خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۸۴ سریال ترکی اوچ کوروش
لیلا به هالیده میگه وقت مناسب داشت تا به من خبر بده چون از اونجایی که داداشم بیرون منتظر بود تا افه را ببینه بزنه، اون یواشکی اومد تو اتاقم و از اونجایی که بعدش رفت تو زندان قطعا واسه خداحافظی اومده بوده همون موقع میتونست بهم بگه ولی نگفت. بعد از کمی حرف زدن لیلا و هالیده، شماره دادگاه هالیده خوانده میشه و از دور شفکی و وکیلشو میبینن که دارن میان هالیده میترسه که لیلا بهش میگه نترس گلم من پیشتم و باهم وارد دادگاه میشن. وقتی میخوان در دادگاه را ببندن تا شروع بسه ساهین و کونیالی وارد دادگاه میشن. لیلا به شاهین میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نگفتم نیاین؟ سپس بهش میگه کتک کاری نکنیا، شاهین میگه این چه حرفیه تو دادگاهیما! قاضی از هالبده میخواد تا شکایتشو بگه اول هالیده میترسه و هیچی نمیگه اما بعد از حمایت لیلا و شاهین و کونیالی شروع میکنه به گفتن و میگه که کتکم میزنه. شاهین با شنیدن این حرف به طرف شفکی حمله میکنه همگی جلوی شاهین را میگیرن که کونیالی میره یه مشت دیگه بهش میزنه، لیلا جا میخوره و میگه کونیالی این چه کاری بود؟ کونیالی با کلافگی میگه ببخشید آبجی ولی من مخالف خشونت علیه زنهام لیلا اونو از اونجا میبره. نگهبان میاد تو درمانگاه تا کارتال و افه را به سلولشون ببره که یکی دیگه میاد و میگه تو برو من میارمشون باهاشون کار دارم. نگهبان وقتی از اونجا میره به همکارش شک میکنه به خاطر همین از پشت دیوار نگاهشون میکنه که میبینه چندتا از زندانی ها وارد اونجا میشن و اون نگهبان در را به رویشون قفل کرد. او سریعا میره به رئیس زندان خبر میده و همان نگهبان را بهش نشون میده و میگه با زندانی ها همدست شده بود. نگهبان به طرف درمانگاه میره تا آنها را از اونجا بیرون بیاره که میبینه همه ی اونا رو زمین افتادن. کارتال بهش میگه نترس ما خوبیم فقط زودتر مارو ببر که خسته شدیم.
کلیچ از انفرادی به حلیم زنگ میزنه و ازش میپرسه کارتال و افه در چه حالی بودن؟ حلیم میگه خوب بودن ملاقاتی داشتن رفتن. کلیچ میگه یعنی چی خوب بودن؟ من ادم فرستاده بودم که به حسابشون برسن! ملاقاتی با کی رفتن؟ حلیم میگه وکیلشون کلیچ جا میخوره. چتین به عنوان وکیل کارتال و افه به زندان اومده و آنها ماجرارو برای او تعریف میکنن و در آخر کارتال میگه به پول زیادی احتیاج داریم اینجا همه رو کلیچ خریده! قبل از ورودشون به سلول واسه حلیم پیامی فرستاده میشه که و با پول انها را میخرن. سپس به محض ورود کارتال و افه همه ی افراد سلول به طرفشون میرن که حلیم میگه برین کنار چطور جرأت میکنین با کارتال خان اینجوری رفتار کنین سپس تعارفشون میکنه تا بشینن اما کارتال دستشو دراز میکنه و میگه اول دستمو ببوس! همه جا میخورن و حلیم میگه آخه کی دست بوسی حلیم خانو دیده! کارتال طرفش میره و میگه نصفش الان نصفش بعد از کار، همان موقع حلیم دستش را میبوسه. سپس کارتال به حلیم میگه میخوام یه کارهایی بکنم به کمک شماها! هالیده به خانه میره که اوکتای با دیدنش میگه چیشد؟ هالیده میگه تو جلسه بعدی همه چیز مشخص میشه تموم میشه، اوکتای میگه خوبه اینجوری سپس از خانه میخواد بره که هالیده میپرسه کجا میری پدربزرگ؟ اون سازو چرا دارین میبرین؟ اوکتای میگه جایی کار دارم زود میام! سپس به یک رستوران میره که موزیک زنده داره و صاحبش بلنت از شاگردهای دوران قدیم عمو اوکتای است. گروه موسیقیشون در حال تمرینه که اوکتای به اونجا میره و میگه این ساز دیگه مال تو بلنت میگه چرا استاد؟ اوکتای میگه دیگه لازم نیست دست من باشه تو بهش احتیاج داری هرازگاهی بنواز تا خاک نخوره! اینو هم ندادم که در ازاش پول بدی بهم همینجوری آوردم. سپس بهش میگه من دنبال کارم هرکاری باشه هرکاری که از دست خودم بربیاد انجام میدم! بلنت میگه ولی نمیتونم استاد این کارهارو در شأن شما نمیبینمو قبول نمیکنه.
اوکتای موقع رفتنش میگه که گروهت باهم مَچ نیستن اول اونارو هماهنگ کن بعد خودتم شروع کن به نواختن و میخواد بره که بلنت میگم فکر کنم یه کار در شان شما پیدا کردم باید ببینم نظر خودتون چیه! هالیده تو حیاط شاهین را میبینه که به هالیده میگه ببخشید هالیده، من فقط تورو فرستادم خونه شوهر اصلا ازت یکبار هم حالتو نپرسیدم بهت سر نزدم که ببینم چی به چیه! فقط ازت میخوام که منو ببخشی، هالیده او را در آغوش میگیره که شاهین میگه به خدا از وقتی شنیدنم اصلا آروم و قرار ندارم حالم خوب نیست! هالیده بهش میگه بخشیدمت دایی بخشیدمت. هالیده به لیلا میگه من امروز خیلیارو بخشیدم ولی قسم میخورم به خدا اگه نری ماجرای بارداریتو به افه بگی تورو نمیبخشم! لیلا در آخر راضی میشه و میگه برم لباسامو عوض کنم بعد میرم، سپس به طرف زندان راهی میشه. وقتی میرسه از پدر شدن از حس و مسئولیت نسبت به خانواده و بچه باهاش حرفی میزنه سپس ماجرای بچه را میگه اما لیلا گلگی میکنه و میگه نمیشه اینجوری اصلا نمیشه تو نمیتونی پدر خوبی واسه بچه ات بشی افه که شوکه شده فقط گوش میده و در آخر میگه نمیدونم باید چی بگم واقعا لیلا میگه هیچی اصلا اومدنم اشتباه بود باید میرفتم همون کاری که میخواستمو انجام میدادم! افه لحظه آخری که میخواد بره او در آغوش میگیره و میگه هم تو هم بچهمو دوست دارم عاشقتونم همه تلاشمو واسه محافظت ازتون میکنم نمیزارم بلایی سرتون بیاد! لیلا قبول میکنه که سقط نکنه. افه به سلول میره و کارتال میگه کی بود؟ افه میگه خانمم با بچه ام، کارتال با شنیدن این خبر خوشحال میشه و میگه به افتخارت اینجارو آتیش میزنم و اولین کبریتو خودت میزنی روشن بشه. آژیر خطر صداش درمیاد و تمام زندانی ها از سلول هایش بیرون اومده و به حیاط میرن. کارتال و افه پنهان میشن در یک سلول تا داخل بمانند. کلیچ با شنیدن صدا میگه کارتال، این سروصدا ماله کارتاله! منتظرتم٬….