خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۷۴ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی دختران آفتاب

ساواش پیش رعنا رفته و میگوید که دیگر او را مادرش نمیداند و میخواهد نام فامیلی خودش را عوض کند. رعنا گریه میکند و به ساواش التماس میکند که از او دوری نکند اما ساواش بی اعتنا به رعنا از اتاق خارج می شود. او یادش می آید که وقتی پیش لونت رفته بود ، لونت به او گفته بود که خودش در سن پایین از خانواده اش جدا شده و در اولین قدم نیز فامیلی خودش را عوض کرده و این کارها باعث رهایی او و موفقیتش شده است. شب لونت به خانه سویلای می رود و یک سرویس جواهرات خیلی گرانقیمت برای او می برد‌. سویلای جا میخورد و خوشحال می شود. لونت این جواهرات را به منزله پیشنهاد دوباره برای رابطه آورده است و دوباره به او ابراز علاقه میکند و میگوید میخواهد با او باشد.
اینجی در خانه مست کرده و به احمد و هالوک پیام میدهد و میگوید که حال رعنا خوب نیست تا زودتر بیایند. احمد به سالن آمده و اینجی میگوید که پیام را الکی داده است تا او را زودتر به آنجا بکشاند. سپس تابلوی گونش را که به دیوار زده است به او نشان میدهد. احمد کلافه می شود. همان لحظه هالوک و گونش نیز با نگرانی می رسند. اینجی میگوید که ماجرا ربطی به رعنا ندارد. گونش با دیدن تابلوی خودش متعجب می شود. اینجی میگوید که آن تابلو را احمد از او کشیده و او در جوانی عاشق گونش بوده است. گونش از شنیدن این حرف شوکه می شود. هالوک عصبی می شود. رعنا نیز پایین می آید و اینجی ماجرا را به او نیز میگوید.

روز بعد در مدرسه سلین سراغ الیف می رود و از او بابت کارشان معذرت خواهی میکند و میگوید که مکالمه مشکوک او را شنیده و برای همین کنجکاو گذشته او شده است و میخواهد بداند که نقشه او چیست. الیف انکار میکند و میگوید که او اشتباه شنیده است. علی به خانه سویلای می رود. سویلای سریع جعبه جواهرات را روی میز می‌گذارد. لونت میگوید که برای سر زدن آمده بود و می رود. او قبل رفتن از علی و سویلای میخواهد که با هم یک عکس یادگاری بگیرند.
نازلی پیش ساواش است و با هم صبحت میکنند. ساواش از نازلی میخواهد عکس‌هایشان را بیاورد تا به دیوار اتاق بزند اما نازلی میگوید که همه عکسها را به همراه سلین سوزانده است. علی شب به اتاق سلین می رود و بابت کاری که با الیف کرد با او دعوا میکند. نازلی به اتاق او می آید و دعوا را میبیند و از سلین توضیح میخواهد. بعد از رفتن علی سلین به نازلی میگوید که عاشق علی است و ماجرای الیف را تعریف میکند. نازلی از اینکه سلین تا به حال این قضیه را نگفته بود او را شماتت کرده و برای او خوشحال می شود.

گونش از هالوک در مورد احمد سوال میکند و هالوک میگوید که او خودش نیز از ماجرا خبر نداشته و بعد که از احمد سوال کرده او گفته است که ماجرا مربوط به گذشته بوده و حالا حسی به گونش ندارد.
صبح در دانشگاه علی سراغ الیف می رود ولی الیف میخواهد برود و میگوید با کاری که دخترها کرده‌اند آبروی او رفته است و نمی‌تواند دیگر در جمع باشد. علی میگوید که اصلا برایش این قضیه اهمیت ندارد و او نیز نباید اهمیت بدهد و او کار بدی نکرده است.
هالوک تابلو را برداشته و از خانه بیرون می آید. رعنا از او درباره تابلو سوال میکند و او میگوید که تابلو را به آتلیه می برد. رعنا میخواهد همراه او به آتلیه برود اما هالوک میگوید که جای دیگر نیز کار دارد و رعنا را همراه خودش نمی برد. رعنا به هالوک مشکوک می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا