خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) | قسمت آخر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۸۵ سریال ترکی اوچ کوروش
بعد از رفتن همه به حیاط کارتال و افه که پنهان شده بودن با لباس دوربین هارو میپوشانند و به طرف سلول کلیچ میرن. هنوز نرسیدن که کارتال به افه میگه از اینجا به بعدشو خودم میرن افه میگه درباره این حرف زده بودیم مسخره بازی در نیار باهم باید بریم! همان موقع حلیم و ۲،۳ نفر دیگه میان و به دستور کارتال، افه را با خودشان میبرند، افه تو مسیر مدام کارتال را صدا میزنه. کارتال وارد سلول کلیچ میشه که او با دیدنش میگه اومدی کارتال منتظرت بودم، کارتال میگه اومدم تا این سلولو مزارت کنم سپس به طرف همدیگه یا چاقو حمله میکنن کلیچ در حال خفه کردن کارتال هستش که بهش میگه میدونی از اینجا برم بیرون چیکار میکنم؟ اول اون داداش بی خاصیتمو بعد اون کمیسر بعد تمام خانواده ات را میکشم بعدشم میرسم به آتش! کارتال با شنیدن اسم آتش مچ دستشو میگیره و با عصبانیت پرت میکنه عقب و میگه اسم آتشو به زبونت دیگه نیار! و شروع میکنه مشت زدن به کلیچ سپس گردنشو میگیره تا خفه بشه و بهش میگه اول اون بایبارس باباتو کشتم با همین دستام وقتی رفتی پیشش بهش بگو که جفتمونو یه نفر کشت! سپس کلیچ خفه میشه و میمیره و کارتال رو زمین می افتد افه همان موقع وارد سلول میشه و با دیدن کارتال که رو زمینه جا میخوره. ۲سال بعد؛ افه سر خاک کمیسر هالیت میره و بهش میگه بالاخره موفق شدم تا همه ی اونایی که باید به سزای اعمالشون میرسیدن را برسونم هرچند کساییو هم از دست دادیم ولی خوب فعلا موفق شدیم اما بعدا کسایی پیدا میشن که جای اونارو بگیرن و من دیگه نمیتونم باهاشون بجنگم مسیر زندگی خودمو دارم ادامه میدم، دانشگاه ثبت نام کردم فکر کنم تو هم همینو میخواستی! کارتال تو کار خرید و فروش ماشین رفته و در حال تعریف کردن اتفاقات افتاده در زندانه که یکی از آنها مسخره اش میکنه و میگه یه تنه کل زندانو بهم ریختیا و میخنده کارتال میگه میخوای بگی دارم دروغ میگم؟
شسو پیشش میاد و میگه یه مشتری اومده داداش روشن پیششه و از اونجایی که توبه کرده دروغ نمیگه بد میشه! کارتال به اونا میگه حیف که دیگه رفتار خشونت آمیزو گذاشتم کناز قولم دادم وگرنه میدونستم چیکارتون کنم و میره. کارتال شروع میکنه به تعریف از ماشین سپس برای گواهی ماشین هم به کونیالی زنگ میزنه و او با گرفتن مشخصات گواهی را حاضر و برای مشتری که زکی نام دارد میفرستد، در آخر معامله به خوبی انجام می شود. آتش در خانه از دست لیلا مدام فرار میکنه و زیر میز قایم میشه لیلا با ملافگی میگه کی بهش درباره ختنه گفته؟ مادربزرگ صالحه میگه لازم نیست کسی بگه بیرون همه دارن درباره اش حرف میزنن یکی واسش توضیح داده دیگه! شاهین میاد و میگه أتش کجاست؟ لیلا میگه نمدونم فرارکرده! شاهین واسه اینکه آتش را راضی کنه میگه میخواست کشتی دزدان دریایی ببینه که! لیلا میگه حتما دیگه نمیخواد، شاهین میگه اسب چی؟ میخواست سوار اسب بشه که! لیلا میگه اونم نمیخواسته دیگه! شاهین میگه قرار بود لباس پرنس هارو بپوشه که! آتش یهو از زیر میز بیرون میاد و میگه واقعا؟ شاهین میگه آره سپس به لیلا میگه عین باباشه. کارتال به سرخاک بهار میره و گریه میکنه و میگه امروز جشن ختنه سرون پسرمونه جات خیلی خالیه! شبیه منه یکسری اخلاقیاتش مثل منه ولی دیگه بسه از این به بعد میخوام شبیه تو بشه! خوشگله مثل تو ولی میخوام باهوش بشه مثل خودت سپس بهش میگه دوست دارم امشب شاید یخورده دیر بیام آخه جسن پسرمونه دیگه ولی میام تا بگو دوست دارم. طبق قولمون روزی دوبار تا میخواد فراموشت بشه بعدیو میگم! سپس از اونجا میره. افه در حال درست کردن کشتی دزدان دریاییه و وقتی باتو از راه میرسه بهش پرچک دزدان دریایی را که میخواست بهش میده. اوکتای به عنوان استاد موسیقی درحال آموزش دادن هست و تمرین میکنن. اوکتای از همان دستبندی که برای دوران کودکی کارتال گرفته بود برای آتش خریده .
آتش بازم بعد از پوشیدن لباس فرار میکنه که سر راه با دیدن کشتی سرجاش میمونه و افه میگه چیشد؟ کشتی خوب شده؟ اتش میگه آره ولی اسب نداره که افه میگه اونو نمیشد بیارم مجوز میخواست پسرم حالا بگو ببینم کشتی خوبه؟ اتش میگه آره اما افه میپرسه اما چی؟ آتش میگه بابام نیست! همان موقع کارتال با اسب میاد و میگه مگه میشه تو همچین مراسمی نباشم پسرم؟ آتش با دیدن اسب خوشحال میشه. مراسم شروع میشه و تمام اهالی محله جلوی کشتی میزنن و میرقصن. هالیده میره تا مادر افه و مادر کونیالی را بلند کنه که میگن ما بلد نیستیم! بعد از رفتنش، مادر افه به مادر کونیالی میگه برو روی عروستو زمین ننداز! او جا میخوره و میگه چی؟ مادر افه میگه نگاه و رفتار پسرتون همچین چیزی میگه! کونیالی خجالت میکشه که مادرش از جا بلند میشه و با هالیده شروع به رقصیدن میکنه. یاسمین که وکیل بایبارس بود با چتین جور شده و به مراسم میاد و میگه چقدر پر سر و صداست اینجا! چتین میگه عادت میکنی، یاسمین میگه سختر از عادت کردن به تو نیست! کارتال با آتش وارد میشه. بعد از انجام شدن ختنه اوکتای دستبندو به آتش میده و کارتال با دیدن اون دستبند بغض میکنه و میگه هنوز یادت بود! سپس به اتش میگه هرچیو خواستی گم کن اشکالی نداره ولی قول بده اینو گم نکنی! اتش میگه قولم قوله و بهم دست میدن. مادربزرگ صالحه کارتال را گوشه ای میکشه و میگه داشتیم اتاق جدید آتش را درست میکردیم اینو پیدا کردم و نامه ای را به کارتال میده. کارتال نامه را میخونه که میبینه نریمان گفته امروز روزیه که همه چیز برگشته به روال عادیش همه چیزهایی که بهت گفتم درباره زنده موندن فراموش کن باید از عزیزانت مراقبت کنی! کارتال توهم فرهان را میزنه و ازش میپرسه منو بخشیدی؟ چون عمه مو بخشیدم! فرهان تایید میکنه و همدیگرو در آغوش میگیرن. لیلا دخترشو به دست افه میسپاره و میرقصه سپس کارتال وسط میره و در آخر همه میریزن وسط. کارتال کنار افه میشینه و باهم نوشیدنی میخورن کارتال میگه از ما خوشت نمیومد ولی از ما شدی! افه به اینکه کارتال نمیزاشت دستشو ببوسن اشاره میکنه و میگه دیدیم کی شبیه کی شده! کارتال میگه گفتم حالا که من جلو کسی سر خم نمیکنم پس کسی هم نباید واسه من سر خم کنه! افه میگه طول کشید ولی آدم شدی و باهم میخندن. پایان.