خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی خواهران و برادران
اوگولجان گیتار دوروک را برداشته و در حال زدنه. شنگول وقتی به خانه میره به دوروک میگه که به نباهت مادرت حواسم نبود که نگفتی من از دهنم در رفت و فهمید که اینجایی دوروک با کلافگی سر تکون میده و میگه ملیسا گفته بود که پیش یکی از دوستام رفته بودم یعنی من ازش خواسته بودم که نگه. شنگول میگه ازم خواست که از خونه بیرونت کنم! آنها کلافه میشن که اوگولجان میگه گفت تو خونه ات راه نده نگفت تو حیاط نمون که! آنها میگن یعنی چی؟ اوگولجان میگه فکر خیلی خوبی دارم تا صبح راحت میخوابیم! دوروک میگه اگه منظورت اون چیزیه که من فکر میکنم عالیه پایه ام! شنگول میگه نفهمیدم چی میگین شماها! اوگولجان میگه بسپارش به من مامان تو بهش بگو دیگه تو خونه ام نمیمونه بقیه اش با من. آسیه با دیدن ساعت قدیر بهش میگه خیلی خوشگله هدیه آشتیتونه؟ قدیر میگه نه هدیه ۶ ماهگی دوستیمونه آسیه میگه تو چی خریدی؟ قدیر میگه من اصلا نمیدونم تو چه ماهی هستیم چه برسه به ۶ ماهگی دوستیمون و میخندن. آنها صدای آیبیکه و اوگولجان و دوروک را میشنون و میگن دارن چیکار میکنن و به حیاط میرن که میبینن دارن چادر میزنن. قدیر میگه اینجا چخبره؟ آیبیکه میگه مامان دوروک به مامانم گفته دوروکو از خونه اش بیرون کنه اوگولجانم گفت از خونه خواسته بیرونش کنی از حیاط که نه! اونم اومده چادر زده تو حیاط همگی میخندن و میگن هوش زیادی داره. بعد از چند دقیقه برک میاد با کلی وسیله بعد از سلام و احوالپرسی دوروک میپرسه که چیزهایی که خواستمو آوردی؟ برک میگه آره هرچیزی که یه چادر میخواستو آوردم اوگولجان وسایلو میبینه و میگه به گمانم از خونه خودمونم بهتر میشه. شنگول به اونجا میاد و میگه چیکار دارین میکنین؟ بیاین چای بخورین گرم بشین. او با دیدن برک میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ برک میگه یکسری وسایل آوردم واسه دوروک شنگول میگه باشه دادی دیگه خوب برو.
بعد از رفتن برک اوگولجان میگه مامان باهاش خوب شو دیگه تقصیری نداشته که تازه کلی بهم خونم داده! شنگول میگه داده که داده به خاطر اون داشتیم اورهان از دست میدادیم! عمر برای تحویل غذا به همان پارکینگی میره که قبلا رفته بود و با دیدن ساز درام ذوق کرده بود، صاحب اونجا میگه من نقد ندارم که. انعام بدم به جاش ۵ دقیقه بهت ساز درام یاد میدم عمر خوشحال میشه و از خداخواسته قبول میکنه. او پشت ساز میشینه و اون مرد بهش یه جفت باید میده (چوب مخصوص ساز درام) سپس ازش میخوادتا چشماشو ببنده و تصور کنه خودشو پشت اون ساز و ازش میپرسه که چی میبینی؟ عمر میگه کلی تماشاگر بودن که تشویقم میکردن اون مرد میگه خوبه ذوق و شوقشو داری سپس شروع میکنه به آموزش دادن و میگه خیلی خوبه استعداد داری ولی ۵ دقیقه ات تموم شد عمر میگه استاد کی میتونم دوباره آموزش ببینم؟ او میگه تا سفارش بعدی غذام ولی تا اون موقع میتونی باگتارو با خودت ببری باهاشون اخت بشی عمر خوشحال میشه و بعد از تشکر کردن میره. کان آخر شب سوسیس تخم مرغ درست میکنه که آکیف با عطرش به اونجا میره و وقتی میبینه کانه صرف نظر میکنه از خوردن ولی کان میگه زیاد درست کردم میتونم بهت بدم و باهمدیگه شروع میکنن به خوردن که آکیف میگه با رب درست کردی! کان میگه دوست نداری؟ آکیف میگه خیلی دوست دارم آخرین بار مادرت درست کرد کان خوشش میاد از این حرف. فردای آن روز عمر با باگت ها رو میز ضرب میگیره و خیلی حرفه ای میزنه قدیر میگه استعداد خیلی خوبیم داره انگار داره ۴۰ سال درام میزنه! سپس تشویقش میکنن قدیر میگه اگه دوست داره ببینیم چی پیش میاد. همگی به حیاط میرن تا به طرف مدرسه برن که دوروک از بدن درد میناله.
اوگولجان یواشکی به دوروک یه کارت و مقداری پول میده و میگه انگاری حالا حالاها وضعت اینجوریه این کارت اتوبوسه توش پولم زدم فعلا دستت باشه پولم از حقوق خودمه به کسی ربطی نداره دستت باشه بهتره دوروک خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه و باهمدیگه به طرف مدرسه میرن. شنگول تو خانه نباهت هست که او ازش میپرسه پس واقعا بیرونش کردی دیگه؟ شنگول میگه آره دیگه تو خونه ما نمیمونه سپس به نباهت سوزان محله اونا میمونه و از بقیه شنیده که یه نفر رفته پیشش چند وقت پیش شنگول میگه احتمال نداره که آقا آکیف باشه؟ نباهت میگه نه بابا اون دیگه با اون زن کاری نداره اما وقتی چهره شنگولو میبینه میگه آکیف بوده؟ شنگول تایید میکنه. نباهت به شرکت پیش آکیف میره و میگه میخوام به اون دوستت که پیشش بودی زنگ بزنم تشکر کنم ازش آکیف که از قبل باهاش هماهنگ بوده با روی باز قبول میکنه. نباهت بهش زنگ میزنه و بعد از تشکر وانمود میکنه که آکیف بازم نیستش و میپرسه که پیششه یا نه اون مرد که خبر نداره تایید میکنه و میگه رفته حموم نباهت میگه برین دم حمام بهش بگین او با تغییر صدا میگه که بهش بگو بعدا زنگ میزنم. بعد از قطع تماس نباهت با ترش رویی ازش جواب میخواد که آکیف داستان میبافه که از قبل برنامه ریخته بوده منو کشوند اونجا تو قهوه ام یه چیزی ریخته بود که من خوابم ببره اون دخترشم ازم فیلم گرفت گفت اگه چیزی که میخوادو ندم بهش فیلمو بهت نشون میده منو برد مغازه کل مغازه رو جمع کرد نباهت از این رفتار اونا شوکه میشه. تولگا که داره از جمیله خوشش میاد باهاش قرار بسکتبال میزاره که اورهان میاد و به تولگا میگه از اونجا بره و در آخر به جمیله میگه این همونیه که منو به این روز انداخت حواست باشه. جمیله با چوب تو پای تولگا میزنه و میگه این به خاطر بلایی که سر عمو اورهان آوردی بود و میره. نباهت با دوستش به مغازه ای میرن که سوزان اونجا فروشنده ست دوست نباهت با دیدن سوزان جا میخوره و بعد از خجل کردن او از اونجا میرن……
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس