خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۷۶ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی دختران آفتاب

نازلی پیش ساواش خوابش می برد. او وقتی بیدار می شود هول شده و به ساعت نگاه میکند و میگوید که باید زودتر به خانه برود، زیرا شب تولد اوست و ساعت دوازده شب گونش به اتاق او و سلین می آید. علی به اتاقش می رود. کمی بعد سلین به اتاق علی می آید و با او با مهربانی رفتار میکند. علی به او میگوید که عاشق اوست و حرفهای عاشقانه می زند. سپس تولد سلین را تبریک میگوید و بعد خوابش می برد. نازلی به خانه آمده و ساعت دوازده شب، گونش و پری به همراه کیک وارد اتاق می شوند و به سلین و نازلی تبریک می‌گویند و با یکدیگر عکس میگیرند. صبح روز بعد، پری با خوشحالی دوقلو ها را بیدار میکند و آنها سر میز صبحانه می آیند. هالوک تولد آنها را تبریک میگوید و میگوید که آنها شب می‌توانند با جوانها تولد بگیرند. گونش یک کیک دیگر برای جمع خانوادگی برای بچه ها می آورد. او سپس یک ماشین به دخترها هدیه میدهد و آنها خیلی خوشحال می شوند. اینجی پیش گونش می آید و از او بابت حرفهایی که زده بود معذرت خواهی میکند. سپس در حرفها میگوید که در آن سال هالوک و خانواده اش نیز در اورلا بوده اند. گونش جا میخورد. الیف با علی تماس میگیرد و از او میخواهد که پیشش برود.

ساواش با رعنا تماس می‌گیرد و از او میخواهد به پارکینگ خانه بیاید. رعنا از اینکه ساواش به آنجا آمده و با او تماس گرفته خیلی خوشحال می شود و با ذوق به دیدن ساواش می رود. ساواش با سردی برخورد کرده و میگوید که آمده است تا هرچه که از مادرش دست رعنا است را بگیرد. رعنا از او خواهش میکند که داخل بیاید اما ساواش قبول نمیکند. رعنا یک گردن‌بند را که تنها یادگار مادر ساواش است برای او می آورد. علی به خانه پیش الیف می رود. الیف گریه میکند و میگوید که یک نفر با او تماس گرفته و از او خواسته بود برای مراسم تولد امشب برقصد. او خیلی ناراحت است. علی که سلین را مقصر می داند، عصبانی شده و میگوید که کاری میکند سلین در جمع از او معذرت خواهی کند. شب یک تولد بزرگ و مجلل در سالن تولد برای نازلی و سلین برگزار شده است. نازلی از اینکه از صبح از ساواش خبری نیست و به او تبریک نگفته عصبی است. توچه به تولد آمده و برای سلین هدیه می آورد و او خوشحال می شود. کمی بعد ساواش وارد می شود و نازلی با دیدن او خیلی خوشحال و غافلگیر می شود. آنها سپس با هم تانگو می رقصند. وقتی لونت پیش سویلای می رود، سویلای به او جواب رد میدهد و میگوید که نمی‌تواند به هالوک فکر نکند. لونت به سویلای میگوید که علی پسر او است و این ماجرا را به هالوک نیز خواهد گفت. سویلای شوکه شده و ابتدا باور نمی‌کند و لونت برگه آزمایش را به او نشان میدهد. سویلای میخواهد جلوی او را بگیرد اما لونت گوش نمیدهد. او نمی‌خواهد علی ماجرا را بفهمد.
گونش پیش هالوک رفته و بابت اینکه در مورد اورلا نبودن خود در آن سال دروغ گفته است با او بحث میکند. هالوک زیر بار نمی رود و انکار می کند و از اینکه گونش به او اعتماد نداد دلخور می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا