خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۷ سریال ترکی بابا
قسمت ۷ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی بابا

قدیر و امین همچنان در جاده نشستن و منتظر ماشین هستند که از آنجا عبور کند به محض دیدن یک ماشین جلویش را می گیرند و بهش میگن که ماشینشون خراب شده و ازش کمک می‌خواند اما آن پسر جوان از ماشین پیاده میشه و در را برایشان باز می‌کند و میگه بفرمایید این ماشین خودتان است قدیر و امین به هم دیگه نگاه می‌کنند و می‌خندند و از امتیازهای ثروتمند بودن استفاده می کنند. کورشاد جلوی عمارت ایستاده و به شاهیکا زنگ میزنه و میگه اینجا پر از خبرنگاره در را بزنید و یه جوری بیام تو شاهیکا ماجرارو به فضیلت میگه فضیلت به قدیر جان میگه تا بره به دنبال برادر شاهیکا. کبری جلوی قدیر جان را میگیرد و میگه تو ۵ دقیقه آفتابی نشو من خودم میرم میارمش کبری وقتی روبروی خبرنگارها می ایستد خوشحال می شود و آنها ازش سوالاتی می کنند کبری خودشو معرفی میکنه و وقتی ازش میپرسن که چه نسبتی با مهمت ساروهانلی داره بهشون میگه عموی پدرم هستن سپس هل می شود و بهشون میگه دیگه بیشتر از این نمیتونم چیزی بگم و به بادیگارد ها میگه کورشاد از خانواده ما هستن و ازشون میخواد به داخل راهنماییش کنند. زنی با چشمانی گریان به عمارت ساروهانلی نگاه می کند و یاد آخرین باری می افتد که اورهان را آنجا دیده بود و خبر بارداری اش را بهش داده بود مادر اورهان از آنجایی که با او مخالف بود برای این که پسرش با زن دیگه ازدواج کنه خانه و مغازه او را از دستش در آورده بود. زن ناشناسی برای قدیر جان عکس می فرستد و از خودش برای او می گوید سپس ازش میخواد تا او هم برایش عکس بگیرد و بفرستد قدیر جان برای لحظه‌ای وسوسه میشه اما این کار را نمی کند یاشار وقتی از خانه بیرون می زند تا به طرف شرکت بره زنی را میبیند که به ماشین تکیه داده و در حال گریه کردن است.

یاشار پیشش میره و ازش می خواد تا مشکلش را به او بگه و خودش را معرفی می کند اون زن که اسمش اوره هست بهش میگه شما واقعا ساروهانلی هستین؟ او ماجرای از دست دادن مغازه و خانه‌اش را توسط مادر اورهان بهش میگه و ازش میخواد تا آنها را بهش برگردانند یاشار میگه من اینارو با پدرم در میان می گذارم و او برایش تصمیم می گیرد اون زن قبول میکنه و کارت ویزیتش را بهش میده و میگه نتیجه‌اش را بهم خبر بدین‌ قدیر و امین به یک رستوران بین راهی می روند قدیر بهش میگه ولی من بهت حق میدم بابا بحث پول خیلی زیادی بود که میتونه خودش سم باشه اما قضیه همان قطعه سم بود همونقدر بزرگ هم بود و نمیشد پنهانش کرد بالاخره یه روزی رو میشد امین همونجوری که باهاش صحبت میکنه هر تکه گوشتی را که برمی دارد نصف میکند و تو بشقاب قدیر هم میگذرد سپس بعد از تمام شدن حرفاش می رود تا نماز بخواند قدیر با دیدن گوشت ها یاد خاطره‌ای از بچگی اش می‌افتد که پدرش از سهم غذایش تو بشقاب او هم میگذاشت و میگفت تو باید بخوری بزرگ و قوی بشی او تو فکر فرو میره‌ ایلهان به اتاق پدرش که از کار افتاده و فقط توانایی صحبت کردن دارد می رود. او با دیدن ایلهان با سرزنش باهاش صحبت میکنه و ازش میپرسه چرا خدمه همه عوض شدن؟ ایلهان میگه کارشونو خوب انجام نمی دادند پدرش دوباره باز هم با سرزنش کردن او صحبت میکنه که ایلهان کلافه و عصبی میشود همان موقع خدمه وارد اتاق میشه که ایلهان سرش داد میزنه و میگه این غذا غذایی نیست که پدرم بتونه بخوره باید همشون پوره بشن!

وقتی غذا را می آورند ایلهان قاشق غذا را به طرفه دهان پدرش میبرد تا بخوره اما او میگه من اینجوری نمیتونم غذا بخورم ایلهان یا خاطره ای می‌افتد که پدرش وقتی بچه بود جلوش گوشت گذاشته بود و ازش می خواست تا با کارد و چنگال بخورد او اعتراض می‌کرد و می‌گفت من نمیتونم با این غذا بخورم که پدرش با بی رحمی میگه اگه نمیتونی بخوری پس گرسنه میخوابی ایلهان هم چند قطره اشک از چشمانش می رود‌ ایلهان حال با چشمانی پر از نفرت و کینه به پدرش نگاه می کند و بهش میگه اگه غذا رو نخوری گرسنه میخوابی چون دستی دیگه نداری که گوشت ها را با کارد و چنگال بخوری پدرش به ناچار غذا را می خورد. بشرا با قدیر جان به شرکت می روند جانسو دوست بشرا در اتاقش منتظر اوست بشرا که اولین بار است اتاقش را میبیند هیجان زده است قدیر جان به جانسو زل زده و وقتی میبینه او اصلا بهش توجه نمیکنه و با بشرا در حال حرف زدن است به سرویس بهداشتی میره و لباسش را در می آورد سپس چند تا عکس از خودش میگیرد و برای دختری که به تازگی در فضای مجازی باهاش آشنا شده میفرستد. یاشار و ثروت به همراه قدیر جان در اتاق کنفرانس نشستن بوراک پیششون میره و میگه هر سال این موقع برای مدارس شیر رایگان می فرستیم و بهترین زمان است برای معرفی خودتون و تبلیغ. یاشار میگه ما احتیاجی به تبلیغ نداریم بوراک فیلم مصاحبه کبری را برایشان می گذارد و میگه برای جلوگیری از این کارها احتیاجه! ثروت حسابی عصبانی میشه قدیر و امین به استانبول میرسند امین ماشین میگیره و به طرف خانه میره از طرفی قدیر هم یک راست به طرف شرکت راهی می شود. بشرا برای جانسو تعریف میکنه که چه بلاهایی با احمد سرش آمده او احمد را فحش میدهد و میگه چرا ازش طلاق نمیگیری؟ الان که موقعیتش را داری! بشرا میگه سخته به این راحتی هم نیست چون پدرم از چیزی خبر نداره جانسو تایید می کنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا