خلاصه داستان قسمت ۷۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۶ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۷۶ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز با چاتای وقتی از دادگستری بیرون میان چاتای ازش تشکر میکنه به خاطر شهادتش. ییلدیز ازش میپرسه الان چه اتفاق میفته؟ کی جواب مشخص میشه؟ چاتای میگه به احتمال زیاد فردا. وقتی که میخواد بره چاتای میگه من تورو بدرقه می کنم و تو مسیر بهش میگه حالا که اومدی اینجا مطمئن باش که رابطه ات با دوعان شکراب میشه میخوای چیکار کنی؟ ییلدیز بهش میگه تو به این چیزا فکر نکن فقط به تبرئه شدن خودت فکر کن نمیخواد نگران رابطه من با دوعان باشی. دوعان توسط آدم مراد خبر به گوشش میرسه و حسابی عصبانی میشه. جانر با امیر در منتظر غمزه هستن که با دختر عموی خودش پینار میخواد بیاد. وقتی از راه میرسد امیر با پینار آشنا میشه از طرفی هاندان همان موقع از راه میرسه و با غمزه خیلی گرم و صمیمی سلام و احوالپرسی میکنه همه آنها متعجب میشن بعد از رفتن هاندان، جانر ازش میپرسه که تو با هاندان از کجا انقدر صمیمی شدی؟ انها سر یه میز میشینن و غمزه تمام ماجرارو تعریف میکنه که توی جمع کردن پول برای خیریه بودیم که باهم آشنا شدیم وقتی فهمید که من دوست دارم برم برزیل برای کارهام کمک کرد و گفت همه کارهاتو راست و ریست میکنم حتی خیلی بهش اصرار کردم ولی هیچ پول و هزینه ای از من نگرفت. جانر و امیر متوجه میشن که چی بوده ماجرا و بهش میگم چقدر تو ساده ای هاندان اصلاً پول نداره که بخواد همچین کارهایی بکنه گولت زده.
دوعان وقتی به خانه میرسه ییلدیز خودش ماجرای صبح که دادگستری رفته بود را به دوعان میگه و بهش میگه که چاتای پدر پسر منه و من نمیتونم وقتی این اتهاماتو بهش میزنن ساکت بشینم و هیچ کاری نکنم به هر حال این موضوع به پسر من مربوط میشه. دوعان با کلافگی میگه اگه همچین کاری نمی کردی الان دیگه پدر بچه نبود و خیلی ماجرا راحت تر میشد ییلدیز میگه این موضوع کمی نیست و باید بیشتر درباره اش فکر کنم زمان زیادی لازم دارم براش تا درباره اش تصمیم بگیرم. آنها کمی با هم دیگه بحث می کنن. کومرو و اکین در تراس ایستاده بودند که آنها را میبینند. کومرو از طرز صحبت کردن آنها متوجه میشه که دارن با هم دیگه دعوا می کنند و با خوشحالی به اکین میگه آخ جون بالاخره دارن دعوا می کنن سپس به اکین میگه تا پیششون برن تا بفهمن که ماجرا چیه. کومرو وقتی پیششون میره بهشون بگه چی شده دعوا می کنین؟ صداتون داره تا تراس میاد. او بهش میگه کدوم دعوا؟ سر هم دیگه داد هم نزنیم چه جوری تو صدامو شنیدی؟ بزار خودم بهت بگم تا فصولیت بخوابه من امروز رفتم شاهد چاتای شدم او بهش میگه بابام نظرش درباره این موضوع چیه؟ دوعان بهش میگه یه چیزی بین منو ییلدیز و نمیخواد که کسی دخالت کنه. اکین میگه من بهت حق میدم ییلدیز کار خیلی خوبی کرده آفرین الان حق به حقدار رسیده پس مشکل کجاست؟
کومرو با شنیدن این حرف به اکین چپ چپ نگاه میکنه. دوعان کلافه میشه و میگه توی این موضوع مسخرتون هیچ دخالتی نمیکنم و نمیخوام چیزی بشنوم و از آنجا که به اتاقش میره ییلدیز هم به دنبالش میره تا بتونه از دلش دربیاره. بعد از رفتن آنها کومرو میگه که اینطور؟ که پشت ییلدیز در میای؟ و بهش آفرین میگی؟ برو واسش یه دست هم بزن! اکین با مسخرگی میگه اتفاقا می خوام تندیسشو بزنم تو حیاط کومرو کلافه میشه و میگه من میرم اتاقم نمی خوام امروز اصلا باهات حرف بزنم. جانر هم غمره را پیش اندر میبره و بهش میگه که ماجرای هاندان را برایش تعریف کند اندر با شنیدن این حرفا و سادگی غمزه حسابی کلافه میشه. سادایی میره جواب آزمایش را میگیره و مراد که آنها را زیر نظر داشته به دوعان خبر میده و میگه جواب آزمایش ها همون جوری که خواستین دستکاری کردیم حتماً سادایی با دیدن جواب آزمایش بیشتر عصبانی میشه دوعان از وضعیت پیش آمده که فکر میکنه نقشه اش داره خوب پیش میره خوشحاله. چاتای در خانه با سادایی صحبت میکنند و درباره وضعیتی که توش قرار دارند با همدیگه نقشه می کشند و به طریقه خودشان هم خوشحالن که نقششان گرفته و دوعان فکر می کنه که اونا خبر ندارند از دستکاری کردن جواب آزمایش آنها. سادایی و چاتای نقشه میکشند تا فردا یک بار دیگه توی شرکت در مقابل همه دعوا کنن.
مراد وقتی آنها را میبینه حسابی خوشحال میشه و پیش دوعان میره و خبرو بهشون میده و میگه سادایی حسابی دیوونه شده و یک بار دیگه الان دعوا راه انداختن دوعان خوشحال میشه و بهش میگه خیلی خوبه همونجوری که میخوایم داره پیش میره فقط یه کاری کن الان سادایی حسابی از چاتای عصبانیه سعی کن او را بکشی پیش خودمون و بیاد سمت ما تو عصبانیت میتونه خیلی چیزهای زیادی از چاتای بهمون بگه و آتوهای زیادی میتونیم ازش بگیریم. مراد پیش سادایی میده و بهش میگه که دوعان خان باهات میخواد صحبت کنه و اونو وقتی اونجا میبرن دوعان ازش می پرسه که ماجرا چیه؟ چه اتفاقی افتاده؟ سادایی بهش میگه من برادر صداش میزنم و مثل برادرم بود اما حالا که حقایق برملا شده برای اینکه حق منو بخوره باهام دشمن شده و منو دیگه برادر خودش هم نمیدونه از کارم بیکار کرده. من زورم به جایی نمیرسه اگه تنها باشم، حقمو میخوره ازتون خواهش می کنم که منو تحت حمایت خودتون قرار بدین تا بتونم حقمو ازش بگیرم. دوعان بهش میگه بهت حق میدم که بترسی واقعا هم ترس داره اما هر چی باشه تو آدم چاتای بودی و هرچقدر هم که بینتون شکرآب باشه تو هنوز هم برای من آدم چاتایی و باید اعتماد منو جلب کنی تا بتونم تو رو بپذیرم….