خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۴ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۴ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۴ سریال ترکی خواهران و برادران

کان با ملیسا تو مدرسه در حال صحبت کردن هست که دوروک میره پیششون و با کان با طعنه صحبت میکنه. سر کلاس استاد از بچه ها میپرسه که الگوی شماها کیه؟ اوگولجان اسم یه نفرو میگه و استدلالشم اینه که خیلی رک میگه فقط پول پول پول، استاد وقتی از عمر میپرسه اون میگه برادرم استاد، همیشه دوست دارم مثل برادرم خیلی قوی باشم و پشتکار داشته باشم آسیه میگه تو همین الانشم همونجوری و به همدیگه لبخند میزنن. شنگول در خانه آکیف در حال اتو کردن لباس هاست که نباهت بهش میگه من روی اتو خیلی حساسم حواست باشه خدمه ۱۰ ساله ام را به خاطر سوزوندن لباس اخراج کردم حواستو جمع کن! شنگول میگه خیالتون راحت نباهت خانم میدونم باید چیکار کنم بلدم سپس نباهت لباس هاشو میسپارد و میره‌ عمر با دوستش تو حیاط در حال بسکتبال بازی کردنن که میبینه قدیر داره آشغال میبره واسه همین میره تا کمکش کنه. انها وقتی به دم سطل آشغال میرسن دونفر را میبینن که دارن با چوب به سمتشون میرن قدیر از عمر میپرسه میشناسیشون؟ عمر میگه آره همونایین که دزدی میکردن لو دادمشون! قدیر میگه تو عقب وایسا مثل بچه خوب من میرم یکی یکی میزنمشون همان موقع عمر میگه داداش از سمت راستم داره واسمون مهمون میاد شرمنده این دفعه نمیتونم وایسم! قدیر میخنده و میگه آره انگار این دفعه نشدنیه. همومی که عمر باهاش بازی میکرد از تو حیاط قدیر و عمر را میبینه که دارن چند نفر میرن سمتشون واسه همین به سرعت به داخل ساختمان مدرسه میره و به اوگولجان و دوروک میگه که داداش بدویین چند نفر دارن عمرو میزنن آنها به سرعت به طرف بیردن میرن و دوروک به برک میگه بدو یه اتفاقی افتاده پشت سر اونا تولگا هم راه میوفته آنها به طرف اون قلدرها میرن و همگیشونو کتک میزنن و از اونجا فراریشون میدن.

آسیه و آیبیکه با بقیه به بیرون میرن و میگن چخبره؟ گفتن عمرو داشتن میزدن اره داداش؟ قدیر میگه آره عزیزم ولی نتونستن به حسابشون رسیدیم. آسبسکه میپرسه الان حالتون خوبه؟ برک میگه آره خوبیم خیلی هم خوبیم دوروک تایید میکنه و میگه باید حال و روز اونارو میدیدین سپس با خنده به طرف کافه مدرسه میرن. اونجا نشستن و آیبسکه میگه چه عجب پسرها با همدیگه متحد شدن! قدیر رو به تولگا میگه فقط نفهمیدم تو چرا اومدی ؟ تولگا میگه من که بهتون گفته بودم عاشق هیجانم سرم درد میکنه داسه دعوا هرجا دعوا بود من هستم! قدیر ازش تشکر میکنه و مدیر مدرسه میاد و میگه اینجا چخبره؟ چرا دعوا کردین؟ عمر میگه تقصیر من بود آقای مدیر، او میپرسه چرا؟ عمر میگه راسیتش اونا همونایی بودن که دزدی میکردن من لوشون دادم اومده بودن منو کتک بزنن که بچه ها هم اومدن بهم کمک کردن مدیر قبول میکنه و میگه ولی از این به بعد هروقت این اتفاق افتاد به من خبر بدین که پلیس در جریان باشه عمر قبول میکنه. مظلوم از قدیر گلگی میکنه که چرا به اون خبر ندادن. تولگا از اونجا می ه که جمیله میره پیشش و بهش دستمال و بتادین میده و میگه بیا بزن رو زخمت، بازه عفونت نکنه و میره که تولگا با خودش میگه تو داری با من چیکار میکنی؟ تا حالا کسی بهم خوبی نکرده! شنگول در حال اتو کردن لباس نباهت هست و از طرفی با تلفنم داره صحبت میکنه یکدفعه سرگرم مدل اتو میشه و یادش میره وقتی به خودش میاد میبینه که لباس نباهت سوخته او حسابی میترسه و با دیدن مارکش میره همون فروشگاه تا ببینه از سر لباس داره یا نه فروشنده میگه شانس اوردین داریم سایزشم همینیه که دارین شنگول میپرسه قیمتش چنده که فروشنده میگه ۵۰٪ آف خورده ۱۳تا بوده شده ۶۵۰۰تا. شنگول جا میخوره و میگه چی؟ کل لباس های فروشگاهو بخوام بخزم ۶۵۰۰ دیگه؟ فروشنده میگه نه همین لباس فقط. شنگول با درماندگی به طرف مدرسه آتامان میره.

مدیر مدرسه پیش اورهان میاد و میگه این پاکت توش ۷۰۰۰تا هست از بچه ها جمع شده برای تعمیر حیاط اورهان قبول میکنه. شنگول با دیدن اوگولجان بهش میگه پدرت کجاست؟ او با شوخی میگه دلت واسش تنگ شده؟ شنگول میگه مسخره بازی در نیار بگو کجاست؟ او میبردش پیش اورهان و شنگول با ترس میگه بدبخت شدیم اورهان! اورهان میگه چیشده که شنگول ماجرارو واسش تعریف میکنه و میگه نباهت خانم منو اخراج میکنه داشت میگفت خدمه ۱۰ سالشونو واسه سوزوندن لباسش اخراج کرده! اورهان میگه رفتی ببینی ازش داره بگیری؟ شنگول تایید میکنه و میگه ولی یه مشکلی هست که ۶۵۰۰تا قیمتشه! اورهان تعجب میکنه و میگه باشه یه کاریش میکنیم وام میگیرم اصلا شنگول ازش تشکر میکنه و ازش میخواد تا یه فکری بکنه. شب کان به خانه سوزان میره تا با هاریکا تکلیفشونو انجام بدن سوزان که کان را خونه آکیف دیده بود فکری به سرش میزنه و بعد از رفتنش لیوانشو با دستکش تو پلاستیک میزاره هاریکا دلیلشو میپرسه که سوزان میگه میخوام تلافی کارایی که کرده را سرش بیارم آزمایش دی ان ای ولی الان به نمونه ای از آکیف هم احتیاج داریم! هاریکا که خوشحال شده میگه اونو بسپار دست من کتابشو کان جا گذاشته میرم بهش بدم سوزان  لبخند میزنه بهش. هاریکا به اونجا میره و با کان کمی صحبت آکیف که لیوانشو همونجا گذاشته بود بعد از رفتنش هاریکا به کان میگه بره واسش آب بیاره و تو این فاصله لیوان را سریع تو کیفش میزاره و سپس بعد از کمی نشستن از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا