خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۷۵ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۷۵ سریال ترکی اسم من ملک

کنعان در مغازه به آلپای میگوید که تصمیم دارد کارگاه را بخرد و به اسم دفنه بکند تا او و عدنان بعد از ازدواج در آنجا کار کنند و منبع درآمدشان باشد. آلپای با شنیدن این حرف چشمانش برق می زند و سپس پنهانی با فوندا تماس میگیرد تا از او بخواهد که هر طور شده دفنه را پیدا کند. فوندا کلافه می شود و می‌گوید که کاری نمی‌تواند بکند و گوشی دفنه نیز خاموش است. نفیسه پیش قدریه می رود و از اینکه او باز هم باعث دردسر شده با او بحث میکند. قدریه با ناراحتی از خانه بیرون می رود تا سراغ احسان برود. خلیل به بازارچه می رود و با دلخوری از جومالی و سیدعلی بخاطر شرطی که برای رفتن ملک گذاشته اند گله میکند. سپس میگوید که برای خرید آنجا به کمک آنها احتیاجی ندارند و اگر بتوانند خودشان شرایط را برای خرید مساعد میکنند. عدنان دم خانه فوندا می رود تا دفنه را ببیند. فوندا میگوید که شب گذشته دفنه و آلپای دعوا کرده اند و دفنه از خانه رفته است. عدنان متوجه می شود که ماجرای سوختگی فوندا دروغ بوده است.
باشاک در دفتر احسان است و به او پیشنهاد میدهد از پول پس اندازشان برای کمک به خرید کارگاه به خلیل بدهند. احسان نیز قبول میکند. همان لحظه قدریه به آنجا می رود. او میگوید که برای باز کردن پرونده طلاق آمده است . احسان و باشاک شوکه می شوند. باشاک برای رفتن پیش ملک از آنجا بیرون می آید. احسان و قدریه با یکدیگر صحبت میکنند.

باشاک به کارگاه می رود تا پول را به خلیل بدهد. او سپس ماجرای طلاق گرفتن قدریه و محمود را به ملک می‌گوید. ملک نیز با شنیدن این خبر متعجب می شود. سیدعلی، سیدعلی کوچک را به موزه اسباب بازی های قدیمی می برد و سپس برای او خرید میکند. عدنان به بازارچه می رود. او دم در عمر را می بیند و به عمد میگوید که او و دفنه قرار است نامزد شوند. عمر عصبانی شده و آنها با یکدیگر دعوا میکنند و دیگران آنها را جدا میکنند. عمر بیرون آمده و با دفنه تماس میگیرد اما او جواب نمی‌دهد. ملک پیش محمود به مغازه می رود و در مورد طلاق سوال میکند. محمود میگوید که دیگر صبرش از کارهای قدریه تمام شده و می‌خواهد جدا شود. خلیل و میرزا پولهایی را که جمع کرده اند حساب میکنند اما باز هم کم دارند. خلیل به میرزا میگوید که ملک از مخارج درمانش خبر ندارد زیرا آنوقت از درمان منصرف می شود و هزینه های آن را نیز باید بپردازد. میرزا پیشنهاد میدهد که پیش حسین بروند شاید بتوانند او را به مبلغی که دارند راضی کنند.
قدریه برگه طلاق را از احسان گرفته و بیرون می آید. حال او بد می شود و بیهوش می شود. او را به بیمارستان می رسانند. وقتی که حال قدریه بهتر می شود، تصمیم میگیرد به خانه برود و منتظر جواب آزمایش نمی‌ماند.
خلیل و میرزا پیش حسین می روند اما او حاضر به فروش با مبلغ پایین نمی شود. آنها از اینکه حسین به فکر پول است و به شرایط کارگاه اهمیت نمی‌دهند از او ناراحت می شوند.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا