خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۸۲ سریال ترکی عشق از نو
قسمت ۸۲ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۸۲ سریال ترکی عشق از نو

مته دم خانه شوکت برای دیدن فادیک می آید. فادیک بیرون آمده و مته می‌گوید که با او کار دارد. او یک حلقه ازدواج از جیبش بیرون آورده و مقابل فادیک زانو می زند و از او خواستگاری میکند. فادیک ابتدا ذوق میکند،اما سپس عصبی شده و می‌گوید که مته همه حرفها را حفظ کرده است و هیچکدام حرف خودش نبوده و چنین خواستگاری برای او ارزش ندارد، همچنین سورپرایز نیز نشده است. او از مته عصبانی می شود. مته پیشنهاد میدهد که آنها پیش فاتح بروند تا میان آنها داوری کرده و به آنها کمک کند. در خانه، فاتح از تخت خواب بلند شده و دچار توهم می شود. او کنترل تلویزیون را به شکل شمشیر میبیند و آن را برداشته و مشغول شمشیر بازی می شود. کمی بعد مقدس با ظرف میوه به اتاق می آید‌. فاتح مقدس را به شکل جادوگر می بیند. مقدس از فاتح میخواهد که میوه بخورد و سپس از اتاق می رود.
فاتح به دستشویی رفته و در آینه به جای خودش، ارتان را می بیند و عصبی و کلافه می شود .
در خانه شوکت، مریم پیش زینب می آید و به او پیشنهاد میدهد که حالا که دیگر تنهاست و میخواهد مجرد باشد، در شرکت مشغول به کار بشود و به فکر آینده خودش و بچه اش باشد. زینب کمی فکر کرده و این پیشنهاد را قبول میکند. مریم خوشحال می شود و به بیرون خبر میدهد.

مته و فادیک به خانه فهمی رفته و به اتاق فاتح می روند. فاتح آنها را نیز متفاوت می بیند و برای همین رفتارهای عجیب و غریبی از خود نشان میدهد. مقدس به اتاق می آید و مته و فادیک را به خاطر آمدنشان سرزنش میکند. او به مته می‌گوید که میتواند پیش فاتح بیاید اما از فادیک میخواهد که برود. فادیک و مته هر دو ناراحت و دلخور شده و از آنجا می روند. فاتح به سالن می آید و گلسوم و فهمی را نیز به شکلهای عجیب میبیند. آنها در مورد فاتح مشغول صحبت هستند. مقدس نیز مداخله کرده و حرفهای خودش در مورد فاتح را تحمیل می‌کند و می‌گوید که حال فاتح خیلی خوب است و بدون زینب بهتر می شود. فاتح کمی با تعجب به آنها نگاه کرده و سپس می رود.
زینب به همراه مریم به خرید می روند تا زینب برای رفتن به سرکار، لباسهای تازه بخرد. او و مریم سپس به سمت شرکت می روند.

اورهان و شوکت در قایق وسط دریا مشغول ماهیگیری هستند. یادگار و آیفر و سلین نیز در خانه مشغول درست کردن دلمه برای نهار هستند. یادگار به سلین درست کردن دلمه را آموزش میدهد.
آیفر با حیدر قرار دارد و حسابی به خودش رسیده و حاضر شده است. هنگامی که او میخواهد بیرون برود، شوکت از راه می رسد و از دیدن سر و وضع آیفر متعجب می شود. آیفر می‌گوید که به عروسی دعوت شده است. شوکت به او اجازه رفتن نمی‌دهد و می‌گوید که ماهی تازه آورده و باید آنها را درست کنند و کارهای خانه زیاد است. آیفر از اینکه نمی‌تواند برود عصبی می شود و به ناچار داخل خانه برمی‌گردد. حیدر نیز به خودش رسیده و با یک شاخه گل سرخ داخل ماشین با راننده خود به سمت محل قرار می رود. آیفر با او تماس می‌گیرد و خبر میدهد که نمیتواند سر قرار بیاید. حیدر از اینکه شوکت نگذاشته آیفر بیرون بیاید، حرصش میگیرد، اما قبول میکند و قرار را به زمان دیگری موکول میکنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا