صبح خیلی حالت خوب بود الان چیشده؟ عصبی؟ نتونستی بگیریشون نه؟ فقط همون یه راهو داشتی که اونم از دست دادی! افه با عصبانیت میگه کیا اینجا آدمشن؟ چجوری فهمیده که تو افتادی تو زندان و پرونده اش تو جریان افتاده؟ عدنان میگه فقط بلنت بود اون حتما گفته بهشون خبر داده! حتما یه نفر به اسم وکیل رفته پیشش ولی مطمئن بودی که وکیل بوده؟ افه با عصبانیت به باتو میگه این چطور ممکنه که الان آزاد شده باشه؟ باتو میگه تو خونه اش هیچ مدرکی پیدا نشده نه تو خانه اش نه تو لپ تاپش! نتونستن نگهش دارن! افه با عصبانیت به طرف خانه بلنت میره.
کارتال اون دوتا پسرو به بیماریتان میرسونه و دکتر میگه به خاطر ضربه ای که تو سرشون خورده حالشون زیاد خوب نیست. کارتال سوار ماشین میشه که کلیچ از پشت اسلحه میزاره پشتش و بهش میگه تو میخوای بابای منو نابود کنی؟ کارتال میپرسه بهار کجاست؟ کلیچ با بهار تماس تصویری میگیره و به کارتال نشون میده کارتال حالشو میپرسه که بهار میگه من خوبم ولی آتش! آتشو پیدا کن! کلیچ بهش میگه اگه میخوای بلایی سرشون نیاد کاری نکن که پشیمون بشی و ازش میخواد تا راهی پیدا کنه تا اونا فرار کنن و برن. بعد از رفتنش کارتال هرچی به یشیم زنگ میزنه جواب نمیده به خاطر همین به طرف خانه یشیم میرهو وقتی میرسه هرچی در میزنه کسی درو باز نمیکنه همان موقع یکی از افراد بایبارس تلفنی جلوی در خانه یشیم میندازه و به کارتال میگه از طرف بایبارس خان هستش و میره. افه پیش بلنت میره و او را کتک میزند و میگه تو بهشون خبر دادی آره؟ من بیخیالت نمیشم دست از سرت برنمیدارم! بلنت میگه اونا هم دست از سرم برنمیدارن! کارتال به افه زنگ میزنه که افه به بلنت میگه بهت فرصت میدم تا تلفنمو جواب بدم فکر کنی درباره این که بهم کمک میکنی تا شانس زنده بودن داشته باشی یا نه. کارتال به افه میگه سریع بیا خونه. بلنت به افه میگه نمیدونم کجاست ولی کلیچ هرسری سیمکارتشو عوض میکنه اگه هنوز عوض نکرده باشه خطشو دارم و شمارشو به افه میده. بهار از کلیچ میخواد تا بچه اش را بیارن واسش اما کلیچ فقط میگه حالش خوبه بعد از کمی بحث کلیچ از اونجا میره که صدای شکستن شیشه میاد، کلیچ سریعا وارد اتاق میشه که میبینه بهار تیکه شیشه ای رو رگ گردنش گذاشته و تهدیدش میکنه که آتش را بیاره وگرنه خودشو میکشه. کلیچ پیش بایبارس میره و میگه خودت گفتی این تنها راهمونه اگه بلایی سر خودش بیاره دستمون به هیچی بند نیست بچه کجاست بابا؟ بایبارس کلافه میشه….