خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۷ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال که خانه مرصاد بود صدایی می شنود که وقتی به تراس میره میبینه پلاستیکی به همراه سنگ انداختن توی تراس پلاستیک میبینه که فقط یه پاکته. با باز کردن پاکت یه آدرس میبینه و سریعا به شسو و روشن زنگ میزنه و بهش میگه که سریعاً بیاین خونه مرصاد پیشش بمونین وقتی آنها می رسند کارتال با سرعت به سمت آدرس میره. بعد از رفتن کارتال، عرفان پنهانی وارد خانه مرصاد میشه و با زدن ضربه تو سر روشن اورا بیهوش میکنه سپس سراغ مرصاد میره و او را میکشد و در آخر سه تا سکه روی جنازه اش می اندازد. عرفان وقتی از جنازه عکس میگیره صدایی می شنود و متوجه میشه که کسی وارد خانه شد و از پنجره فرار میکنه. شسو آنها را میبینه و سریعا به کارتال زنگ میزنه. کارتال به آن آدرس رفته و با گشتن اون خونه جعبه ای را پیدا میکنه. با باز کردن جعبه دستبند دوران کودکی اش را که پدرش بهش داده بود پیدا میکنه و مطمئن میشه که اون قاتل سریالی اونو میشناسد.
شسو همون موقع به کارتال زنگ میزنه و میگه که مرصاد را از دست دادیم کارتال کلافه میشه و کمیسر به پاسگاه رفته. رئیس افه بهش میگه دیگه ادامه کارتو بدون دردسر انجام بده فکر می کنی میتونی؟ کمیسر تا میخواد حرف بزنه تلفنش زنگ میخوره که میبینه کارتال سپس بهش پیام میده و میگه من پاسگاه هستم بعدا زنگ میزنم سپس قبول میکنه و از اتاق بیرون میاد باتو وقتی او را میبینه ازش میپرسه که چی شد؟ کمیسر میگه از فردا میام و کارامو شروع می کنم. هنوز بیرون نرفته که کمیسر بخش جنایی که قبلاً تو صورتش کله زده بود جلو راهش سبز میشه و با طعنه و کنایه میگه آره دیگه با یه تلفن سریع برگشت به سر کارش. بهار در تراس ایستاده و به مخمصه ای که توش گیر کرده فکر میکنه سپس با عصبانیت از آنجا بیرون میاد و سوار ماشینش میشه که چشمش به آدرسی که کارتال بهش داده بود می افتد و تصمیم میگیره به اونجا بره. افه وقتی به خانه مرصاد میرسه کارتال هم از راه میرسه. کارتال بالا سر جنازه می نشیند و یاد حرفهای صبح مرصاد میافته که گفته بود بالاخره تونستم یه شب راحت بخوابم سپس گریه اش میگیره و عذرخواهی میکنه.
کارتال چشمش به عصای پدر محله میافتد و برمیداره. کارتال دستبندی که از اون خونه برداشته بود را به افه نشون میده و میگه حق با تو بود کسی این کارو میکنه منو میشناسه سپس دستش را به سمتش دراز میکنه و میگه اگه هنوز هم میخوای با من همکاری کنی من حاضرم آنها به هم دیگه دست میدن. به محض اینکه از ساختمان بیرون میاد مامورهای پاسگاه از راه میرسند و به کارتال میگن شما مظنون به قتل هستین و میخوان او را با خودشان ببرند اما افه اجازه نمیده ولی کارتال میگه اشکالی نداره بزار ببرن منو. موقع بردن کارتال او چشمش به بهار میافتد اما مامورها اجازه بهش نمیدادن. عرفان وقتی به پناهگاه خودش میرسه عکسی که از مرصاد گرفته را روی تابلو اعلاناتش نصب میکند. افه در حیاط خانه نریمان به باتو زنگ میزنه و بهش میگه ازت می خوام هر مدرکی که هست برام بفرستی باید ببینم هر چه سریعتر بهتر. وقتی تلفن را قطع میکنه نریمان بهش میگه تو نمیخوای کاری بکنی؟ کارتال میگه نمیخوای آزادش کنی؟ او با عصبانیت پیش نریمان میره و میگه اولا من با شما هیچ نسبتی ندارم دوما به من مثل این نوچههای دوروبرت دستور نده سوما اینکه یادت نره من کیم کاری نکن که هی مجبور بشم بعداً بهت یادآوری کنم.
شسو بهش میگه چیزی نیست عمه اگه لازم باشه خودم میرم اعتراف می کنم و کارتال را از آنجا آزاد می کنم غصه نخور. افه با عصبانیت بهش میگه میشه بگی میخوای بری به چی اعتراف کنی؟ میخوای بری اونجا چی بگی؟ و از همه آنها میخواد تا بدون اجازه او هیچ کاری نکنند و پاشونو توی اون پاسگاه نزارند تا وضع را خراب نکنند. کارتال را به اتاق بازجویی می برند و شروع می کنند سوال پرسیدن اما حرف هایشان را میپیچونه تا چیزی نگه و یه جورایی برای خودش وقت میخره. افه به سرعت پیشش میره و ازش میپرسه که چی گفتن؟ چیزی بهشون گفتی؟ کارتال میگه هیچی نگفتم هنوز منتظر بودم که تو بیایی و حرفاشون را با همدیگه یکی می کنن. کمیسر بخش جنایی کلافه میشه و با عصبانیت از آنجا بیرون میاد و سراغ رئیسشان میرود و میگه با کارتال داره هم کاری میکنه تا اونو نجات بده تا از بازداشت در بیاد. همان موقع افه وارد اتاق میشه و میگه اسم خودمو شنیدم فکر کنم داری درباره من حرف میزنین؟ درسته؟ رئیسش ازش میپرسه درست میگه؟
داری با کارتال کار میگنی؟ افه از کارتال دفاع میکنه و میگه این قتل نمیتونه کار کارتال باشه سپس کمیسر بخش جنایی بهش میگه که با زنگ پدرش و پشتیبانی کردن او به کارش برگرده افه وقتی میفهمه میگه رئیس درسته؟ سپس قرارداد همکاریش را که روی میز بود برمیداره و پاره میکنه و بهش میگه همه تلاشمو می کنم که به خاطر کارهایی که کردم ازم بخواین که باهاتون همکاری کنم نه زنگ پدرم و از اونجا میره. اون کمیسر بهش میگه خوب کاری کرده بالاخره مثل اینکه پول اینجا واست کم بوده کارتال یه قمار خونه واست راه میندازه و پول رو پول میاری و پوزخند میزنه. افه عصبانی میشه و میخواد به سمتش بره که جلویش را میگیرن. سپس وقتی از آنجا بیرون میاد از همکارانش میپرسه که کارتال کجاست؟ بازجو بهش میگه همین الان آزاد شد…