خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۷ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۷ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال 

وقتی رویا هرچیزی را که در شب حادثه از اسکندر و مرگ چیچک دیده به کمیسر می گوید، کمیسر می گوید: «تو اون حالتی که رو به بیهوشی بودین این صحنه رو دیدین. شاید بعد از این که اسکندر چیچک رو هل داده، چیچک خودش رو به در رسونده اما بیهوش شده و مرده. چیزی معلوم نیست. شما مدرکی ندارین. » رویا عصبانی می شود و می گوید: «این تو اصل مسئله هیچ تغییری ایجاد نمیکنه. اما چون چیچک یه دختر بی خانواده ست انقدر نسبت بهش بی اهمیتین؟ » و بلند می شود و می رود.عمر در مغازه ی سمساری اش است که اوزان پیشش می آید و با ناراحتی از رفتن جمره می گوید. عمر می گوید که خبر دارد. اما اوزان هنوز نگران جمره و سرنوشتش است.
چلبی راننده ی تاکسی را پیش خودش می آورد و می گوید: «اگه پلیس بفهمه تو تو دزدیدن جمره برای دخترم نقش داشتی، پات بدجور گیره. فقط اسم کسی که جمره رو فراری داد می خوام! » راننده چیزی نمی گوید که چلبی ویدیویی از داخل ماشین او نشانش می دهد که گوشی اش را به جمره داده. راننده هم مجبور می شود اسم عمر را بیاورد.

گونش از مادرش می پرسد که کجا می روند. جمره به او می گوید که قایم باشک بازی می کنند تا از دست پدر گونش پنهان بشوند. جمره فورا یک ماشین کرایه می کند و پشت فرمان می نشیند.
چیچک به یاد چهره اش می افتد و در حالی که عذاب می کشد بلند می شود و دوباره خودش را در آیینه نگاه می کند و سعی می کند باندپیچی هایش را باز کند. تورمیس سر میرسد و از او می خواهد آرام باشد وگرنه درد بیشتری می کشد. همان موقع وکیل بولنت از راه می رسد و برگه دادگاه را برای گرفتن حضانت پسرش و رد طلاق با شیمال را به دست تورمیس می دهد. تورمیس با عصبانیت می گوید: «نه دخترم و نه نوه ام رو به اون مرد نمیدم! » و برگه را پاره کرده و روی زمین می ریزد.
تورمیس چیچک را به بیمارستان منتقل می کند تا باندپیچی هایش را عوض کنند. چیچک با بغض می پرسد: «امروز شیشمه؟ » تورمیس تایید می کند و چیچک اشک می ریزد. چون قرار بود هفتم با علی عقد کند.

عمر به رویا پیام می دهد که برای بردن کت و کیف پولش نزدیک خانه ی انهاست. رویا سوار ماشینش از خانه بیرون می آید که خبرنگارها جلویش را می گیرند. ناگهان پیرزنی عکس دختر و نوه اش را به شیشه ی اتومبیل او می چسباند و با زجه می گوید: «تو باعث مرگ دختر منی. نوه م یتیم شد. کاش تو جای دخترم میمردی. » رویا با بغض از ماشین پیاده میشود و حالش بد می شود که عمر از راه می رسد و رویا را سوار ماشین می کند و خودش هم پشت فرمان می نشیند. رویا می گوید: «فقط بریم. یه جای دور بریم. » عمر او را به سمت محله ی خودشان می برد. بچه ها با خوشحالی دنبال عمر راه می افتند و همه با دیدن رویا توجهشان به عمر جلب می شود. عمر رویا را به کبابی محله می برد.

رویا اولین بارش است که به همچین جایی امده و حتی درست بلد نیست کباب را از سیخ بکشد که عمر کمکش می کند. رویا هم می خندد و با لذت لقمه ی کبابش را می خورد و می گوید: «من پیش تو ۱۰۰۰ کیلو میشم. » عمر چند لحظه خیره به او می ماند و فلفل را برمیدارد تا بخورد که دهنش بسوزد! رویا خنده اش می گیرد و فلفل را از دستش می گیرد!
جمره به پمپ بنزین می رسد. او ناگهان با دیدن ماشینی کمی تردید می کند و دوباره راه می افتد. چلبی که رد گوشی راننده را که حالا دست جمره بود را گرفته می فهمد که او در یک پمپ بنزین است و فورا راه می افتد تا خودش را به او برساند. همان موقع اوزان به جمره زنگ می زند تا حالش را بپرسد. جمره می گوید که همه چیز خوب است و از او تشکر می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا