خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۷ سریال ترکی ضربان قلب
قسمت ۷ سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۷ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

در بیمارستان ضیا با دیدن سینان میگوید که کار اخراج ایلول درست نیست زیرا او دکتر ماهری است و بیمار را نجات داده است. سلیمان نیز از سینان انتقاد میکند. زنی که حامله است و حالش خوب نیست دنبال پدرش می گردد. علی او را دیده و میگوید که به اتاقش بگردد و خودش پدرش را پیدا میکند. در این حین علی پدر آن زن را در آسانسور در حالی که افتاده پیدا میکند. او و دستیارش وسیله‌ آورده و به آن مرد شوک میدهند و وقتی حالش بهتر می شود او را به مراقبتهای ویژه منتقل می کنند. بهار پیش ایلول می رود و میگوید: تو از این کارها چه منظوری داری؟ میخوای مردها رو به خودت جذب کنی؟ ایلول اهمیتی به حرفهای بهار نمی‌دهد، اما بهار ول نمیکند. او میگوید تو دیشب منو دستیار خودت کردی و منو تحقیر کردی . تو به زودی از اینجا اخراج میشی.
سینان و سلیمان در مورد مسایل مالی حرف می زنند. بهار با عجله و عصبانیت وارد اتاق می شود و به سینان میگوید: تو مگه قرار نبود این دختر رو اخراج کنی؟ سینان میگوید که بعداً صحبت میکنیم. سلیمان کلافه شده و به آنها هشدار می دهد که با کارهایشان، مسایل بیمارستان از دستشان در می رود و اگر بخواهند به این کارها ادامه بدهند آنها را به بیمارستان کوچک‌تری منتقل میکند. بهار از اتاق خارج می شود. خانمی که باردار است، لج کرده و می‌گوید تا زمانی که پدرش را نبیند زایمان نمیکند و سزارین نیز نمی شود.

علی و ضیاء در مورد عکسهای بروشور صحبت میکنند. ضیاء میگوید که نیز بی خبر بوده است. سپس در مورد پای علی سوال میکند. علی میگوید که ایلول از او خواسته که پایش را ببندد و او شاگرد دوران مدرسه اش بوده. ضیا میگوید : این دختر کیه که هم تو و هم استاد سلیم ازش طرفداری میکنید؟ اونم پیشم اومده بود و می‌گفت اخراجش نکنیم. علی از ماجرای اخراج بی خبر است و در این مورد از ضیا می پرسد.
ایلول پسر بچه هشت ساله ای را که سرش آسیب دیده درمان میکند و میخواهد مرخص کند اما همان لحظه پسر بچه دچار تشنج می شود و ایلول او را برای اسکن و آزمایشات می فرستد. مردی مخفیانه‌ وارد بیمارستان شده و در یکی از اتاق ها پنهان می شود. ایلول اتفاقی او را می بیند. همراهان آقا جهان، همان صاحب کافه در راهروی بیمارستان بی انضباطی میکنند. ایلول به اتاق جهان می رود. همراه جهان یک جعبه جواهرات به ایلول به عنوان کادو میدهد اما ایلول قبول نمیکند. جهان میگوید: من دشمنانی دارم که نمی‌خوام منو تو این حال ببینن. ایلول نتیجه آزمایشات امید را می بیند و متوجه می شود که اختلالی در نیمکره چپ دارد . او ناراحت می شود زیرا این بیماری درمانی ندارد.
علی در حیاط ایلول را که ناراحت است می بیند. ایلول علت ناراحتی اش را توضیح میدهد و میگوید که این بچه به زودی می‌میرد و چگونه باید این خبر را به خانواده اش بدهد. علی میگوید که او باید امید واهی به آنها بدهد و این قسمت بد ماجرا است. آنها پیش پدر و مادر امید می روند و موضوع را میگویند و آنها به شدت ناراحت می شوند. ایلول میگوید که چون این بیماری ارثی است باید برادر امید را نیز آزمایش کنند.
آغوز به زنی که حاضر به زایمان نمی شود ، میگوید : اگه بیشتر دیر کنی پدرت تو و نوه اش رو نمی‌بینه. آغوز و بهار آن زن را عمل کرده و بچه را به دنیا می آورند.

پدر زنی که زایمان کرده حالش بدتر می شود. آغوز به استاد سلیم می‌گوید که به آن زن قول داده که پدرش را میبیند. سلیم می‌گوید باید به آن زن بگوید که فعلا امکان چنین چیزی نیست. سلیمان به سینان میگوید‌ که ضیاء قصد دارد بیمارستان را به علی واگذار بکند و خودش کنار برود. سینان میگوید که این حق علی نیست و در این مورد فکرهایی کرده است و باید در هئیت مدیره کارهایی بکنند.
ایلول به بخش آرشیو می رود و پرونده مربوط به مادربزرگش را پیدا میکند. حال پدر زنی که زایمان کرده بد می شود. آن زن اصرار دارد که با بچه اش پیش پدرش برود و او را ببیند. تلاشهای دکتر سلیم و آغوز به جایی نمی‌رسد و آن مرد فوت میکند. چند لحظه بعد در کمال ناباوری آن مرد چشمانش را باز میکند و عمان لحظه زن و بچه اش به همراه بهار وارد اتاق می شوند. مرد، بچه را نوازش می کند و دوباره میمیرد ‌. آغوز میگوید: تاحالا چنین چیزی ندیدم و این یه معجزه بود. ایلول پرونده مادربزرگش را چک کرده و متوجه می شود که برگه های آن کم است و دستکاری شده است. در واقع مسئول بخش آرشیو در مورد آمدن ایلول یه سینان گفته بود و سینان پرونده را دستکاری کرده بود. ایلول پیش علی می رود و ماجرای پرونده را به او میگوید. همان لحظه ایلول مردی که پنهانی وارد بیمارستان شده بود را دوباره می بیند و به او شک میکند‌.

او از علی می خواهد که پرونده مادربزرگش را پی‌گیری کند. ایلول به اتاق جهان می رود تا پانسمان او را عوض کند. مردی که پنهانی وارد بیمارستان شده بود در اتاق جهان است و سراغ برادرش را از جهان میگیرد و او را تهدید میکند. او با دیدن ایلول او را نیز با چاقو تهدید میکند.
اسما در کافه مشغول کار است که می بیند کارگری که جعبه های نوشیدنی را می آورد همان محمد است. او با ایلول تماس میگیرد تا به او خبر بدهد اما ایلول جواب نمی‌دهد.
دکتر آغوز وارد اتاق جهان می شود و او نیز با آن مرد مهاجم درگیر می شود و آن مرد با چاقو دکتر آغوز را تهدید میکند. ایلول سعی دارد آن مرد را آرام کند. ایلول با آن مرد درگیر می شود و هر دو روی زمین افتاده و سپس خون روی زمین جاری می شود.
علی وارد اتاق می شود و با دیدن صحنه خون و پخش شدن افراد روی زمین بهت زده می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا