خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی خواهران و برادران
مراسم بالماسکه شروع شده و همگی درحال خوشگذرونی هستن و میرقصن. هاریکا با آیبیکه دوباره بحث میکنه و بعد از کمی کل کل کردن میگه فکر نکن چون باهاتون اومدم یا باهاتون حرف میزنم باهاتون خوب شدم! شما هنوز که هنوزه پاپتی هستین! آیبیکه عصبی میشه و میگه با پول عمر داره درس میخونه اوگولجان واسش بلیط گرفته که بتونه بیاد اینجا بعد واسه ما قیافه میگیره فکر میکنه پرنسسه! آنها دعواشون بالا میگیره و هاریکا تیکه میندازه که برک را گیر آوردن تا با بابات بتیغینش! آیبیکه دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه و با هاریکا دست به یقه میشه همگی بهم میریزن که آکیف روی سن میره و با بلندگو ازشون میخواد تا از دعوا کردن دست دست بکشن. بعد از کمی سخنرانی کردن میگه میخوام پادشاه و ملکه مجلسو انتخاب کنم سپس ملکه سوزی و پادشاه عمر انتخاب میشه. همگی تشویقشون میکنن و آنها روی سن میرن تا تاج را روی سرشون بزارن. سوزان روی سن میره و بلندگو را میگیره و میگه تو مجلس قبلی منو سورپرایز کردن که عمر پسرمه! حالا امشب میخوام یه پدر و پسر را بهم دیگه برسونم سپس میگه طبق این آزمایش دی آن ای! آکیف از حرص و استرس سرخ شده و نمیدونه چیکار باید بکنه، کان هم خوشحاله هم استرس داره که قراره چی بشه! سوزان میگه این آزمایش نشون میده که آکیف یه پسر نامشروع داره! سپس کان را معرفی میکنه و میگه پدرتو نمیخوای بغل کنی؟ همگی شوکه شدن و نمیدونن باید چیکار کنن. اورهان با شنگول و امل نشستن و در حال حرف زدن باهمدیگه هستن.
نباهت و بچه هاش با سرعت به طرف خانه میرسن. نباهت با عصبانیت در خانه راه میره و دوروک و ملیسا سعی میکنن آرومش کنن آکیف میاد و ازش میخواد به اعصاب خودش مسلط باشه و میگه به خدا نمیتونستم بگم میترسیدم نمیدونستم که چه ری اکشنی نشون میدی! آنها باهم بحث و دعوا میکنن که کان میگه اگه مشکلتون پنهان کاریه اینو باید بگم که ایشون اصلا یکبار هم نه منو بغل کرده نه بهم گفته پسرم! اصلا منو نمیشناخت تا خودم بهش گفتم! این همه مدت من و مادرمو انداخته بود و رفته بود اصلا سراغمونم نمیگرفت یعنی کلا منو پسر خودش نمیدونه! آکیف میگه بالاخره یه حرف درست از دهن این بچه در اومد! آره من تورو پسر خودم نمیدونم! سپس باهاش دعوا میکنه. نباهت میگه من دیگه نمیتونم تورو با این گندکاریاتو تحمل کنم. نباهت ازش میخواد تا از اونجا بره اما آکیف میگه اینجا خونه منه چرا من باید برم؟ انها باهم بحث میکنن که دوروک سر آکیف داد میزنه و میگه برو دیگه نمیبینی مامانم عصبیه؟ آکیف میگه من واسه چی باید برم؟ کسی که باید بره کانه! سپس بهش میگه که از اونجا بره کان با چشمانی اشکی به اتاقش میره و وسایلشو جمع میکنه. امل یا شنگول تو خانه قدیرشون نشستن که یکدفعه دزداسباب کشی با دوتا از افرادش به اونجا میان و با چوب شیشه ها را میشکنند و با فریاد عمر را صدا میزنن.
امل و شنگول حسابی میترسن و اورهان میاد تا جلوشونو بگیره اما اونو روی زمین میندازن و میگن تو کی هستی دیگه؟ ما با عمر کار داریم! سپس به داخل خانه میرن و شروع میکنن به شکستن وسایل تو خانه. اورهان میاد و باهاش درگیر میشه که سنگول وقتی میبینه اسلحه درآورده و به طرف اورهان گرفته با چوب تو سرش میزنه. اورهان سریعا اسلحه را از دستش میگیره و تهدیدش میکنه که نزدیک نیاد تا بهش شلیک نکنه! او به طرف اورهان میره که اورهان به دستش شلیک میکنه، افرادش از اونجا فرار میکنن و سنگول سریعا زنگ میزنه به پلیس. نباهت در حال جمع کردن وسایلش هست که آکیف میره تو اتاق و سعی میکنه جلوشو بگیره نباهت با عصبانیت ازش میخواد تا از اتاقش بیرون بره سپس رو تختش مینشیند و گریه میکنه. اوگولجان و بقیه وقتی به خانه میرسن با دیدن پلیس شوکه میشن و میپرسن چیشده؟ امل سریعا به طرف برادرهاش میره و بغلش میکنن. آنها با ترس میپرسن چیشده؟ ماجرا چیه؟ اورهان تعریف میکنه که چیشده همان موقع سردسته اونارو پلیس از تو خونه بیرون میاره که قدیر میخواد به طرفش حمله کنه عمر و اوگولجان جلوشو میگیرن و ازش میخوان آروم باشه تا کاری دست کسی نده.کان وسایلشو جمع کرده و از خانه میخواد بره که ملیسا میگه کجا میری؟ جایی داری؟ دوروک خواهشن دلت به حالش نخوره که از وقتی اومده واسه همه چاه کنده!
سپس کان از اونجا میره. وقتی سوار ماشینش میشه یاد حرفاش با آکیف میوفته و با سرعت از اونجا میره. شنگول به بچه ها میگه امشب بیاین خونه ما بخوابین اونجا سرما میخورین شیشه هارو هم شکستن. نباهت میخواد از خونه بره که آکیف جلوشو میگیره و میگه این وقت شب کجا میخوای بری؟ نباهت میگه هرجا فردای با وکیلم واسه طلاق حرف میزنم آکیف وقتی میبینه هرچی میگه نباهت آروم نمیشه میگه باشه هرچی تو بگی ولی این موقع شب نرو کجا میخوای بری آخه؟ ملیسا به مادرش میگه راست میگه بابا منم نمیخوام این موقع بری و با گریه نگاهش میکنه که نباهت قبول میکنه. کان نزدیک مدرسه میره و همونجا تو ماشین میخوابه. خانواده ارن سر میز تو حیاط نشستن و در حال صبحانه خوردنن. اورهان میگه من برم ببینم کارهای بانک چیشد؟! تو خونه آکیف نباهت با دوروک و ملیسا نشستن و در حال صبحانه خوردنن که آنها سعی میکنن مادرشونو دلداری بدن. بعد از کمی حرف زدن آکیف از راه میرسه که همگی از سر میز بلند میشن و میرن. تولگا موقع رفتن به مدرسه کان را تو ماسین میبینه و میگه میل اینکه شب سختی داشتی! کان تایید میکنه و میگه آره سخت بود و میره….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس