خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۷۵ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۷۵ سریال ترکی دختران آفتاب

ساواش پیش لونت می رود و وقتی لونت می فهمد که او دنبال کار می‌گردد، به او پیشنهاد کار در بار خودشان را میدهد. ساواش ابتدا قبول نمیکند و میگوید که نمی‌خواهد منبع درآمدش مرتبط با خانواده باشد اما لونت او را توجیه می‌کند.
در دانشگاه اعلامیه ای پخش شده که عکس الیف روی آن به عنوان رقاص چاپ شده و زیر آن اسم های توچه و سلین نوشته شده. علی با عصبانیت سراغ توچه و سلین می رود و با آنها به شدت دعوا میکند. آنها می‌گویند که این کار را نکرده اند و به آنها مربوط نیست.علی باور نمیکند و می رود. الیف به خاطر پخش اعلامیه ناراحت است. ملیسا پیش او می آید و به او میگوید که اعلامیه را او پخش کرده است. الیف ابتدا عصبانی می شود. اما ملیسا میگوید که او طرف الیف است و عمدا اینکار را کرده تا بتواند علی را از سلین دور کند . او میگوید که میداند که الیف دنبال علی است.
اینجی پیش سویلای می رود و ماجرای عاشقی احمد را میگوید و در مورد اینکه موضوع را به همه گفته است نیز میگوید.
لونت مشغول صحبت با ساواش است و یادش می آید که سویلای ابتدا با او دوست بود اما سپس وقتی به هالوک که صاحب هتل بود نزدیک شد، او را کنار گذاشت و همراه هالوک رفت.

هالوک به کانکسی که خارج از شهر دارد می رود و تابلو را داخل کانکس می برد که داخل آن پر از عکسهای گونش است که از سالیان پیش او جمع آوری کرده بود. رعنا او را تعقیب کرده و آنجا را می بیند و کنجکاو می شود که هالوک داخل آن چه چیزی نگهداری میکند‌. بعد از رفتن هالوک، رعنا یک قفل ساز می آورد و قفل کانکس را باز میکند. او داخل می رود و با دیدن عکسهای گونش شوکه می شود. ملیسا به همراه الیف به خانه او می رود. هنگام نهار ساواش به خانه آمده و با دیدن ملیسا جا میخورد و عصبی می شود. ملیسا میگوید که او به خاطر الیف آمده و کاری با ساواش ندارد. سپس آنها اصرار میکنند که ساواش نیز با آنها غذا بخورد. کمی بعد، نازلی به خانه آنها آمده و با دیدن ملیسا متعجب شده و اوقاتش تلخ می شود. ساواش او را به اتاق می برد و نازلی با او به خاطر آمدن ملیسا بحث میکند. او به حالت قهر می خواهد از آنجا برود اما برای اینکه ملیسا نفهمد آنها دعوا کرده اند، پشیمان شده و میماند.

وقتی هالوک به خانه می رود، رعنا از او میپرسد که آیا چیزی را از او مخفی کرده است یا نه.‌هالوک خونسرد میگوید که چیزی مخفی نکرده و خودش را نسبت به صحبت با رعنا بی حوصله نشان میدهد و به اتاقش می رود.
ذهن گونش هنوز درگیر تابلو است. او از هالوک میپرسد که آیا سالی که احمد نقاشی را کشید او نیز در شهر اورلا بوده است؟ هالوک میگوید نه. سپس یادش می آید روزی که ظفر، گونش را به کلبه چوبی برده بود ، او آنها را تعقیب کرده بود. گونش نیز یادش می آید که آن روز که احمد از او نقاشی کشیده، روزی بوده که با ظفر به کلبه چوبی رفته و سپس اتفاقات ناگواری برای او افتاده است و از آن روز بیزار است.
آخر شب علی در خانه مشروب می خورد و هالوک نیز پیش او آمده و با هم مشروب می خورند. هالوک بحث عشق را وسط می کشد و از علی میپرسد که عاشق شده است. علی تایید میکند و از سر سختی و اذیت های معشوقه‌اش میگوید. سلین از پشت دیوار حرفهای آنها را می شنود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا