خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۸۳ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۸۳ سریال ترکی زن (کادین)

انور صبح بیدار شده و چیزی از دیشب به یاد ندارد از طرفی هم خدیجه از صبح زود بیدار شده و صبحانه آماده کرده و موهایش را به کمک شیرین رنگ می کند و وقتی به انور زنگ می زند گوشی اش خاموش است. خدیجه منتظر او می ماند اما خبری از انور نیست و او ناراحت می شود. بهار سرکارش می رود و سما خانم با دیدن او می گوید که باید از آنجا برود. اما بقیه کارگرها و دوست بهار به سما اعتراض می کنند اما سما می گوید که تصمیمش قطعی است و فردانه با عصبانیت به سمت او حمله می کند اما بهار جلویش را می گیرد و بعد هم با ناراحتی لباس کارش را درمی آورد و از انجا می رود. نیسان در کلاس درسش مدام سرش را می خاراند و معلم وقتی متوجه این موضوع می شود او را بیرون از کلاس می برد و موهایش را بررسی می کند و می گوید که شپش دارد. الیف این حرف ها را می شنود و به همه کلاس می گوید. همه بچه ها یک صدا نیسان را شپشو صدا می کنند و او ناراحت می شود. معلم بهار را خبر می کند و بهار نیسان را دلداری می دهد تا گریه نکند. کمی بعد الیف هم در حالی که موهایش را می خاراند به دفتر می آید و نیسان با دیدن او خوشحال می شود. انور گوشی اش را روشن می کند و همان لحظه خدیجه به او زنگ می زند و می گوید که کجاست؟ انور تعجب می کند و خدیجه می گوید: «از صبحه دارم واست کلی چیز آماده میکنم! دیشب حرفشو زدیم. » انور با ناراحتی به او توضیح می دهد که به خاطر خوردن مشروب چیزی یادش نمی آید. خدیجه گوشی را روی او قطع می کند. پیریل و پدرش همراه هم قدم می زنند و پیریل می گوید: «بعضی وقت ها میترسم آلپ ممکنه مثل همون اوایل بشه و عقلشو از دست بده. بعضی وقتا غرق فکر میشه… » سوهات به او اطمینان می دهد که مشکلی پیش نمی آید.

بهار وقتی به خانه می رود شپش های موی نیسان را در می آورد و ییلز هم همین کار را با دخترش می کند. انور در اتاقی که در خانه یوسف است مشغول خیاطی کردن است و یوسف از صدای چرخ خیاطی کلافه می شود و به عارف می گوید: «هرشب باید این صدارو تحمل کنیم؟ این نمیخواد بره. اون ییلزم با بچه هاش اومده و جایی واسه انور نیست. من مجبورم با این ادم تو خونه خودم یه جا باشم؟ » عارف از او می خواهد بس کند و انور حرف های آنها را می شنود و ناراحت می شود. همان موقع بهار به او زنگ می زند و از او می خواهد بیاید و عارف را هم همراه خود بیاورد تا با هم حرف بزنند. بهار همه را جمع کرده و ییلز که گریه می کند، می گوید: «من امروز رفتم تا با تئومان صحبت کنم. میگه قطعا نباید برگردی. گفت به زودی واست پرونده طلاق باز میکنم.. » بهار می گوید: «منم با تئومان پشت گوشی حرف زدم انگار راه برگشتی نداره.. » کمی بعد بهار با ناراحتی می گوید که از کارش هم اخراج شده و باید فورا کاری پیدا کند. انور از او می خواهد دست نگه دارد چون مریض است و می گوید که با حقوق او زندگی می گذرانند. اما بهار می گوید که تا موقع پیوندش باید کار کند. جیدا می گوید: «نمیدونم نظرتون چیه ولی تو کلوب ما دنبال آدمن. » عارف عصبی می شود و جیدا می گوید: «نگفتم که رقاص میخوان. شاید حسابداری چیزی باشه. » بهار به ناچار می گوید: «تو ببین کارش چیه به من خبر بده جیدا. » انور هم پیشنهاد می دهد تا ییلز پیش جیدا بماند و انور هم پیش بهار برگردد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا