خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۷۹ سریال ترکی اوچ کوروش
در خانه عدنان زده میشه و نوچه بایبارس در را باز می کنه که کارتال میگه اینجا چخبره مردک؟ برو بیرون مادرت منتظرته! سپس وارد خانه میشه که با بایبارس همزمان به طرف هم اسلحه میگیرن کارتال میگه بالاخره رسیدم بهت! بایبارس ازش میخواد تا اسلحه اش را بندازه تا نکشتتش کارتال میگه چه کشتنی؟ تو منو دیشب کشتی! فکر کردی چیزی واسم مهمه؟ بایبارس میگه آره تو واسه خودت نمیترسی ولی واسه بقیه چرا و اسلحه اش را به طرف مادرافه میگیره و میگه اسلحه ات را بنداز! کارتال میگه با اون کاری نداشته باش، سپس اسلحه اش را میندازه که بایبارس بهش میگه اما امروز کار تورو تمام میکنم و به طرف قلبش شلیک میکنه سپس از اونجا میره. مادر افه فریاد میزنه و گریه میکنه. افراد یاقوز به اونجا به دنبال بایبارس اومدن که او بهشون میگه بگردین راننده منو پیدا کنین و کارشو تموم کنین! همه ی آنها میرن به غیر از یه نفر که به دنبال راننده بایبارس بگرده. شاهین و افه و چتین به اونجا میرسن و سریعا به طرف مادر افه میرن که میبینن کارتال اونجا افتاده مادر افه با گریه میگه اون مرتیکه به قلب کارتال شلیک کرد خودم دیدم! چتین و افه با ناباوری و ناراحتی بالاسرش مینشینند و چشمانشون پر از اشک میشه که یکدفعه کارتال تکان میخوره و سرفه میکنه چتین لگدی بهش میزنه و افه با عصبانیت بهش میگه تو با اینم بازی میکنی؟ بچه شدی؟ کارتال میگه چی میگی؟ مادر افه که شوکه شده میگه امکان نداره! من خودم با چشمای خودم دیدم به قلبش شلیک کرد! کارتال میگه مادرت راست میگه و دستشو میزاره رو قلبش و میگه اینجام دردم میکنه سپس بطری نوشیدنیشو درمیاره و میبینه که گلوله به اون خورده. سپس بلند میشه میخواد بره که افه جلوشو میگیره و میگه تنهایی کجا میری؟ کارتال میگه این به شماها ربطی نداره به من مربوط میشه افه میگه نه فقط تو نه به هممون مربوط میشه و تنهایی از پسش برنمیای!
کارتال میگه تو میدونی کجا رفته؟ سپس به چتین میگه تو میدونی؟ پس کجا میخواین بیاین وقتی هیچی نمیدونین؟ سپس میخواد بره که شاهین را میبینه، او بهشون میگه این یارو پیدا کردم این اطراف خیلی هم آستانه دردش کمه زود به حرف اومد و گفت که بایبارس کجاست کارتال میره پسش مرده تا بپرسه بایبارس کجاست که شاهین با شلیک گلوله ای میکشتش. کارتال عصبی میشه و میگه تو چیکار داری میکنی؟ معلوم هست؟ شاهین میگه اگه میخوای بهت بگم کجاست باید بزاری منم باهات بیام میدونم خیلی دیره ولی دارم یاد میگیرم برادری کردنو کارتال بهش نگاه میکنه و باهم به طرف مقصد راهی میشن. مادربزرگ صالحه با لیلا و هالیده صحبت میکنه و بهشون میگه اتفاق بدی افتاده ولی هنوز زندگی در جریانه نباید تسلیم بشین باید خودتونو جمع و جور کنید. لیلا پیش پدرش میره و بهش قرص هاشو میده تا بخوره سپس لیلا ازش میپرسه که چیزی میخواد یا نه اوکتای میگه فقط پسرمو، فقط پسرم بیاد همین! لیلا میگه مطمئن باش داداشم میاد سپس کنار پدرش میشینه و باهمدیگه کمی صحبت میکنن در آخر اوکتای به لیلا میگه چقدر خوبه که تو هستی نریمان تورو مثل خودش بزرگ کرده و او را در آغوش میگیره. کلیچ به باشگاه بیلیارد میره و به عکس عقاب که روی سقف کارتال کشیده نگاه میکنه. نوچه اش میاد و میگه هیچ کدوم از آدم هامون زنده نیستن کلیچ میگه وقتی تا اینجا پیش اومده یعنی اگه بخواد منو پیدا کنه میکنه پس اگه تا حالا نیومده پیشم با من مشکلی نداره مشکلش با بابامه! ادمش بهش میگه یعنی تو این شرایط آقا بایبارسو تنها میزارین؟ کلیچ میگه خودش اینجوری خواست!
کارتال به شسو زنگ میزنه و ازش یکسری وسایل میخواد تا واسش بیاره. کارتال به همراه بقیه به محل بایبارس میرسن. کارتال میخواد حاضر بشه که افه به خاطر معطل شدنشان کلافه میشه. کارتال وقتی پیششون میره افه با اتمام حجت بهش میگه که هیچ کاریو خارج از نقشه نباید انجام بدی حواست باشه ما هممون یه تیمیم و باید باهم انجامش بدیم! کارتال قبول میکنه. شاهین بهشون میگه داره یه ماشین ضد گلوله میاد اگه میخواین کاری کنیم بابد هرچی زودتر انجام بدیم! یاقوز به بایبارس میگه ماشین اومد باید بریم پایین بایبارس میپرسه محافظ چی؟ یاقوز میگه دوتا ماشین باهات میان تا از مرز رد بشی هم تو ماشین ضد گلوله ای! وقتی میخوان سوار ماشین بشن کارتال بینشون میره و کتشو باز میکنه و نشون میده که کلی بمب به خودش وصل کرده. همگی میترسن و نمیدونن باید چیکار کنن، کارتال بهشون میگه نترسین با شماها کاری ندارم من بایبارسو میخوام! هیچکدوم جرأت ندارن که به طرفش شلیک کنن بایبارس با دیدنش جا میخوره و با حرص میگه سگ جون! بایبارس تو یه فرصت سوار ماشین میشه و فرار میکنه چتین دنبال کارتال میاد و به دنبالش میرن. افه و شسو با ماشین راهشو از جلو و پشت میبندن سپس کارتال بهشون میگه اینجا دیگه کار خودمه فقط! کارتال، بایبارس را به داخل جنگل میبره سپس میگه میخوام واست یه داستانیو تعریف کنم و درباره خودش و داداشش فرهان میگه سپس بهش میگه یادت اومد؟ بایبارس میگه آره یادم اومد هنوز که هنوزه مثل همون موقع ها دوتا آشغال به درد نخورین! کارتال میگه آره خوب ببین این آشغالو چون قرار کشته بشی به دستش و شروع میکنه به کتک زدنش. کارتال، بایبارس را تو چاله ای که کنده میندازه سپس عکس های خودش با بهار را نگاه میکند و با گریه تو همان گودال روی بایبارس میندازه و بیرون گودال دراز می کشد و فرهان هم کنارش دراز میکشه……