خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان سریال ترکی تردید (هرجایی)

داستان عشقی غیرممکن که زادهٔ انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر می‌شود و مراوداتش را با خانوادهٔ شاداوغلوها بیشتر می‌کند و در نهایت نوهٔ نصوح شاداوعلو (ریّان) رو خواستگاری می‌کند. از آنجاییکه ریّان نوهٔ تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعاً خوبی محسوب می‌شود نصوح میخواد که نوهٔ دیگه‌اش یارن شادوغلو رو به او بدهد …

قسمت ۸۶ سریال ترکی تردید (هرجایی)

نصوخ و جهان کنار هازار دلیل رفتن او به عمارت اصلان بی را می پرسند و هازار جواب می دهد: «میخواستم دخترم را از آن خانه بیرون بیاورم. »

و از پدر و برادرش خواهش می کند که تا وقتی او حالش خوب نشده است با میران کاری نداشته باشند. نصوخ با دیدن ریان در حیاط بیمارستان با خشم به سمت او می رود و می گوید: «باعث تمام ناراحتی های ما تو هستی! هازار به خاطر تو شاید هرگز نتواند راه برود. حق نداری به خانه بیایی. آنجا جایی برای تو نیست. » از آن طرف یارن می گوید: «ممکن است آزاد با دیدن او دوباره امیدوار شود. » و پوزخند می زند. آزاد با شنیدن حرف های آنها داد می زند: «ریان خانواده دارد. پدر و مادر و خواهر دارد. من هم هستم. و در خانه ما همیشه به روی او باز است. » وقتی هازار و زهرا تنها می شوند، هازار می گوید: «صدا و نگاه میران از جلوی چشمم کنار نمی رود. » و نگاه سرزنش آمیزی به زهرا می کند. زهرا می گوید: «من را سرزنش نکن! وقتی بیهوش بودی عزیزه آمده بود و بالای سرت به تو میگفت تا درد از دست دادن فرزند را نکشی اجازه نمیدهم از نیا بروی. ما مجبوریم از بچه هایمان حفاظت کنیم.» سپس زهرا بیرون می رود تا ریان را به خواست هازار به اتاق بیاورد. ریان مادرش را بغل می کند و از او به خاطر اعتماد کردن به میران عذرخواهی می کند.

بعد از رفتن او زهرا به خود می گوید: «امیدوارم روزی تو هم من را ببخشی… » ریان از پدرش می پرسد: «داخل نامه چه بود که تو را آن وقت شب آنجا کشانده بود؟ من از پرستار تو شنیدم که وقتی بیهوش بودی از نامه حرف زدی. » هازار در مورد نامه توضیح می دهد و با بغض می گوید: «با آن نامه می خواستم تو و میران را نجات بدهم و عزیزه را سر جایش بنشانم ولی نتوانستم. » ریان از پدرش به خاطر اعتماد کردن به میران عذرخواهی می کند و هازار با شرمندگی سرش را پایین می اندازد. میران در عمارتشان با فریاد می گوید: «بالاخره موفق شدید من و ریان را از هم جدا کنید. به خاطر شما و حفاظت از شما در این خانه ماندم و نقشه هایتان را تحمل کردم ولی حالا کاری کردید که نمی دانم چه کنم… هازار به همه می گوید که من او را هل دادم. » عزیزه می گوید: «آنها دشمن هستند و هر کاری می کنند تا ما را نابود کنند. و حالا خودت به حرف های من رسیدی که شاداغلوها پست و دروغگو هستند. من مطمئنم کسی هازار را هل نداده است.. »

 

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا