خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۸۰ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۸۰ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۸۰ سریال ترکی اوچ کوروش

کلیچ وقتی هوا روشن میشه به جنگل میرسد. تو مسیر عکس های  کارتال و بهار را میبیند و ردشو میگیره که به چاله میرسد و باذدیدن جنازه پدرش جا میخوره و میگه بابا! و اشک میریزد. چتین تو اتاقش به حرف های پدرش فکر میکنه که میگه فکر میکنی با کشتن من چی عوض میشه؟ فکر کردی من بمیرم همه چی تمومه؟ نه باباها نمیمیرن چون ذاتشون تو بدن بچه هاشونه! چتین تو اینه بایبارس را میبینه که حسابی میترسه. افه عکس خودش را در کودکی کنار پدرش میبینه. مارتال به خانه برمیگرده، اوکتای به عکس بچگی پسرش نگاه میکنه و یاد حرف بایبارس می افتد که میگفت هرچقدر تو عاجز باشی بچه ات هم همونجوریه هرچقدر شجاع باشی بچه ات هم همونقدر شجاعه! کارتال اصلا حالش خوب نیست و از خانه میخواد بره بیرون که اهالی بهش تسلیت میگن اما او به راهش ادامه میده. افه و اوکتای به دنبالش میرن که کارتال میگه من میام شما برین به مراسم خاکسپاری برسین من خودمو میرسونم میام! افه به اوکتای میگه ای کاش تنهاش نمیزاشتیم! اوکتای میگه خیالت راحت میدونم کجا میره. کارتال به فروشگاه میره و نوشیدنی میگیره. کلیچ بایبارس را زیر خاک دفن میکنه و میخواد آدم هایش بهش کمک کنه که کلیچ میگه نه دست نزنین باید خودم این کارو بکنم چون بابام به خاطر من الان اینجاست! به فردی که منو بزرگ کرد پشت کردم! کلیچ به ادم هایش میگه دیدین بابامو به فجیع ترین روش کشتن، اونم بابای من! عزیز کلیچ، سپس به قبر نگاه میکنه و میخنده و میگه کی جرأت کرده! چون من نبودم اینجوری شد! اگه بودم نمیزاشتم همچین اتفاقی بیوفته. ولی بازم دیر نشد هیچکی از این قضیه باخبر نیست وگرنه چه حرف هایی پشت سر بابام میزدن! سپس کلیچ رو به افرادش میگه اگه کسی چیزی بفهمه نمیتونم از خجالت تو روشون نگاه کنم! شما هم نمیگین نه؟ سپس بهشون شلیک میکنه و میگه الان خوب شد نتونستم ازش محافظت کنم ولی میتونم از غرورش محافظت کنم! هرکی که از این قضیه خبر داره نباید زنده بمونه!

چتین به انگشتر پدرش و موادی که توش هست نگاه میکنه و یاد حرف های کلیچ می افته سپس با خودش میگه اگه قراره بمیرم بهتر با غرور بمیرم. مادربزرگ صالحه به اتاقش میاد و میگه پاشو حاضرشو باید بریم مراسم داره شروع میشه. او با دیدن سم تو انگشتر میگه این چیه؟ سمه؟ چتین میگه آره ولی ولی فقط من و برادرم داریم! صالحه میگه حالا که از پدرت خلاص شدی میخوای خودتو بکشی؟ چتین میگه نه پدرم که فقط نبود، حالا برادرمم هست و دنبال منم میگرده  چون از دید او بزرگترین گناه و اشتباهو مرتکب شدم. صالحه وقتی میبینه حالش خوب نیست میگه تو نیا مادرجون چتین میگه نه میام چتین میگه پس حاضرشو بریم. اوکتای کنار پل همانجایی که خودش میرفته قبلا میره و با دیدن کارتال میگه من ترک کردم تو شروع کردی؟ سپس بهش میگه میترسی به چشمای پسرت نگاه کنی آره؟ سپس از خاطراتش میگه که وقتی کارتال بچه بود همه میگفتن که چقدر شبیه توعه! ذوق میکردم خوشحال بودم که پسرم شبیه منه ولی وقتی اون اتفاق افتاد دعا میکردم که دیگه شبیه من نباشی! سپس به کارتال میگه یادته؟ کارتال به یاد می آورد که وقتی بعد از اون شب حادثه وقتی از بیمارستان برگشت دیگه اون پدر سابق نبود و همش دل کارتال را میشکست و ازش دوری میکرد تا او را نبیند چون نمیتونست نگاهش کنه. کارتال مجبور شده بود به واکس زدن ادامه بده تا پول دربیاره. یه روز که کنار دریا منتظر مشتری بود کاشین کنترلی یه بچه را میبینه و برمیدارتش سپس میره میفروتتش و با پولش رفت برای پدرش خرید کرد اما وقتی اوکتای در را بازم به رویش میبندد لبخند روی لب های کارتال میماسه و ناراحت میشه.

اوکتای بهش میگه ایم چیزی که تو دستته به خواب میبرتت و یهو میبینی دیر شده! تو دیر نکن. کارتال در اغوش پدرش گریه میکنه. کلیچ با عصبانیت و تمام سرعت پیش یاقوز میره. کلیچ وقتی به آنجا میرسه میشنوه که یکی از آدم های یاقوز بهش تسلیت میگه او میخنده و میگه تو از کجا میدونی؟ او شروع میکنه به تعریف کردن که کلیچ میکشتش. او هرکی سر راهش هست را میکشه که یاقوز میپرسه اینجا چخبره؟ کلیچ تمام افراد یاقوز را میکشه و وقتی به آخرین فرد میرسه ازش میپرسه تو هم اونجا بودی؟ اون فرد میگه کی؟ کجا؟ کلیچ میگه دیشب؟ اون میگه آره بودم کلیچ ازش میپرسه همینا فقط اونجا بودین؟ او با ترس میگه نه فقط همینا اونجا بودیم کلیچ او را میکشه . به طرف یاقوز میره. به دست یاقوز شلیک میکنه که یاقوز میگه فکر کردی هرکی اونجا بوده بکشی تموم میشه؟ کلیچ میگه آره اینجوری کسی نمیفهمه که بایبارس پدر من کشته شده! یاقوز میخنده و میگه آهان پس موضوع حیثیتیه! سپس بهش میگه پس برادر خودت چی؟ چتین! اون به کارتال کمک کرد تا پدرتو بگیرن و بکشن! کلیچ جا میخوره. یاقوز بهش میگه منو نکش بزار کنارت بمونم بهمت کمک میکنم تا چتین و کارتال را گیر بندازی! کلیچ به طرفش شلیک میکنه و میگه همه ی کسایی که اون شب بودن باید بمیرن و از آنجا میره. کلیچ به آدمش که در قبرستان هست زنگ میزند و ازش درباره کارتال میپرسه او بهش میگه همه اینجان ولی کارتال نیست سپس میخواد تلفنو قطع کنه که کارتال را میبیند داره از دور به طرف قبرستان میره و سریعا این خبرو به کلیچ میده او بهش میگه اونو بسپارین به خودم برین دنبال اون چتین بگردین…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا