خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران

قدیر و عمر با اوگولجان و مظلوم تو کافه هستن که مظلوم یه نفر بهش زنگ میزنه و میگه امشب برنامه اسباب کشیه و نیرو میخوان ۴۰۰ لیر هم برای ۳ ساعت میدن مظلوم میگه ببخشید امشب نمیتونم بیام سرکارم بعد از قطع تماس سپس به قدیر میگه که عمر میگه نه داداشم نمیره باید بشینه خونه استراحت کنه من میرم اوگولجان میگه ۴۰۰ لیر واسه سه ساعت؟ منم میام میپرسی منم میتونم برم یا نه؟ مظلوم میگه باشه میپرسم ازش. تالیا. سوزان به اونجا میخوان بیان که تالیا نمیتونه بی محلی کردن های مظلوم را قبول کنه واسه همین گریه اش میگیره و سوزان با خودش میبرتش سرویس بهداشتی. جمیله که اونجا بود با دیدن تالیا و شنیدن حرف هایش ناراحت میشه به خاطر این حالش و فکری به سرش میزنه. دوروک پیش بچه ها میره و میگه حله دیگه بعد مدرسه باهم میریم. سوزان درسته؟ عمر تایید میکنه. اوگولجان میگه مطمئنی؟ او تایید می  کنه. دوروک میخواد بره سر کلاس که میبینه کان با ملیسا در حال بگو بخندن سپس حسودی میکنه و میره جلو میگه میبینم در نبود من باهم میگین میخندین ملیسا میگه کان برخلاف اینکه ظاهر آرومی داره اما خیلی باحال و بانمکه! سپس بعد از رفتن ملیسا دوروک میگه چیه؟ داری سعی میکنی جای منو تو خونه بگیری؟ کان میگه من چشم داشتی برای جایگاه تو ندارم چون همه دوسم دارن و حالم خوبه! جمیله پیش قدیر میره و میگه بیا یه کاری کنیم این دوتا باهمدیگه یه جا قرار بگیرن تا باهم مشکلشونو حل کنن قدیر هم قبول میکنه و آنها جفتشون میرن تالیا و مظلوم را تو انبار گیر میندازن و در آخر قدیر در را میبنده و میگه تا باهم حرف نزنین و مشکلتونو حل نکنین در را باز نمیکنم! تالیا میگه من خودمم اینبار افتادم تو تله مظلوم باور نمیکنه و فکر میکنه که اینم زیر سر خودشه و نقشه کشیده اما تالیا میگه من فهمیدم که دیگه منو دوست نداری و باید دور و برت نباشم و گریه اس میگیره که مظلوم میگه گریه نکن نمیتونم تحمل کنم!

من ۱۰ ثانیه بهت نگاه میکنم حالم یجوری میشه بعد تو میگه دوست ندارم؟ سپس درباره مشکلشون حرف میزنن و در آخر همدیگرو در آغوش میگیرن. مظلوم میگه قدیر درو باز کن داداش ما آشتی کردیم! قدیر میگه خوشحالم الان درو باز میکنه و سپس قدیر به جمیله میگه زیر ۵ دقیقه بود دیدی گفتم! شرطو بردم جمیله تایید میکنه. مظلوم میگه پس کافه با تو باشه داداش من با زن داداشت میرم بیرون قدیر تایید میکنه. برک برای آیبیکه و خودش دوتا قهوه گرفته که وقتی میخواد بره بده بهش اورهان را میبینه که داره میاد پیش آیبیکه او میترسه و سر جاش میشینه تولگا که اونجا نشسته میگه وای رفیق واسه من قهوه گرفتی؟ برک میگه آره اما همان موقع اورهان میره و قهوه را از دستش میگیره و میگه تا همین جا مال  تو بود! تولگا میگه الان چیشده؟ سوزان واسش تعریف میکنه. استاد سر کلاس میگه که وظیفه فروش بلیط مراسم بالماسکه بر عهده منه هرکی میخواد ایمیل بده آسیه قیمتشو میپرسه که بهش میگه ۲۰۰تا. هاریکا تو برعکس میخوره. بعد از کلاس بچه ها بیرون منتظر دوروک میمونن تا باهم به رستوران برن. اوگولجان میگه دو روز کار کنم رویای مراسم بالماسکه واسه ۵ نفر برآورده میشه عمر میگه ۴تاییم که پنجمی کیه؟ آیبیکه میگه وای نگو اولیه که دارم بهش فکر میکنم سپس میخندن. دوروک و اوگولجان و عمر به رستوران میرسن اونجا دوروک میگه من خیلی خوب نیستم؟ نکنه کار بهم نده! و کمی موهاشو بهم میریزه. عمر میگه فقط بهش بگو سابقه داری و ظرف شستی دوروک میگه باشه حواسم هست. عمر و اوگولجان به صاحب کارشون دوروکو پیشنهاد میدن که او اول از ظاهرش جا میخوره اما وقتی عمر و اوگولجان ضامنش میشن و میگن مشکلی پیش نمیاد بهشون میگه برن سرکارشون و سریعا شروع کنن.

زینال که آنها را تعقیب کرده همانجا می ماند تا سر از کارشون در بیاورد. قدیر و جمیله و آسیه تو خانه هستن که مظلوم بهش زنگ میزنه و میگه امروز دوباره اوکی شدیم بهتره بیاین دور هم جمع بشیم. قدیر به آسیه میگه که او تکالیفش را بهانه میکند و میگه نمیتونم سپس وقتی از جمیله میپرسه او میگه بریم دوست دارم بریم سپس به طرف خانه مظلوم راهی میشن. عمر و اوگولجان میان به دوروک سر میزنن که میبینن ظرف زیاده بهش خداقوت میگن و میرن سراغ کار اسباب کشی. جمیله و قدیر به خانه مظلوم میرسن اونجا تالیا میگه بیاین یه سلفی آشتی کنون بگیریم تالیا عکس را تو اینستاگرام میزاره که ملیسا میبینه و بهم میریزه و به قدیر زنگ میزنه و میگه امروز شک داشتم اما الان مطمئن شدم که دیگه ارزشی واست ندارم سپس بعد از گفتن حرف های دلش میگه باید تموم کنیم نمیخوام دیگه ادامه بدیم. قدیر که شوکه شده حسابی جا خورده و نمیدونه باید چیکار کنه. سوزان با خودش کلنجار میره که چجوری به آکیف پیام بده او بعد از کلی تایپ کردن و پاک کردن بالاخره برای آکیف پیام میفرسته و میگه برای فردا وقت داری ببینیم همو واسه یه موضوعی حرف بزنیم! آکیف قبول میکنه و میگه هتل رزرو میکنم و بهت میگم. سوزان به نباهت زنگ میزنه و میگه بهش پیام دادم و آکیف قبول کرد نباهت کلافه میشه که سوزان میگه جا که نمیزنی؟ نباهت میگه نه فقط کمی عصبی شدم که طبیعیه خیلی خوبه فردا ما تبدیل میشیم به دوتا زن مجرد و ثروتمند و لبخند ملیحی میزنن سپس تو فکر فرو میرن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا