خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۸۳ سریال ترکی حسرت زندگی
صبح تو راه مسجد طاهر میگه این وجدان گند زد به زندگیمون من بعد از نماز میرم دنبال کار بگردم حاجی بهش میگه برو دل زنتو به دست بیار ببرش یه کافه ای رستورانی چیزی طاهر میگه مگه پول دارم؟ بعدشم این با شیرینی و غذا درست نمیشه! فردای آن روز وقتی وجدان از خواب بیدار میشه از نساء تشکر میکنه بابت اینکه گذاشتش اونجا بخوابن امینه با نیلوفر حرف میزنه و بهش میگه میخوای از مدرسه که اومدم باهم یه کاری کنیم؟ نساء میگه نه نمیشه تا وقتیکه اینجان نباید برن بیرون نباید کسی بفهمه! سر میز صبحانه حاجی و عمر متوجه میشن که برق وصل شده و میفهمن که غمزه قبضو پرداخت کرده که عمر میگه گفتم تو کارهای خونه دخالت نکن! غمزه میگه منم جزء این خانواده ام پس میتونم کمکتون کنم خانواده یعنی به اشتراک گذاشتن دیگه!
سپس از تصمیمی که گرفتن برای راه اندازی آشپزخانه به حاجی میگن که او نظر عمر را میپرسه که عمر میگه منم موافقم حاجی میگه میدونم داری واسه قسط های وام اینکارو میکنی اما غمزه زیاد کشش نمیده. طاهر با شوکران تو کوچه روبرو میشه و ازش میخواد تا باهم حرف بزنن اما شوکران راهشو میکشه و میره طاهر ازش خواهش میکنه تا برن تو یه کافه و باهمدیگه حرف بزنن شوکران از خواهش کردنش جا میخوره و میگه باشه سپس میرن به کافه. اونجا شوکران زیاد سفارش میده که طاهر جا میخوره و میگه همه ی اینارو میخوای بخوری؟ شوکران میگه چیشد؟ واست سنگین تموم شد؟ اونجا طاهر ازش خواهش میکنه تا طلاق نگیره و بهش میگه که وجدان رفته دیگه نیست اونجا عمر دیشب برد از خونه من بدون تو نمیتونم نمیخوام جدا بشم شوکران که این حرفارو تاحالا ازش نشنیده بود قبول میکنه و میگه اما دوتا شرط دارم که من کار کنم تو هم بهم کاری نداری!
دومیش هم اینه که من دارم رانندگی یاد میگیرم و میخوام رانندگی کنم طاهر ناچارا قبول میکنه و میگه باشه. سپس شوکران به ویتر کافه میگه این سفارشاتو واسم پک کنین من میبرم. او میره سمت خونه نساء تا به بچه هاش اون دسرهارو بده تا بخورن اما اونجا با وجدان و نیلوفر روبر میشه و جا میخوره و با ناراحتی به نساء میگه اینا اینجا چیکار میکنن؟ نساء میگه اونجوری که فکر میکنی نیست و میره دنبالش تا آرومش کنه اما هاکان هم موضوعو فهمیده و جلوی نساء گرفته و میگه چرا اون هرزه رو تو خونه راه دادی با بچه ها زیر یه سقف بمونن؟ و باهاش بحث میکنه که شوکران میره. ادا بعد از مدرسه میره تو پاساژ تا اونجا کمی لباس ببینه او پرو میکنه و عکس میگیره سپس میزاره تو صفحه مجازی پسری اونو زیر نظر داره و در آخر میره جلو و از زیباییش تعریف میکنه و میگه صفحه مجازیتونو میتونم داشته باشم؟ بعد از بررسی همکارهام بیان سراغتون واسه همکاری ادا خوشحال میشه و قبول میکنه…